قدم چهارم سوال 58
ما با درمیان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم
توجه ؛
جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA" " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد
قدم چهارم . . . . . . بخش روابط https://telegram.me/nafasbenafas1
سوال 58 ) آیا با نیروی برتر رابطه داشته ام ؟ در طول زندگی این رابطه چگونه تغییر کرده ؟ امروز چگونه رابطه ای با نیروی برتر دارم ؟
گویا این سوال قصد دارد که ما سه دوره از زندگی خودمان را در رابطه با روابطمان با نیروی برتر مورد بررسی قرار بدهیم ، به عبارتی دیگر اگر به زندگی خود نگاه کنیم متوجه میشویم که تا اینجا گذشته ما در سه اپیزود و یا سه قسمت مختلف شکل گرفته است .
اول - دوره قبل از مصرف مواد مخدر از کودکی تا جوانی ؛
ما همیشه از همان ابتدای زندگی بطور ذاتی ، وجود نیروی برتر را در درون خود احساس میکردیم ، حس میکردم که در ما نیروی وجود دارد که از ما مراقبت و حمایت میکند ، رابطه ما در آنزمان با این نیرو بسیار ساده و شفاف بود اما نمیتوانستیم چگونگی این نیرو را بیان کنیم، یعنی قادر نبودیم ماهیت این قوه درونی را کشف کنیم و لذا زبانمان قدرت ترجمان این حس و شهود درونی را نداشت ، بنابراین ، دیگران این قوه را برای ما تعریف میکردند و سعی میکردند تعاریف خود را از این نیرو بر اساس اعتقاداتی که دارند به ما یا القا کنند و یا دیکته کنند ، هر چند این خدای که آنها به ما دیکته میکردند شاید برای آنها کارایی داشت ، اما برای ما به علت یکسری از شاخصه های که با آنها مشکل داشتیم ، یا برایمان مبهم بود کارایی مثبت نداشت، لذا در غایت برایمان قابل هضم نبود ، و نهایتا ما بر اساس تعاریف و درک دیگران از این قوه که به ما تحمیل میشد یک نقش غیر واقعی از این نیرو در خود تصورکردیم ، لاجرم در همان اوان جوانی یک برداشت غلط از نیروی برتر در ذهن و قلب ما نقش بست و همین برداشت منفی باعث شد تا نهایتا به نقطه خداگریزی برسیم و سرانجام در این مرحله بود که شکاف عمیقی در روابط ما با نیروی برتر بوجود آمد .
دوم - دوره زمان مصرف مواد مخدر
در اثر شکافی که بین روابط ما با نیروی برتر بوجود آمد فضا و تعادل درونی ما بی ثبات و افکار واندیشه ما بسوی تیره گی و سیاهی سوق پیدا کرد . رفته رفته ،سرمای زمستان حاصل از باورهای مخرب ،از راه رسید و جنگل سرسبز و گلزار روحانیت ما را به پژمرده گی و مخروبه ای ماتم افزا تبدیل کرد ، شور و نشاط روحانی از ما سلب شد و درغایت به نوعی پوچی ، و گونه ایی یاس درونی رسیدیم ، در چنین شرایطی گرفتار خلا روحانی شدیم و همینطور معنویت ما در این دوره در انجماد کامل بسر میبرد ، در واقع آرمان های روحانی و معنوی در ما فروکش کرد و لذا در چنین شرایطی چون مفهوم و آرمانی برای تعریف زندگی و هستی نداشتیم ، مفهوم زندگی را براساس لذت طلبی و لذت پرستی و کامجویی برای خود معنا کردیم ، بدیهست در چنین شرایطی بیماری اعتیاد در نهایت قدرت در ما پا بظهور گذاشت ، یعنی در این دوره اعتیاد ما رسما به سلطنت رسید ، و بوسه ایی برجبین ما زد وهدیه ایی را در قالب یک پیشنهاد بما عرضه کرد و آن هدیه ، مصرف مواد مخدر بود ، و ما هم هدیه و پیشنهاد بیماری را پذیرفتیم ، چند صباحی از این هدیه که بما ارزانی شده بود سرخوش و در عیش خود غرق بودیم ، گاهی از بیماری بخاطر این حالت سرخوشی که بما داده بود حتی سپاسگزاری هم میکردیم ، اما غافل از اینکه همینطور که بوسه یهودا مسیح را به صلیب کشاند ، بوسه بیماری نیز ما را هم به مسلخ خواهد کشاند ، دیری نپاید که سرخوشی های ما به سردرگمی ها و سرناخوشیها کشید ، سرانجام مصرف مواد مخدرعیش بهاری ما را به طیش پاییزی مبدل کرد ، و لذا در این برهه بود که ما انبوهی از دردها و ترسها و دغدغه ها و ... را تجربه کردیم ، در این مرحله گاهی از شدت خماری و بن بست های که در زندگیمان بوجود آمده بود به خداوند پناه میبردیم و در کمال عجز و نیاز سعی میکردیم که باب رابطه خودمان را با خدواند مستحکم کنیم و حتی در شرایطی گریه میکردیم و از او کمک میخواستیم ، اما متاسفانه مشکل اینبود که این رابطه پایدار نبود و با اولین وزش نشئه گی از بین میرفت . البته بسیاری از ما در اواخر اعتیادمان که به آخر خط رسیده بودیم اکثرا با خداوند سعی میکردیم رابطه برقرار کنیم ، اما از طرفی چون بعضی از مسائل در رابطه با این نیرو برایمان مبهم بود و یک درک مناسب از این نیرو نداشیتم ، لذا روابطمان توام با ناصداقتی پایه گذاری شده بود ، اما بعضی از ما براساس اعتقاداتی که دیگران در رابطه با این نیرو به ما القا کرده بودن لذا ما خداوند را مسبب نابسامانی های زندگی خود میدانستیم و مرتب برای فرار از مسئولیت ها با فرافکنی مشکلات خود را به او نسبت میدادیم و نهایتا نسبت به این نیرو همیشه گرفتار یک نوع بغض و تنفر و کینه و خشم بودیم ، همینطور از طرفی وابستگی عمیقی که به مواد مخدر داشتیم به علت تاثیرات افیونی که مواد مخدر دارد مانع میشد تا رابطه ما با خداوند یک رابطه ریشه دار باشد .
سوم - دوره بازیافت و عرصه بهبودی
ما وقتی به انجمن معتادان گمنام پیوستیم ، عده ای از ما بظاهر ادعا میکردیم که با خداوند مشکل نداریم ولی ناصداقتی ها و نحوه عملکرد ما با این نیرو بیانگر اینبود که با خداوندی که دیگران به معرفی کرده اند مشکل داریم ، ولذا واقعیت را نمی پذیرفتیم و گارد میگرفتیم و نمیپذیرفتیم که ما با این نیرو مشکل داریم و لذا پذیرش این موضوع که توام با انکار بود کار را برای ما سخت میکرد ، یعنی به گونه ایی بیماریمان ما را وادار میکرد تا با انکار بگویم ؛ ما هرگز با خدا مشکلی نداشتیم و نداریم و همینطور خود را فردی خداپرست وانمود میکردیم ، حقیقتا در وادی بهبودی عدم پذیرش این موضوع باعث میشود تا مسیر بهبودی برای ما که اینگونه فکر میکردیم حتی سختر از کسانی باشد که علنا و عینا خدا را منکر بودند ، در هر صورت ما با حضور مرتب در جلسات بهبودی و کارکرد قدمها در نقطه ایی متوجه شدیم که باید یک تجدید نظر کلی در اندیشه های خودمان بوجود بیاورم بر همین اساس کوشیدیم شاخصه های نیروی برتری که برای ما دوست داشتنی و جذاب است خودمان برگزنیم ، همین مسئله باعث شد تا بتوانیم به یک درک شخصی از نیروی برتر برسیم ، در این دوره رابطه ما با خداوندی که خود درک کرده بودیم صمیمی و توام با صداقت و همچنین برایمان این رابطه دوست داشتنی بود و لذا سعی کردیم این درک را به نحوی ارتقا دهیم تا رابطمان با این نیرو بیشتر شود .
اما بعضی از ما ، وجود خداوند را منکر نبودیم ، اما بطور علنی و آشکار اعلام میکردیم که هر چند به خداوند اعتقاد داریم ، اما با بعضی از شاخصه های خداوند مشکل داریم و همین مسائل باعث میشود تا رابطه ما با خداوند همیشه تیره و تار باشد و لذا ما با کارکرد قدمها به این درک رسیدیم که خود باید شاخصه های نیروی برتر را که برایمان جذابیت دارد برگزینم و آن شاخصه های که باعث میشود تا روابطمان با خداوند تیره شود را از لیست خود کسر کنیم و در رابطه با نیروی برتر به یک درک کاملا شخصی برسیم ، بدیهیست یک درک شخصی که بر اساس میل و مذاق و سلیقه خودمان تدوین میکردیم برایمان کارایی داشت و همین امر باعث شد تا رابطه جدید و بهتری با خداوند برقرار کنیم . https://telegram.me/nafasbenafas1
اما بعضی از ما بطور کلی منکر خدا بودیم ، ذهنیت های ما از خداوند بیشتر بر اساس تعاریفی بود که مذاهب از خداوند ارائه میداند و از طرفی چون بعضی از روحانی نمایان که به بظاهر خود را وکیل آن مذاهب معرفی میکردند مرتکب ظلم و یا فسادی میشدند ، ویا حتی بعضی از حاکمان ظالم و فاسد در قلمروهای مذهبی خود را ظل الله یعنی سایه خدا معرفی میکردند ، با ناصداقتی و براساس سوء استفاده از ابزار مذهب برای تطمیع حرص و آز های دنیوی خود به حقوق عوام تجاوز و ستم میکردند ، لذا اینگونه رفتارها نهایتا باعث تشویش و خشم ما میشد و لذا عملکرد آنها را ما به حساب خداوند میگذاشتیم ، و در نهایت یک نوع حالت بغض و تنفر از خداوند پیدا میکردیم ، ودر غایت منکر خداوند میشدیم ، ( ما در آن شرایط از خداوند بقدری تنفر داشتیم که حتی اسم خداوند ما را آزار میداد و لذا وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم اصطلاح نیروی برتر برای ما قابل هضم تر بود ) ، از طرفی بعضی از ما با اندیشه های ماده گرایی و فلسفی میخواستیم به ماهیت خداوند پی ببریم و لذا چون نمیتوانستیم بطور نظری ماهیت این نیرو را دریابیم ، لذا به نوعی گرفتار بی خدایی میشدیم ، از طرفی فلسفه یا اندیشه های ماده گرایی هم نمیتوانست جوابگوی خواسته های معنوی ما باشد ، بنابراین گرفتار یک نوع بهم ریختگی و چالش فکری و در نهایت دچار یاس فلسفی میشدیم و همین عوامل باعث شد تا به مصرف مواد مخدر پناه ببریم ، سرانجام ما با کوله باری از درد و رنج وارد معتادان گمنام شدیم ، در وادی بهبودی کم کم با روشن بینی که بدست آوردیم به این نتیجه رسیدیم که بی خدایی باعث شد که ما سالها عذاب بکشیم ، ولذا نهایتا پی بردیم که بهتر است ما از دیدگاه نظری و یا فلسفی در باره خداوند صرف نظرکنیم چون برای ما در غایت ارمغانی ببار نمی آورد ، و در عوض به یک نیروی برتر که میتواند بما کمک کند تا وسوسه های مواد مخدر در ما کاهش یابد متمرکز شویم ، حقیتا این نهایت روشن بینی در ما بود که پذیرفتم ، ایمان به خداوند بهتره تا انکار خداوند ، در واقع ایمان بخداوند برای ما آرامش ، پاکی و از همه مهمتر خدمت به دیگران را بهمراه می آورد در حالیکه بی خدایی تشویش و اضطراب و ترس و دغدغه و انزوا و اعتیاد به مواد مخدر را وارد جریان زندگی میکند ، بنابراین ما که با گوشت و خون مزایا خداباوری را درک کرده ایم ، و روح خداوند را از نو وارد جریان زندگیمان کردیم شاید از کسانی که از قبل ایمان داشتند ، خدا را بهتر درک کنیم ، برهمین اساس آغاز رابطه ما با خداوند دارای یک خلوص خاص میباشد و لذا این رابطه یک رابطه دوست داشتنی و توام با صداقت و کاملا عاشقانه در جریان است . https://telegram.me/nafasbenafas1