قدم یک سوال 38

             ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

         توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

قدم یک ......... بخش غیر قابل اداره

سوال 38 ) آیا تا کنون وقتی در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ام ، نسبت به آن بی تفاوت بوده ام ، یا اتفاق افتاده که بخاطر اعتیادم قادر به حمایت از خود در برابر خطر نباشم ؟ توضیح دهید ؟

                                                                           بله ، ما در برابر خطراتی جدی که زندگیمان را تهدید میکردند  بی تفاوت بودیم ، و با علم به اینکه میدانستیم  در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ایم ، اما به علت اینکه دیگر اختیار واراده زندگی خود را از دست داده بودیم ، لذا قادر به حمایت از خود نبودیم ، و در نهایت نسبت به آن خطر ، بی تفاوتی از خود نشان میدادیم ، بطور مثال ؛ میدیدیم که در همه زمینه های زندگی  گرفتار بحران  شده ایم اما ، عملاً کاری از دستمان بر نمی آمد و قادر نبودیم از خودمان حمایت کنیم ، مثلاً بطور آشکار میدیدیم که روز به روز اموال و دارایی و شخصیت و اعتبار خود را از دست میدهیم ، روز به روز از نظر جسمی خمیده و پژمرده میشویم و قیافه و صورتمان تابلو می شود ولی در مقابل آنچه که به سرمان می آمد ،  بی تفاوت بودیم . گاهی خطرات و بحرانها را احساس میکردیم اما قدرت هیچگونه عکس العملی را نداشتیم ، ولذا کاملاً اراده خود را از دست داده بودیم و مثل عروسک خیمه شب بازی اراده ما در دست بیماریمان بود ، بنابراین  ، هرگونه حالت مقابله و چاره جوی در برابر این خطرات برای ما غیر ممکن شده بود و به همین دلیل دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

خطرات جدی ؛ همان عوامل بحران زا و تعیین کننده ایست که نقش اساسی در شالوده و بنیاد زندگی ما داشتند ، که ما در روند اعتیاد خود بر حسب شدت بیماری و سابقه بیماری خود نسبت به آنها یا بی تفاوت بودیم و یا قادر به حمایت از خود نبودیم ، بطور نمونه ؛

-         در موارد شغلی ؛ روز به روز در این جبهه از زندگی رو به ورشکستگی و یا اخراج از کار قرار میگرفتیم تا سرانجام به نقطه ورشکستگی کامل و یا منجر به از دست دادن کار میشدیم . 

-         در مورد زندگی زناشویی ؛ روز به روز ، مدیریت زندگی و هچنین وظایف خود را در رابطه با این پیوند مقدس از دست میدادیم تا جای که دیگر نفرت جایگزین عشق شده بود و لذا نهایتاً بسیاری از ما زندگیمان یا به طلاق وجدایی کشانده شد و یا در آستانه این خطر جدی قرار گرفته بود  و همینطور در روابط خانواده گی بطور کلی منزوی شده و مهجور و از جمع خانواده رانده شده بودیم و یا در شرایط و در معرض خطرجدی رانده شدن بودیم .

-         همینطور در قسمت های مختلف زندگی ، مثلِ ، سلامتی ، اقتصاد ، اعتبار ، شخصیت ، و و . . یا  آنها را از دست داده بودیم و یا در معرض خطر از دست دادن آنها بودیم .

 نکته قابل تامل در این سوال برای ما این است که ما هرگاه در شرایط و معرض بیماری اعتیاد خود قرار میگیریم اراده و مدیریت خود را ،  در رابطه با خطرها و هشدارها و بحرانها از دست میدهیم و نبست به آنها یا بی تفاوت می شویم و یا دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 39

                                 ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

قدم یک ......... بخش غیر قابل اداره

سوال 39 ) آیا تا به حال بخاطر اعتیاد به کسی صدمه رساند ه ام  ؟ توضیح دهید

بله ، صدمه رساندن اساساً جزو ذات و ماهیت اعتیاد می باشد ، بنابراین ، ما در زمان اعتیاد خود به دیگران صدمات فراونی زدیم ، اما بیشترین صدماتی که زدیم  به اطرافیان نزدیک و خانواده خود بود ، گرچه ممکن است بسیاری از صدماتی که وارد کرده ایم  ، بطور مستقیم جسمی نبوده ، و ما بیشتر به روح و روان آنها صدمه زده ایم ، اما همانطوریکه میدانیم بسیاری از بیمارهای جسمی میتوانند منشاء روحی روانی داشته باشند ، بنابراین ، اینگونه صدمات  روحی و روانی ، اصولاً باعث شد تا خانواده و کسانی که به ما احساس تعلق میکردند ، دچار یک  بهم ریختگی فکری همراه با ترس و دغدغه شوند و نهایتاً گرفتار یک اعصاب  ضعیف و متشنج وسرانجام بخاطر اعتیاد ما دچار بیماریهای جسمی زیادی بشوند ، بطور مثال بیماریهای از قبیل ؛ سردردهای عصبی  -  زخم معده   فشار خون  -  بیماریهای قلبی  - و و . .

همینطور در بخش های دیگر زندگی ما بخاطر اعتیاد خود صدمات غیر قابل برگشتی به کسان و اطرافیانمان وارد کردیم از قبیل ؛ صدمه زدن به اعتماد به نفس آنها – صدمه به اعتبار و شخصیت آنها – صدمه به احساس و عواطف آنها – سوء استفاده از جایگاه و موقعیت های خود چه در سطح خانواده و چه در سطوح کار و یا امور اجتماعی که منجر به صدمات جدی برای آنها شد .. .

در کل صدمات و ترکش های حاصل از بیماری اعتیاد ما بسیار گسترده می باشد ، همینکه اوضاع آشفته ما باعث شد تا انسانی از دیدن ما رنج ببرد خود صدمه می باشد ، همینکه ما با اعتیادمان کرامت های انسانی را زیر پا گذاشتیم  و حرمت نوع بشر را ضایع کردیم خود صدمه است ما حقیقتاً در مقابل دو چیز همیشه احساس عجز میکنیم یکی در مقابل بیماریمان و یکی در مقابل نوشتن صدماتی که در زمان اعتیاد فعال به دیگران وارد کردیم و لذا معتقدیم هر زمان که بیماریمان فعال باشد و در شرایط های وابستگی به هر چیز که ریشه در بیماری ما داشته باشد چقدر میتواند صدمه رسان و مخرب باشد .

نکته قابل تفکر در این سوال این است  ، ما زمانیکه در شرایط بیماری فعال قرار میگیریم علیرغم میل باطنی اقدام به صدمه رسانی میکنیم ، و همه این اتفاقات فقط به این علت رخ میدهد که دیگر اخیتار و عنان زندگی خود را از دست میدهیم و زندگیمان در واقع غیر قابل اداره می شود .      

 https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 40

  ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

    توجه  ؛

           جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد 

 

قدم یک ......... بخش غیر قابل اداره

 

سوال 40 ) آیا من کج خلقی و یا رفتار خشمگینانه دارم ،  و یا بر اساس احساساتم عکس العملی نشان میدهم که باعث خدشه به احترام بخود و ارزش من بشود ؟

 

                                                                    بله ، ما در زندگی روزمره خود اکثراً و یا گاهی گرفتار کج خُلقی میشویم ، واین کج خُلقی باعث میشود که ما رفتارهایمان خشمگینانه شود  ، ولذا در اثر همین احساس خشم عکس العمل هایمان نیز تدافعی و پرخاشگرانه میشود ، بنابراین ، اینگونه رفتارهای جنگی همراه با بغض و نفرت  ، سرانجام باعث میشود تا شخصیت و احترام ما از دید دیگران مورد خدشه قرار بگیرد و در نهایت به ، بی ارزشی  بی احترامی ما ختم شود  . گاهی کج خُلقی های ما ریشه در احساسات ما دارد بطور مثال ،  در زندگی لحظاتی فرا میرسند که احساس دلتنگی میکنیم و یا اینکه احساس غمگینی میکنیم و یا احساسات دیگر که اینگونه احساسات باعث میشوند تا عکس العمل های ما بر اساس آنها شکل بگیرد ، و لذا در چنین شرایطی ممکن است تندخو  و کج خُلق و عصبی و منزوی طلب شویم و نسبت به وظایف خود بی تفاوت شویم و همین مسائل و رفتارهای ما در نهایت باعث میشوند که به احترام و ارزش خود خدشه وارد کنیم .    

 

اما چرا ما گرفتار کج خُلقی میشویم ؟

 

                                                    همانطوریکه میدانیم ما در وجودمان دارای دو قطب می باشیم اول ، قطب مثبت ؛ یعنی ، آن بخش از وجود ما که روحانی و انباشته از معنویت و طالب بهبودیست ، دوم ، قطب منفی یعنی ، آن بخش از وجود ما که اهرینمی و انباشته ازهواهای نفسانیست و طالب بیماریست . بنابراین  « خُلق ما » نقطه وعقربه مرزی بین این دو قطب می باشد ، ولذا هرگاه ما ، در زندگی براساس اصول بهبودی و نیازهای معنوی خویش گام بر میداریم و در روند ورشد ایمان آوری حرکت میکنیم این عقربه بطرف درجه مثبت شارژ شده وپیش میرود که به آن " حُسن خلق " میگویند ، حُسن خُلق  ،یعنی مکارم اخلاقی ، که ما با رفتار و گفتار و کردار مثبت ، در رابطه با دیگران بر همین اساس عمل میکنیم ، بنابراین ، حُسن خلق باعث می شود تا ما با دیگران با خوشرویی و عدالت و احترام به حقوق آنها توام با خوش بینی و مهر ومحبت رفتار کنیم ، همینطور حُسن خُلق باعث میشود که ما از از قضاوت کردن ، مقایسه کردن ، سرزنش کردن ، سوء ظن داشتن ، و عدم صداقت با دیگران دور باشیم ، حُسن خُلق همیشه برای ما آبرو و اعتبار و ارزش به همراه می آورد ، علاوه بر اینها حُسن خُلق همیشه انرژی زا و برای ما آرامش به ارمغان می آورد  . وقتی ما ، در شرایط حُسن خُلق قرار میگیریم در همه مراتب زندگی چه در خانواده و چه در جامعه با مردم با گشاده رویی و خوش خُلقی برخورد میکنیم . و همه اینها نشان دهنده این است که اصول روحانی بهبودی در ما فعال شده است .

 

اما هرگاه « خُلق ما » به طرف قطب منفی جریان پیدا میکند و در روند فعال شدن بیماری قرار میگیریم و از بهبودی دور میشویم ، آمپر خُلق ما بطرف قطب منفی اُفت پیدا میکند که به آن کج خُلقی می گویم ، کج خُلقی یعنی ، رذایل اخلاقی ، که ما با رفتار و گفتار و کردار منفی خود در رابطه با دیگران بر همین اساس پیدا میکنیم ، بنابراین ، کج خلقی باعث میشود تا ما با دیگران ، با ترشرویی رویی و بیعدالتی وبی احترامی به حقوق آنها توام با بدبینی و خشم و کینه رفتار کنیم ، همینطور کج خُلقی باعث میشود که ما در شرایط  قضاوت کردن ، مقایسه کردن و سرزنش کردن، و سوءظن داشتن و عدم صداقت با دیگران قرار بگیریم ، کج خُلقی همیشه باعث میشود تا شخصیت و ارزش ما خدشه دار شود ، علاوه بر اینها کج خُلقی همیشه کاهنده انرژی و برای ما در نهایت آشفتگی به بار میاورد . وقتی ما در شرایط کج خُلقی قرار میگیریم عکس العمل های ما با دیگران بر اساس ، احساس خشم و کینه و نفرت صورت میگیرد و لذا تندخو و جنگی و نامهربان میشویم ، در چنین شرایطی هم فضای زندگی خود را زهرمار میکنیم و هم عرصه را برای خانواده و اطرفیان دوزخی میکنیم . بدیهیست اینگونه عکس العمل های خشمگینانه که حاصل از کج خُلقی است در غایت  چیزی به جز ، خدشه به شخصیت و بی اعتباری و بی احترامی برای ما بهمراه نمی آورد .  

 

البته ناگفته نماند فقط فعال شدن بیماری نیست که گاهی باعث میشود تا ما کج خُلق شویم ، ممکن است مسائلی از قبیل ؛ عدم امنیت اقتصادی و یا بیکاری و یا گرفتارهای خانواده گی و یا مشکلات عدیده ای که در حاشیه زندگی ما وجود دارد باعث بروز کج خُلقی در ما شود ،  و حقیقتاٌ این مشکلات غیر قابل انکار است ، اصولاٌ  ما بعنوان یک انسان فضای زندگیمان به مانند صفحه شطرنج میماند ، پر از مربع های سفید و سیاه است منظور از سفید و سیاه این است که باید این واقعیت را بپذیریم که زندگی ما گاهی بروفق مراد و آرام است و گاهی بروفق مراد ما نیست و مشکلاتی وجود دارد که باید آنها را حل بکنیم ،   اما نکته قابل تامل این است که ما به تجربه دریافته ایم هر گاه  در فرایند بهبودی و ایمان آوری و خوش خُلقی  قرار میگیریم موارد و مشکلات فوق برایمان قابل هضم میشود ، در واقع با رشد معنوی خود راهبردهای کارآمدی برای برون رفت از این اوضاع و شرایط پیدا میکنیم ، بنابراین ،  وقتی در شرایط  تمرکز به روی بهبودی قرار داریم بقول معروف مشکلات خو را تبدیل به شکلات میکنیم . علاوه بر اینها ممکن است بعضی از کج خلقی ها حاصل از یک بیماری جسمی و افسردگی های روانی مربوط به اعصاب باشد در این صورت حتماً باید به یک پزشک مراجعه بکنیم تا تحت درمان قرار بگیریم .

 

 نکته ؛

 

                                 مسئله ای که بسیار حائض اهمیت است و باید به آن توجه کنیم این است که اساس خلقت ما بر مبنای خوش خُلقی و خوی نیکو شکل گرفته ، و لذا بخاطر همین است که ما اکنون سعی میکنیم تا در این راستا حرکت کنیم .

 

درحاشیه

 

 

خشم چیست ؟! . .

 

        خشم یک غریزه  ( یا شبه غریزه )  می باشد که بصورت یک احساس و سپر تدافعی در موجودات وجود دارد که منشاء آن از ترسها سرچشمه میگیرد . در حیوانات خشم موقعی اتفاق می افتد که عواملی خارجی امنیت و زندگی آنها را تهدید کند .

 

اما در انسان این مطلب فراتر رفته و نه تنها عوامل امنیت زیستی بلکه عدم امنیت فکری یا شعوری میتواند خشم او را تحریک کند . البته کم یا زیاد شدن خشم در انسان ها به نوع نگرش ها و اموزش ها نیز بستگی دارد و لذا خشم مستقیماً با اندیشه ما نوع نگرش ما و یا قضاوت ها و قیاس های ما و تعصب ها و انحراف فکری های بیمارگونه و یا حق به جانبی ما ریشه می گیرد. عوامل خارجی بسیاری ممکن است که در انسان خشم را برانگیزد، به طور مثال :

 

-          به خطر افتادن امنیت هایی که منافع ما را تحت تأثیر قرار دهند.

 

-          بی احترامی به افکار و عقاید و احساسات و نیازهایمان.

 

-          به خطر افتادن تعلق هایمان، مثل : خانواده، دوستان، گروه، نژاد، کشور و ...

 

اساساً خشم دو نوع می باشد اول خشم آشکار که شخص از آن آگاه است و عکس العمل از خود بروز میدهد و دوم خشم نهفته که در ضمیر ناخوداگاه رانده می شود و عکس العمل آن باعث افسردگی و بیمار های روانی می شود لذا ما باید مهارت مواجهه با خشم را بیاموزیم و خشم را نباید سرکوب کرد زیرا ما هر زمان هر غریزه طبیعی خود را سرکوب می کنیم ، بعدها به صورت خطرناک تری ظهور می یابند و باعث آزارمان می شوند. بنابراین هرگز نباید خشم خود را سرکوب و یا در خودمان دفن کنیم بلکه باید آنها را هدایت کرده و رها سازیم و از شر آنها خلاص بشویم. اما برای رها کردن و هدایت کردن آنها به بیرون از خودمان باید مهارت هایی را کسب کنیم. وقتی انسان خشم خود را سرکوب و در خود مدفون می کند این عمل بعدها می تواند باعث افسردگی، ناامیدی و یا پناه بردن به مواد مخدر و یا الکل و سرانجام به دیوانگی ختم می شود و از نظر جسمی باعث صدمات جدی مثل فشار خون، نا منظمی ضربان نبض و یا افزایش بیماری های قلبی و ... گردد.

 

خشم می تواند پس زمینه های قبلی نیز داشته باشد مثلاً امروزه ثابت شده کسانی که بیشتر خشمگین میشوند انسانهایی هستند که ترس های درونی بیشتری دارند. وقتی ما راههای مقابله با خشم را ندانیم باعث می شود ما منزوی بشویم بطوریکه اگر آنرا کنترل نکنیم و مدیریت آنرا از دست بدهیم چه بسا زندگیمان غیرقابل اداره و آشفته شود. خشم در واقع یک دیوانگی آنی است، یک احساس مخرب است و لذا در جا نباید در واکنش به آن از خود عکس العملی نشان دهیم. چون اگر خشم دیوانگی باشد بنابراین واکنش آن هم دیوانه وار می باشد و لذا وقتی در این حالت هستیم یعنی فیوز عقل و خرد ما پریده و منطقمان کور و کر می شود و تعادلمان بهم می خورد، بدیهی است در چنین حالاتی عکس العمل های ما مخرب و ویرانگر می شود اگر بخواهیم در همان شرایط عکس العملی از خود نشان بدهیم یا خود زنی میکنیم و یا به دیگران صدمه میزنیم، صدماتی که شاید دیگر جبران پذیر نباشد .

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید : پرهیز باد تو را از خشم که آغازش سفاهت و آخرش ندامت است .

بنابراین خشم یک واکنش احساسی واقعی است ولی حقیقی نیست زیرا که با گذشت زمان فروکش می کند. اما برای تخلیه آن باید سوپاپی وجود داشته باشد که ما آنرا مهارتهای  بُروز خشم می دانیم و راهکارها و تجربیاتی که تآثیرگذار هستند را پیشنهاد می کنیم:

1-      دوری از مکان ، یعنی از حضور در اماکن و یا جاهای که ممکن است خشم ما را برانگیزد دوری کنیم .

2-      به جر و بحث های که باعث خشم می شود ادامه ندهیم .

3-      به سلامتی جسممان اهمیت بدهیم ، هرچقدر جسم سالمتری داشته باشیم این فرآیند و این احساس در ما کمتر می شود.

4-      در هنگام خشم بطور کلی دو چیز ممنوع است ، نه تصمیم ، نه اقدام  ، و مرتب باید به خودمان بگوئیم من الآن عصبانی هستم ، بعداً  سر فرصت تصمیم میگیرم و اقدام میکنم .

5-      خشم ها را سرکوب نکنیم ، اما بلافاصله این احساس را با اشخاص دیگری بیان کنیم و راجع به عکس العمل هایمان با آنها مشورت کنیم . اگر تخلیه نشدیم به یک جای ساکت برویم و داد بزنیم ، اگر دلمان خواست  حتی فحش بدهیم اما سعی کنیم این فحش ها رکیک نباشد و از کلماتی مانند ، آشغال ، لجن ، کثافت و  و استفاده کنیم ، اگر چنانچه بازهم تخلیه نشدیم ، انرژی منفی خود را با ضربه زدن به یک چیز دیگر و یا شکستن چیز بی خطری ، تخلیه کنیم .

6-      ذکر گفتن ،  و یا خواندن دعا ، و یا هر چیزی که به ما یاری میرساند که از این حال بیرون بیائیم کمک بگیریم ، و ضمناً همیشه به یاد داشته باشیم که زندگی ای که به جرعه آبی و قطره بولی بسته است ارزش این چیزها را ندارد و سعی کنیم حب به دنیا و وابستگی های مربوط به ان را در خود بکاهیم.

7-      ورزش و یا هنرورزی ، اثر انرژی منفی خشم را کاهش می دهد. معمولا هنرمندان ناخودآگاه خشم های نهفته خود را در تمرین های هنری خود تخلیه میکنند .

8-      از روش آبگوشت درمانی هم میتوانید بهره بجوید و مواقعی که خشمگین هستید  بعد از خوردن تیلیت آبگوشت ، سعی کنید موقع گوشت کوبیدن با گوشتکوب خود را تخلیه کنید .

هر چند اینها را گفتیم و نوشتیم اما وقتی در حالت خشم قرار میگیریم همه اینها حرف مفته ، بنا براین بخداوند پناه میبریم واز خداوند عاجزانه میخواهیم که در چنین شرایطی از ما حمایت کند .   

    https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 41

  

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

 
 

توجه  ؛

جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد   

 

قدم یک ....... بخش غیر قابل اداره

 

سوال41) آیا به خاطر تغییر احساساتم و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف میکردم یا از روی اعتیادم عمل مینمودم ؟ در اینگونه مواقع سعی میکردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم  ؟

 

                                                همانطور که در اولین سوال قدم یک متوجه شدیم یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد و لذا ما در طول زندگی خود همیشه در این بخش از زندگی مشکل داشتیم ، احساس های ما در واقع همیشه یکی از  زیر مجموعه های بیماری اعتیاد ما را شکل میدهند ، بنابراین ، احساسات ما همیشه تحت تاثیر بیماری اعتیادمان فعال بوده ، و واقیعت این است که احساسهای ما به علت بیماری شکل و اندازه های طبیعی خود را از دست داده اند و در واقع منظورمان این است که ما سلامت احساسات نداریم ، و به همین علت ، بله ، بخاطر تغییر احساساتمان و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنیم مواد مخدر مصرف میکردیم و فکر میکردیم با مصرف مواد مخدر میتوانیم این احساسات را یا تغییر یا سرکوب کنیم ، بطور مثال احساساتی مانند ، شکست در عشق و یا موارد شغلی و یا موارد تحصیلی ،  و یا احساساتی مانند کم رویی و یا کم بینی  و یا  ، احساساتی مانند دلتنگی و یا بغض و افسرده گی و یا احساساتی مانند حسادت ، نفرت و کینه و و و

 

بنابراین ما برای فرار از اینگونه احساسات درنهایت عدم سلامت عقل به مواد های افیونی پناه میبردیم  و فکر میکردیم با این روش میتوانیم احساسات خود را تغییر دهیم ، اما سرانجام گرفتار نیاز به مصرف شدیم که از داشتن  درد و رنج هر احساس منفی  بدتر بود .

 

گاهی ما ممکن است برای سرکوب و یا تغییر اینگونه احساسات به بیماری پناه ببریم ، یعنی ممکن است مواد مصرف نکنیم اما عکس العمل های ما بر اساس اینگونه احساسات بر پایه اعتیادمان استوار باشد ، بطور مثال ؛ برای تغییر و یا سرکوب احساس سرخوردگیهای جنسی خود ،  به رفتارهای غیر معقول و بیمار گونه پناه ببریم ، مانند چشم چرانی و یا اعمال منافی عفت  ، و یا در زمینه های دیگر بیماری اینکار را بکنیم مثلاً در رابطه با پیشرفت و موفقیت دیگران حسادت کنیم و چوب لای چرخشان بگذاریم و و . .

 

در حاشیه

 

      همانطوریکه میدانیم همه انسانها احساسات دارند وقتی این احساسات در انسانی که سلامت عقل و سلامت نفس دارد بوجود می آید روند منطقی و طبیعی خود را طی میکند . اما این احساسها در ما که بیماری داریم تحت تاثیر اعتیادمان قرار میگیرد و چون سلامت عقل و سلامت نفس نداریم ، بنابراین برایمان مشکل ساز می شوند . در واقع اکثر احساسهای ما مثل یک گلوله برف می مانند بی خطر هستند اما وقتی ما با افکارمان آنها را تغییر می دهیم و تحریک می کنیم و به آنها غذا می دهیم و انها را در شیب قرار می دهیم گلوله برفی احساسات ما رفته رفته تبدیل به یک بهمن عظیم می شوند بطوریکه سرانجام این احساسها برای ما بحران ساز و مشکل آفرین می شوند.

 

اما آیا افکار تحت تأثیر احساسات است یا اینکه این احساسات هستند که تحت تأثیر افکار ما قرار دارند. درست است که احساسات ما سیگنالهایی را به مغز ما ارسال می کنند، اما این افکار ما است که آنها را بزرگنمایی می کند و گاه از یک احساس کوچک که براحتی می تواند روند طبیعی خود را تا تخلیه شدن طی کند در مجاریهای افکار ما گرفتار و تبدیل به یک غول بی شاخ و دم می شوند و به قول شکسپیر: "هیاهو  بسیاربرای هیچ" را رقم می زند و در نتیجه برایمان شاخ و مشکل می شوند. لذا برای همین است که ما می گوئیم که احساسهای ما واقعی هستند اما حقیقی نیستند، در کتاب مقدس پایه معتادان گمنام جایی نوشته است ؛                                                                                                    "  در گذشته مسائل ساده را به مشکل تبدیل کردیم، از کاه کوه ساختیم "

 

ما به علت نداشتن سلامت عقل و نفس و افراط در بزرگنمایی و اصولاً گیردادن به احساساتمان ، آنها را چنان در خود سنگین و حجیم می کنیم که دیگر قدرت حمل ان را به بیرون از خود نداریم ، و لذا این احساسات در درون ما تلنبار می شوند و باعث اذیت و آزارمان می شوند  ، بنابراین ، در چنین حالتی به  اعتیادمان پناه می بریم و بیماریمان برای حل این مسئله   ،  دو فقره نسخه تجویز میکند ، در نسخه اول میگوید باید برای تغییر ویا سرکوب این احساسات ، مُجازهستید مواد و یا الکل مصرف کنید ، اما در نسخه دوم میگوید چنانچه نمیتوانید مواد مصرف کنید ، حداقل برای تغییرات اینگونه احساسات به نواقص خود به عنوان یک عامل کارساز متوسل شوید ، و ما متاسفانه به علت عدم سلامت عقل و سلامت نفس یکی و یا گاهی هر دو آنها را مپذیرفتیم و لذا با این راهکاری که بیماری به ما میداد روز به روز آشفته تر میشدیم تا جایی که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره میشد ، بنابراین ، همانطور که ذکر شد احساسات یکی از ابعاد بیماری ما را شکل میدهد و لذا باید در روند بهبودی شناختمان در این مورد بیشتر شود و مهارتهای لازم برای مقابله با احساست واقعی و غیر واقعی را دریابیم . ما برای مقابله با احساسات خود همیشه سه راه پیش روی خود داریم   

 

-                     اول ، تغییر احساسات ؛

 

یعنی اینکه ،  یک احساس منفی را به یک احساس مثبت تغییر دادن ، اما ما در گذشته به علت نداشتن سلامت عقل فکر میکردیم که مواد میتواند این تغییرات را در ما بوجود بیاورد ، البته منکر اینهم نیستیم که مواد به علت عوارض افیونی ای  که دارد میتواند احساس های منفی ما را برطرف کند  و به ما سرخوشی مقطعی بدهد ، اما نکته مهم این است که این بر طرف کردن کاذب می باشد  ، یعنی به مانند یک مسکن مضر می باشد که لحظه کوتاهی این تغییرات را بوجود می آورد  ، اما بعد از لحظه ای نه تنها احساسات منفی شدیدتر میشوند بلکه بخاطر نیاز به مصرف مواد مخدر احساسات ناخوشایند و منفی دیگری هم از راه میرسند ، احسات منفی مانند ، سرافکندگی ، خجالت ، درد وجدان و و .   ، بنابراین مواد مخدر در رابطه با با تغییراینگونه احساسات به ما هرگز نمیتواند هیچ کمکی بکند  .  

 

    -  دوم ، سرکوب احساسات ؛

 

یعنی  اینکه ، بُروز و واقعیت احساساتمان را بجای اینکه بپذیریم و به خارج از خودمان منتقل کنیم  ، از آن فرار ویا واقعیت آنرا نپذیرم و در درون خودمان این احساسات را بلاتکلیف و درنهایت عملاً آنها را سرکوب کنیم . همانطوریکه میدانیم یکی دیگر از عوارض موادهای افیونی کِرخ کردن و بی تفاوتی است ولذا با مصرف مواد مخدر ما اینگونه از احساسات را در خود به علت بی تفاوتی سرکوب و نهایتاً در خود تلنبار میکردیم .   

 

-                     سوم  ، مدیریت احساسات ؛

 

 یعنی توانایی رو در رو شدن با احساسات بد و منفی و پذیرش واقیعت های اینگونه احساسات ،  آنهم  نه کم و نه بیشتر و آنها را از طریق مهارتها و هنر مواجه با احساسات به خارج از خودمان انتقال دادن . مبحث مربوط به احساسات بخش گسترده ای از بیماری ما را شکل داده و لذا در قدم چهارم مفصلاً در این باب بحث خواهیم کرد ، اما تا آن زمان رعایت نکات زیر میتواند به ما کمک کند  ؛

 

-                     اگر احساسی داریم که میشود در جلسه بهبودی  بیان کرد آنرا مشارکت کنیم

 

-                     اگر چنانچه به دلیل مختلف نمیتوانیم در جلسات بهبودی آنها را بیان کنیم ، با راهنما و یا دوستان بهبودی که مورد اعتماد ما هستند آنها را بیان کنیم .

 

-                     نکته قابل تامل این است که ما به تجربه دریافتیم ، هرگاه  در راستای بهبودی قرار میگیریم و به روی بهبودی متمرکز میشویم به علت فعال شدن روحانیت و معنویت در نهادمان اینگونه احساسات کمتر بُروز میکنند و چنانچه اگر احساسات منفی ای هم بوجود بیایند تحت تاثیر معنویتمان تغییر کرده و مثبت میشوند . 

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 42

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

           توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

        قدم یک ....... بخش بهانه و دستاویز

      سوال 42)  آیا ابعاد کامل بیماریم را پذرفته ام ؟

                                                    بله ، ما ابعاد کامل بیماری خود را پذیرفته ایم ، ابعاد کامل بیماری ما در پنج رکن می باشد ؛        

        ( جسمی –  روحی  - روانی  - احساسی  -  ذهنی ) ، بنابراین ، ما در پذیرش ارکان اساسی بیماری خود هیچگونه شکی نداریم ، اما همانطوریکه میدانیم هر یک از ابعاد بیماری ما ممکن است دارای طیف های گسترده ای از شاخصه های منفی باشد که ما بعضی از این شاخصه ها را نمیپذیریم ، یعنی ممکن است ، بر حسب بیماری ، این شاخصه ها در ما متفاوت بوده باشد .  اما ابعاد کلی بیماری خود را پذیرفته ایم .

پذیرفتن یعنی ،  هم این بیماری را ماهیتاً شناخته ایم ، و هم آنرا در وجود خودمان تائید میکنیم  ، و بعد از تائید آنرا اقرار میکنیم ،  و اعلام میکنیم که ما این بیماری را با همه ابعاد مذکور دارا می باشیم . اگر ما بخواهیم یک یا دو بُعد از بیماری خود را نپذیریم ، بنابراین  ، باید هوشیار باشیم ،  زیرا در شرایط انکار قرار گرفته ایم و لذا عدم پذیرش بعضی از ابعاد بیماری  ، نشانگر این می باشد که بیماری برای حفظ اعتیادمان از این حربه جهت دستاویز و بهانه بهره خواهد برد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 43

      توجه  ؛

 

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

 

      قدم یک ....... بخش بهانه و دستاویز

 

سوال 43 )  آیا فکر میکنم که میتوانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم ؟ آیا هنوز میتوانم  به همان مکانهایی که میرفتم بروم ؟ آیا فکر میکنم که عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آنرا در دسترس خود نگه دارم تا باعث شود که گذشته یادم نرود و یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟ اگر آری چرا ؟

 

 آیا فکر میکنم که میتوانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم ؟

 

                                 ما در گذشته بارها پاک شدیم ، اما بعد از مدتی فکر میکیردیم که میتوانیم پیش کسانی که از قبل با آنها مصرف میکردیم  برویم و پاکی خود را حفظ کنیم ،  و لذا با رفت  آمد پیش اینگونه دوستان سرانجام لغزش میکیردیم ، ما اکنون وقتی لغزش های گذشته خود را مورد بررسی قرار میدهیم متوجه میشویم که دو عامل اساسی باعث میشد تا ما پیش کسانی که مصرف کننده بودن برویم .

 

اول ؛

 

                             عدم شناخت مهارتهای پاک ماندن بود ، بطور مثال نمیدانستیم که به تنهایی نمیتوانیم پاک بمانیم ، حقیقتاً نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و مستلزم رعایت کردن یک سری اصول می باشد .

 

 دوم ؛

 

                            بهانه و دستاویزیهای بودند که بیماری برای مصرف مجدد ،  ما را وادار به رفتن به پیش این افراد میکرد ، در واقع ما میدانستیم که رفتن پیش این اشخاص برای ما خطرناک است ، اما علیرغم این خطرات به بهانه اینکه اگر پیش دوستان گذشته خودم نروم ، این بی احترامی و حق نشناسی مرا نشان میدهد در حالیکه میدانیم این بهانه ها همه برای اینبود که خودمان را دور بزنیم ، در واقع بیماری ما بسیار مرموز می باشد و در پس ذهن ما دستاویزهای را ممکن است هنوز هم در آستین داشته باشد ، بنابراین ، باید هوشیار باشیم ، معنای  رفت و آمد ، حتی با دوستان تو رگی  و مصرف کننده گذشته به هر عنوان و هر شکل ، بطور حتم  ریشه در بهانه و دستاویزهای اعتیادمان برای مصرف و لغزش دارد .      

 

آیا هنوز میتوانم  به همان مکانهایی که میرفتم بروم ؟

 

                                                    همانطوریکه در ابعاد بیماریمان متوجه شدیم ، یکی از ارکان بیماری ما ذهنیست ، یعنی اینکه ما در گذشته برای مصرف  خود دائماً در حال تردد به مکانهای بودیم که در آنجا مواد مصرف میکردند  و لذا در رابطه با اینگونه امکان هم خاطرات پر رنگی داریم و هم ذهنیت فوق العاده قوی داریم ، ولذا رفت آمد به اینگونه مکانها برای ما بطور قطع خطرناک است  ، علاوه براین ، ممکن است شرایطی بوجود بیاید که از ما دعوت شود که به جشن یا سوگواری یا هر مکان دیگری برویم ، که قبلاً هم آنجا نمیرفتیم  ، اما میدانیم که اگر به آنجا برویم احتمال این وجود دارد ، که در آنجا مواد و یا الکل مصرف کنند ، و لذا باید از اینگونه مجالس و امکان دوری کنیم ،  متاسفانه خاطرات گذشته ما در رابطه با مکانهای خاصی که مصرف میکردیم به علت تکرار و مکررات درذهن ناخودآگاه ما عمیقاً نقش بسته و لذا گاهی با دیدن یک کلبه در بیابانی دور افتاده و یا  ، یک زیر زمین دنج  گرفتار وسوسه میشویم ، ممکن است چند روزی همین وسوسه ما را آزار دهد ، بنابراین ، ما باید از مکانهای بحران آفرین و یا امکانی که قبلاٌ در آن رفته آمد داشتیم دوری کنیم ، و چنانچه هنوز به چنین مکانهای میرویم معنای آن این است که در شرایط بهانه و دستاویز جهت لغزش قرار داریم و لذا باید از چنین مکانهای دوری کنیم .  

 

 

 

آیا فکر میکنم که عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آنرا در دسترس خود نگه دارم تا باعث شود که گذشته یادم نرود و یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟

 

                                                          همانطور که در سوالات قبل متوجه شدیم ، بیماری اعتیاد دارای هوش منفی و همینطور بسیار زیرک می باشد  ، بیماری وقتی میبیند ما وارد جریان بهبودی شده ایم سعی می کند تا از این جناح به ما بتازد ، یعنی برای رسیدن به اهداف خود ، از سادگی و عدم شناخت ما از اصول بهبودی سوء استفاده کند ، ولذا در نقش یک ناجی مهربان به ما پیامهای بهبودی دورغینی القا کند ، مثلاً به ما بگوید ؛ خوب است برای اینکه گذشته پر از درد وآشفتگی خود را فراموش نکنیم مقداری مواد یا وسایل مصرف آنرا جلوی چشممان بگذریم . اما به لطف نیروی برتر ما امروز دریافته ایم که هر چیز و یا هر مکان و یا هر دوستی که به نوعی در رابطه با مصرفمان در گذشته پیوند داشته است و ما با دیدین آنها کنترل احساساتمان را از دست میدهیم باید بطور اکید و جدی  دوری کنیم . گاهی ممکن است بیماری از طُرق دیگر به ما پیام بهبودی بدهد مثلاً بعد از گذشت مدتی از پاکی به ما بگوید ؛ الان دیگر پایه های تو محکم شده و لذا هم خوب است و هم میتوانی ، به مکانی که مصرف میکنند بروی و در آنجا وقتی دیگران مصرف میکنند تو مصرف نکنی و ضمن اینکه بهبودی خود را امتحان کردی برای مصرف کنندگان دیگر هم مایه پیام بهبودی باشی .

 

                                 ما باید پیوسته به خاطر داشته باشیم فرقی نمیکند درهر مقطع از پاکی و بهبودی که باشیم از یکروز پاکی تا صد سال پاکی هر گاه در رابطه با بیماری خود و یا مواردی که به مصرفمان مربوط میشود از فعل  " میتوانم " استفاده کنیم  ، در شرایط بهانه و دستاویز قرار گرفته ایم و لذا برای فرار از اینگونه شرایط باید دانش بهبودی خود را بالا ببریم .          

 

قدم یک سوال 1

کس مشکل اسرار ازل را نگشاد

کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد

من مینگرم زمبتدی تا استاد

عجز است بدست هرکه از مادر زاد

                           **************

ما با درمیان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام  "NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ........... بیماری اعتیاد

سوال 1 ) مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست ؟

                                  ما قبلاً فکر میکردیم اعتیاد یعنی ، فقط مصرف کردن مواد مخدر است اما پس از شرکت در انجمن معتادان گمنام و حضور در کلاس های قدم  به یک درک شخصی رسیدیم و متوجه شدیم که اعتیاد یک بیماری مزمن است که فراتراز مصرف مواد مخدر است و ما تعریفی خاص و جامعی برای آن نداریم و فقط میدانیم چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما ، بلکه فقط بیماری اعتیاد است ، اما مفهوم این بیماری برای ما از پنج بخش اساسی تشکیل شده است .

1-    جسمی مثلِ ؛ اجبار به مصرف ، تنبلی ، سستی و بیحالی ، تن پروری ، رخوت و . .

2-    روانی مثل ؛ وسوسه ، عدم تعادل در شخصیت ، لذت بردن از خودآزاری و دگر آزاری ، افراط و تفریط ، شیدایی،و . .

3-    روحانی مثلِ ؛ بی ایمانی ، ناامیدی ، بی خدایی ، پوچ گرایی ، خودپرستی ، ترس ، و . .

4-    احساسی مثلِ ؛ زودرنجی ، کینه جویی ، نفرت ، خشم ، و . . .

5-    ذهنی مثلِ ؛ خاطرات پررنگ منفی ، ذهنیت های بیمارگونه ، تصویر سازی های غیر واقعی و باورهای منفی ، و . .    

                                                                             این پنج بخش اساسی  ذکر شده هرکدام دارای شاخصه های فروانی هستند که هر کدام در طول زندگی ما بنا به شرایط بیماریمان نقش داشته اند و سرانجام زندگی ما را به آشفتگی کامل رساندند . ما تا قبل از این نمی دانستیم که چنین بیماری ای داریم ، بنابراین ، آشفتگی های زندگی خود را سعی میکردیم با فرافکنی و یا توجیه و بهانه به گردن دیگران بیاندازیم . اعتیاد یک بیماری مزمن است و اگر در شرایط کشت مناسب و یا به عبارتی دیگر در محیط فاسد قرار بگیرد مستعد برای فعال شدن میشود اما اگر در شرایط عاری از فساد و در محیط سالم و یا فضاهای بهبودی قرار بگیرد غیر فعال میشود ، بنابراین ، ما باید همواره بیاد داشته باشیم که بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد ، هر چند با تمرکز به روی بهبودی میشود آنرا مهار کرد اما کوچکترین غفلت میتواند آنرا فعال کند ، اصولاٌ کلمه اعتیاد ازمصدر کلمه  (( عود یعنی برگشت )) ریشه گرفته است و بیانگر این میباشد که چنانچه از این بیماری مراقبت نشود هر لحظه امکان برگشت میباشد .اعتیاد یک بیماری پیشرونده مخرب است و لذا ، همیشه به زوال و انحطاط ختم میشود . بطورکلی بیماری اعتیاد شاخصه های زیاد و گسترده ای دارد که هرکدام از آنها زیر مجموعه یکی از بخش های پنج گانه ایی است که در فوق ذکر گردید و ما با کارکرد قدمهای دوازده گانه سعی داریم تا این ابعاد و زیر مجموعه های آنها را شناسایی و سپس آنها را غیر فعال کنیم   . در هر صورت بیماری اعتیاد سررشته زندگی ما را بدست گرفته بود و ما درمقابل آن عاجز بودیم ، نکته ایی که قابل تامل است ، این است که وابستگی های خارجی مثل مواد مخدر و یا الکل و یاسایر موادهای محرک و یا قرص های روانگردان و یا وابستگی های روانی مثل ؛ خود محوری و یا خود شیفتگی و یا لذتهای غیر متعارف و یا افراطی ، و یا وابستگیهای عاطفی و احساسی و محیطی و یا هر وابستگی دیگر به هر شکل و هرطریق میتواند بیماری اعتیاد را شعله ورتر کند ولذا ما بعلت داشتن بیماری اعتیاد نباید خود را در معرض اینگونه وابستگیها قرار بدهیم .

اعتیاد یک بیماری بسیار قدرتمند و گسترده می باشد و لذا یک ارده جمعی را میطلبد همانطوریکه در کتاب فقط برای امروز صفحه 121 میگوید ؛ (( دیگر نباید به تنهایی سعی در حل معمای اعتیاد خود کنیم )) . همینطوراعتیاد یک بیماری ناهنجار طلب است بقول کتاب پایه که میگوید ؛ (( ما از بیماری ای رنج میبریم که عوارض خود را بصورت رفتارهای ضد اجتماعی نشان میدهد )) ، البته باید در نظر داشته باشیم که درست است ، که بیماری اعتیاد غیر قابل درمان است ، اما با کمک و همیاری  و با بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همانطوریکه کتاب پایه میگوید ؛ (( ما نمیتوانیم ماهیت معتاد یا اعتیاد را تغییر دهیم اما میتوانیم با تلاش خود در فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه بهبودی آن دورغ قدیمی که میگوید ؛ وقتی معتاد شدی تا ابد آلوده میمانی را تغییر دهیم ، خداوندا ؛ کمک کن که این تفاوت را همیشه به خاطر داشته باشیم )) .  ف ب ا – یکم فرودین

فقط برای امروز یکم فروردین مطالعه شود

آدرس ما در تلگرام

https://telegram.me/nafasbenafas1

آدرس صوتی ما در یوتیوب " رادیو بهبودی "

 

 

 

قدم یک سوال 2

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

                        جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .   

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

                      

قدم یک ........... بخش بیماری اعتیاد

سوال 2 ) آیا اخیرآً بیماری اعتیاد من فعال بوده است ؟ به چه صورت ؟

                                               بله ، با توجه به وسعت بیماری ما و گستردگی آن هنوز در بیشتر مواقع بیماری در ما فعال است ، هر چند سعی داریم که بیماریمان را متوقف کنم و آنرا از حالت فعال در آورده و غیر فعال کنیم ، اما بعلت عدم شناخت از بیماری و همینطور متمرکز نبودن به روی بهبودی  اکثر اوقات بیماریمان فعال میشود و مخصوصاٌ زمانی که جلسات بهبودیمان کمرنگ میشود و یا ارتباطمان با دوستان بهبودی قطع میشود ، بنابراین در این شرایط که قرار میگیریم خود محوری و خودخواهی ، حرف گوش نکردن ، ناشکیبایی ، هوای نفسانی ، شهوت رانی ، و . . . در ما فعال میشود ، و همه آموخته های بهبودی را سطحی میگیریم و لذا برای اینکه بتوانیم بیماریمان را غیر فعال کنیم نیاز است به مسائل و برنامه های زیر اهمیت ویژه بدهیم .

1-    حضور مرتب در جلسات و مشارکت کردن و بیان احساسات و افکارهای آزار دهنده

2-    ارتباط روزانه با راهنما

3-    ارتباط با دوستان بهبودی

4-    رعایت مثلث های بهبودی ، مثل ( کار -  خانواده – جلسه ) و یا ( تمایل – روشن بینی – صداقت ) .

5-    از دوستان مصرف کننده فاصله گرفتن و دوری کردن ازمثلث های نابودی (یاربازی ،زمین بازی و

6-    دست کشیدن از خودمحوری و خودخواهی

7-    حرف گوش کردن

8-    تسلیم شدن و دست از جنگ برداشتن و مطیع برنامه بهبودی بودن ، و . .

                                                                                      زمانیکه ما موفق میشویم استارت زده ، و ماشین بهبودی خود را روشن کنیم و آنرا بحرکت در آوریم ، یکی از مهمترین ابزارهای که میتواند " فرمان یا  رُل " ماشین بهبودی ما را از انحراف خارج سازد و ما را در مسیر بهبودی باز گرداند همین سوال آسمانیست ، و لذا تا رسیدن به قدم دهم باید دفتری جداگانه فراهم کنیم و هر شب و یا دست کم هفته ای یکبار خود را درمقام پاسخ به این سوال قرار بدهیم . بطور قطع این سوال ظرفیتهای دارد که میتواند بهترین ابزار برای بهبودی ما باشد ، اما بشرطی که همانطور که گفتیم این دفتر مهیا شود .

در واقع ما امروز در حال بناکردن و چیدن آجرهای دیوار بهبودی خود هستیم ولذا این سوال حُکم شاقول ما را دارد ، بدیهیست معماری که شاقول نداشته باشد ، بعید نیست که دیوارش کج بالا برود . اما پیام این سوال این است که بیماری ما ، راهها و روزنه های زیادی دارد که میتواند از آن جناحین به روند بهبودی ما بتازد و لذا هدف این سوال اینستکه ما متوجه این روزانه ها باشیم تا حائلی باشد بین ما و لغزش .                

فقط برای امروز صفحه 29 تیر مطالعه شود        

 

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

 

 

 

قدم یک سوال 3

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

             جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ......... بخش بیماری اعیتاد

سوال 3 ) وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا میکنم ؟ آیا در حال ، افکار من طریقه خاصی را دنبال میکند ؟ توضیح دهید .

اصولاً وسوسه جزو ماهیت وساختار بیماری ما می باشد ، و ما همیشه در گیرودار این مشکل میباشیم .

وسوسه های ما عموماً از لذت جویهای بی حد و حصرمان سرچشمه میگیرد و از آنجائیکه لذت طلب و لذت پرست هستیم ، وقتی نسبت به چیزی وسوسه میشویم احساسات ما پر از تمنا میشود در واقع احساسهای ما مثل معده گرسنه ایی میشود که فقط به خوردن می اندیشد و دیگر هیچ .

هر چند عقلمان میخواهد پایداری کند اما حس های لذت طلب ما بقدری مشتاق لذت هستند که از طریق های مختلف بخصوص افکارمان به عقل و خرد ما هجوم میبرند و افکار بیمار ما با بهانه ها و دستاویزها عقل را وادار به تمکین میکند ، بنابراین وقتی افکارمان درگیر احساساتمان میشود ذهن ما شروع به تصویرسازی و بزرگنمایی کردن از آن لذت را میکند و با تصویرسازیهای خیره کننده ذهنی ، عقل ما را در شرایط آچمز قرار میدهد و لذا در چنین شرایطی عقل و دور اندیشی ما کارآیی خود را از دست میدهد . این طریقی است که در تمامی وسوسه های ما وجود داشته است .  در واقع امیال شهوانی ما و یا همان هواهای نفسانی ما موقعی میتوانند به خواسته های خود برسند که سیستم ذهنی و عقلی ما بیمار باشد  ، بنابراین بهترین شرایط برای  کسب موفقیت برای وسوسه بستر ذهن بیمار است   

 وسوسه یعنی ، میل به تجربه مجدد عملی که در گذشته از آن لذت برده ایم ( منظور لذتهای گناه آلود و یا غیر اخلاقی میباشد )  ، وسوسه ، افکاریست شیطانی که ماهیت شر دارد ، یعنی عمل به آن سرانجامش منجر به پشیمانی میشود و همینطور فکریست موذی و سمج  ، اما آنی و زود گذر ، و اگر به آن بهاء بدهیم چرخه و فرایند خود را طی میکند و چرخه وسوسه به این شرح است ؛

1-    لذت طلبی ؛ یعنی آغاز وسوسه

2-    بهاء دادن ؛ یعنی بجای دیپورت کردن وسوسه به او اجازه ورود ومجوز فعالیت درمحدوده ذهنمان بدهیم .

3-    مخفی کردن ؛ یعنی وجود وسوسه در خود را ،  انکار و آنرا با راهنما در میان نمیگذاریم و یا در جلسات آنرا مشارکت نمیکنیم   .

4-    نفشه کشی ؛ وقتی مراحل فوق طی شد وبه این نقطه رسیدیم ، لذا برای اجرای وسوسه خود شروع به نقش کشی میکنیم .

5-    فکر قوی ؛  در اثر روند فوق به مرحله ای میرسیم که  دیگر ذهن خود را مداربسته میکنیم و به هیچ پیامد دیگری توجه نمیکنیم  .

6-    اقدام ؛ یعنی برای وسوسه ای که برای آن نقشه کشیده ایم و دیگر به یک فکر غیر قابل برگشت و یک فکر قوی تبدیل شده شروع به اقدام وعمل میکنیم .

7-    لغزش ؛ با بهاء دادن به فرایند فوق عاقبت در شرایط لغزش قرار میگیرم ، لغزشی که در اثر یک فکر که به راحتی میتوانستیم آن را از خود دور کنیم اتفاق می افتد .

لذت طلبی --> بهاء دادن--> مخفی کردن وسوسه--> نقشه کشی--> فکرقوی--> اقدام--> اجبار-- > لغزش

بیشترین قدرت وسوسه برای حصول نتیجه  ، دستاویز به انکار هاست ، گاهی  دانش نابودی برای کامجویی شروع به سفسطه بافی میکند و با منطق های کاذب برای دستیابی به یک حظ و یک لذت آنی سعی میکند عقل و خرد ما را بفریبد تا مجوزی برای مصرف کردن صادر کنیم . در هر صورت میتوان گفت که وسوسه حقیقتاً عروس هزار چهره است و هر بار با رنگ و روی دیگری  می آید .

وسوسه نشاندهنده پاکیست ، بنابراین باید مراقب بود .

راهکارهای که میتوانند برای برون رفت از  وسوسه ما را کمک کنند ؛

-         ادامه ندادن به فکرهای شیطانی یعنی در جا اینگونه افکار را کات و یا قیچی کنیم .

-         بلافاصله جابجا بشویم و یا مثلاٌ به کسی تلفن بزنیم بخصوص کسی که برایمان جاذبه روحانی دارد .

-         چون وسوسه فکریست شیطانی بهترین راهکار ذکر خدا گفتن و درخواست کمک از اوست .

-         وجود وسوسه را نباید انکار کرد بلکه باید آنرا اقرار کرد.

-         کسانی که پر کار و فعال هستند کمتر وسوسه میشوند .

-         دوری کردن از تنهایی ، در واقع وقتی ما تنها هستیم ، تنها نیستیم ، زیرا با نیمه شیطانی خود همنشین شده ایم و لذا ممکن است این همنشینی برایمان گران تمام شود .

-         کسانی که با برنامه بهبودی زندگی میکنند ، خیلی کم وسوسه میشوند .

-         وقتی در جمع های بهبودی و یا فضاهای روحانی قرار میگیریم کمتر وسوسه میشویم .

-          دوری کردن از ، بی هدفی ، ناامیدی ، یاس ، پوچگرای ، بی ایمانی ، بی بندو باری و . .  میتوانند وسوسه های ما را کمتر کند .

-         تردید و شک نداشتن به اصول بهبودی و روحانی برنامه  ، بسیاری از وسوسه های ما را میکاهد . هرگاه ما به اصول بهبودی و یا اصول  اخلاقی شک و تردید میکنیم وسوسه در ما بیشتر میشود .

-         - نهایت قدرت وسوسه یک تا سه دقیقه است و لذا ما باید سریع باشیم و بلافاصله شرایط ذهنی خود را تغییر دهیم

-         نکته قابل توجه این است که ما نباید هرگز با وسوسه های خود در ذهن خود بحث و یا مجادله کنیم زیرا در نهایت بازنده این جریان میشویم

در کل به ما ثابت شده ، هر موقع در راستای بهبودی و جدی گرفتن اصول برنامه قرار میگیریم وسوسه در ما کمتر میشود .

 

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 4

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک ............... بخش بیماری اعتیاد

سوال 4 ) وقتی فکری به سرم میزند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل میکنم ؟ به چه صورت دیگر رفتارهای من از روی اجبار است ؟

                                                    بله ، ما زمانی که بیماریمان فعال است هر فکری که به سرمان میزند بدون در نظر گرفتن پیامدهایش آنرا عملی میکنیم ، زیرا دیگر کنترل رفتارهایمان را از دست میدهیم ، گویا افسار زندگی ما در دست کس دیگری است ، کس دیگری بنام بیماری اعتیاد که ما در مقابل آن عاجزیم ، در چنین شرایطی رفتار و کردار ما خودخواهانه میشود و لذا ناهنجاریها وارد زندگی ما میشود و زندگی ما را آشفته میکند ، بطور مثال ؛

-         اولین باری که مواد میخواستیم مصرف کنیم میدانستیم که این کار خانمانسوز است ، اما بدون در نظر گرفتن پیامدهایش ، انگار اجبار به این کار داشتیم .

-          حضور در محافل غیر امنی که خوشایند ما نبودند  ، ولی مثل اینکه اجبار داشتیم در آنجاها حضور داشته باشیم .

-         در هرکاری افراط میکردیم بطور مثال ، رفیق بازی ، مشروب خوری ، و . . ، همه اینها را فقط به خاطر اجباری که داشتیم انجام میدادیم

دروغ ، دزدی ، ناهنجاریهای اجتماعی ، و هزاران رفتار دیگر که  بلاجباراز ما سرمیزد ، فقط و فقط به این علت انجام میدادیم که نمیدانستیم که بیماریم  و اختیار ما در دست اعتیادمان است . روز به روز زندگی خود  و اطرافیانمان را آشفته میکردیم ، و از رفتارهای بد و نامعقول خود دست برنمیداشتیم ، بنابراین ، اینکه ما  بلاجبار و علیرغم رنجی که میبردیم اما ناخواسته مجبور بودیم آنها را انجام بدهیم به این علت بود که در شرایط  فعال بودن بیماری اعتیاد بسر میبردیم .

 اصولاً پیامدنگری و توجه کردن به نتایج برای ما زمانی امکان پذیر میشود که در درجه اول قطع مصرف کنیم و سپس به روی بهبودی خود متمرکز شویم و بر اساس همین روش کم کم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد را با تمام گسترده گی ای که دارد با بهبودی میشود آنرا متوقف و غیر فعال کرد و بقول کتاب پایه که میگوید ؛ (( متوجه میشویم که از یک بیماری رنج میبردیم ، نه یک معضل اخلاقی ، شدیداً بیمار بودیم ، ولی نه آنقدر وخیم و علاج ناپذیر . )) .

در هر صورت ما هر وقت در اثر عدم تمرکز به بهبودی ، بیماریمان فعال شود رفتارهای ما به علت عجز در مقابل بیماریمان از کنترول ما خارج میشود ، و کردار ما هر چقدر هم که زیان آور باشد برایمان اجباری میشود . 

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 5

 

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .   

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک ............... بخش بیماری اعتیاد

سوال 5 ) قسمت خود محورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر میگذارد ؟

                                یکی ازاساسی ترین و مضرترین بخش های بیماری اعتیاد خودمحوری میباشد وما زمانی که  بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .

قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط  ؛ من درست میگویم و فقط  من حق دارم .

بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه متجلی میشود ، خود محورانه یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ،  نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محورانه یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را  فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ،  خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار خودشیفتگی شده و در انزوا فرو میرود .

خودمحوری فقط یک مشکل و معضل فردی نیست ، بلکه بازتابهای آن میتواند تاثیرات منفی در هر سطحی ، و بخصوص در زندگی اطرافیانمان بوجود بیاورد ، آدم خودمحور چون مشورت نمیکند ، همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بُروز این مشکلات  ، هم برای خودش و هم اینکه اطرافیانش را به دردسر میاندازد .

خود محور شعارش این است " فقط من درست میگویم و فقط من میتوانم  " و بدون توجه به حرف های اطرافیان کارش را انجام میدهد ، از مصرف مواد مخدر گرفته تا مسائل اقتصادی و کار و زندگی ، لاجرم این رفتار سرانجام مصائبی برای خود و اطرافیانش به بار می آورد .

خود محور ، حدیث دیوانیست که فکر میکند عاقلترین آدم دنیا است .

ما درگذشته بعلت اینکه از بخش روحانی وجودمان دور مانده بودیم گرفتار خودمحوری شدیم و لذا هم ، خود را  ، و هم اطرافیانمان را با مشکل های عدیده مواجه کردیم ، مشکلاتی از قبیل ؛ زندان ، برشکستگی ، طلاق ، بیکاری ، فقر ، توهم و . . .

 بنابراین ، برای رهایی از خود محوری ما باید کوشا باشیم ، خلاء های روحانی خود را برطرف کنیم  ، در حقیقت روح مبتلای ما به خودمحوری ،  درمانش زندگی روحانی است .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 6

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک ................ بخش بیماری اعتیاد

س6 ) بیماریم به چه صورت از لحاظ جسمی ، روانی ، و روحانی و احساسی بروی من تاثیر گذاشته است ؟

                                                                        بیماریم از لحاظ موارد ذکر شده تاثیرا ت عمیق  و منفی و مخربی را بجا گذشته است  ، بطور مثال ؛

از نظر جسمی ؛

                           رَد مواد مخدر هنوز درچهره ام باقیست ، و گرفتار بیماریهای زیادی مثل مشکلات ریوی ، کبدی ، سیستم گوراشی و . . علاوه براینها دندانهایم خراب و از  بین رفتند و بطور کلی شکل و بدنم فرم خاصی بخود گرفتند و مچاله وخمود شدم ، همه اینها فقط در اثر مصرف مواد مخدر بوده اما به غیر از اینها بیماری اعتیاد بلاهای دیگری هم بسر جسم من آورده است ، مثلاً خالکوبی ها ، رعایت نکردن بهداشت و گرفتار بیماریهای گوناگون شدن ، جای تیغ های که خودم و یا در اثر نزاع دیگران به من وارد کردن و . .  ، خلاصه هم مصرف مواد مخدر و هم موارد دیگر تاثیراتی است که بر جسم من گذشته و از بیماری اعتیاد من سرچشمه گرفته است .

از نظر روانی ؛

                     فعال شدن نواقص شخصیتی و ضعفهای اخلاقی و خودآزاری و دیگر آزاری ، عدم تعادل  در شخصیت ، و . .

از نظر احساسی ؛

                  احساس حقارت و ضعف کردن ، احساس تنفر ، احساس پوچی ، احساس شکست ، احساس کینه و خشم ، احساس بیهوده گی ، و . .

از نظر روحانی ؛

                احساس ترس ، نامیدی ، بی ایمانی ، پوچ گرایی ، خودمحوری ، بی هدفی ، و . . .

از نظر ذهنی ؛

              ذهنیت های منفی ، باورهای مخرب ، قضاوت ، سوء ظن ، و . . .

در کل همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ اعتیاد یک بیماری ، جسمانی و روانی و روحانی است که در تمام قسمت های زندگی ما اثر میگذارد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 7

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک بخش ............ بیماری اعتیاد

سوال 7 ) اخیراٌ بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده ؟

                                        همانطور که میدانیم بیماری اعتیاد شکل و فرم های بسیار گسترده ای دارد ، گاهی پیش می آید که ما بخاطر اینکه یکی از شاخصه های بیماری را متوقف کنیم ، به شکل و فرم های دیگری از بیماری پناه میبریم بطور مثال ؛ جائیکه مواد مصرف میکنند نمیرویم و در عوض بجای میرویم که در آنجا مثلاً یا قمار میکنند و یا محفل لهو لعب و شهوترانی است ، بنا براین ، در این سوال منظور از  شکل وفرم خاص بیماری یعنی فعال شدن بیماری از چشم اندازی دیگر . در واقع اینکه بخواهیم یک عامل بیماری را باز بداریم و به یک عامل دیگری از بیماری روی ببریم عملی است بیهوده و مضر ، بنابراین ، ممکن است خواسته یا ناخواسته ، دانسته یا ندانسته در زمانی که میخواهیم اعتیادمان را غیر فعال کنیم ، در واقع بیماری را بشکل و فرم دیگری ادامه بدهیم ! . . . ، اینکه ، ما اینگونه محاسبه کنیم ؛

                                           که بجای یک شاخصه منفی بزرگ از بیماری ، یک شاخصه کوچک از بیماری را جایگزین و یا آنرا فعال کنیم  ، فکریست اشتباه و باطل و با این روش نه تنها از بیماری دور نمیشویم بلکه آنرا فعالتر میکنیم ، در کل ما زمانی میتوانیم بیماری خود را غیر فعال کنیم که بجای اینکه شاخصه های بیماری را با هم عوض کنیم ، آنها را با شاخصه های بهبودی معاوضه کنیم ، بطور مثال ؛ بجای اینکه در محافل ناسالم برای وقت گذرانی باشیم در محافل سالم و فضاهای بهبودی قرار بگیریم . از طرفی دیگر  پیام این سوال این است که با انجام ندادن یک شاخصه از بیماری نباید بخود مغرور شویم ، باید متوجه باشیم که بیماری ابعاد و شاخصه های منفی و بسیار دیگری هم دارد و لذا نباید بیماری اعتیاد را فقط از یک یا دو بُعد نگاه کنیم و به فرم و شکلهای دیگر آن اهمیت ندهیم ، این سوال بیشتر فکر ما را معطوف به این حقیقت میکند که باید برای متوقف کردن بیماری ، مراقب و هوشیار باشیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 8

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

  نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ........ بخش بیماری اعتیاد

سوال 8 ) آیا اخیراً شخص ، مکان و یا چیزی من را وسوسه کرده ؟ اگر جواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تاثیر گذشته ؟ به چه صورت دیگر این وسوسه از لحاظ جسمی ، معنوی ، روحانی و احساسی بر من اثر گذشته است ؟

                                                        قسمت اول سوال ) بله ما همیشه با دیدن مکانهای خاصی که در آنجا خاطرات مصرف داشته ایم دچار وسوسه میشویم ، همانطور که میدانیم یک بخش از بیماری ما ذهنی میباشد و لذا با دیدن اشخاصی که با آنها مصرف میکردیم و یا چیزهای که در ارتباط با دوران مصرف  ، جزو ابزار مصرف ما بودند ، در ما بعلت ثبت خاطرهای ذهنی باعث وسوسه میشود چون ما از این موارد ذهنیت قبلی داریم ، همینطور وقتی  اشخاص مصرف کننده را  می بینیم و به چشمهایشان نگاه میکنیم در عمق آن چشم ها گم میشویم و یک احساس عجیبی به ما دست میدهد ، مخصوصاٌ اگر آن شخص زمانی همبازی ما و هنوز مصرف کننده باشد ، احساس میکنیم از بدن آنها نیروی نامرئی ما را بسوی خود جذب میکند ، حال واحساسمان دگرگون میشود و وسوسه بسراغمان می آید ، و بعضی اوقات حتی تا چند روز حالمان خراب میشود ، و در این شرایط شبها ممکن است خواب مصرف و کابوس لغزش را ببینیم .

                                                                 قسمت دوم سوال ) طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود  ، نیروهای تاریکی ( بیماری ) و نیروهایی روشنایی ( بهبودی ) در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط مان را با دیگران تیره و تار میکند

                                                     قسمت سوم سوال ) از لحاظ جسمی ؛

انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .

از لحاظ معنوی ؛

  بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم  ، و . .

از لحاظ روحانی ؛

 در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم

از لحاظ احساسی ؛

احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه  ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد

                                                                  در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن  یک شخص و یا یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 9

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ........... بخش ، انکار

سوال 9 ) آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام ؟ آنها چه بوده اند ؟

                                                        رفتارهای غیر واقعی همان اعمالیست که از بیماری اعتیاد سرچشمه میگیرد و ما با انکار میخواهیم آنها را توجیه و منطقی جلوه دهیم . بنابراین ، ما هرگاه خود را در شرایط بیماری قرار میدهیم برای توجیه کردن رفتارهایمان به انکار روی میبریم ، هرچند ممکن است ظاهراً این دلایل موجه باشند اما بطور قطع ، خودمان هم میدانیم که این رفتارها غیر واقعی هستند  ، مثلاً بطور مثال بگویم  ؛

-         منکه قدمهای قدیمی را کارکردم  و همین برای من کافیست و دیگرنیازی نیست که قدمهای جهانی را کار کنم .

-         رفتن به جلسات یک عمل تکراری و بی فایده می باشد زیرا من دیگر میدانم که دوستان عضو چه مشارکت های میکنند .

-         نیازی نیست که دیگر انتقال بدهم ، یا اینکه در انجمن خدمتی بکنم باید این فرصت را به دیگران داد .

-         درسته اینکار اشتباه را انجام میدهم ولی باز بهتر از زمانیه که مواد مصرف میکردم .

-          و . . .

در واقع تمام این رفتارها از انکار ما سرچشمه میگیرد ،   بنابراین ،  انکار یک سیستم دفاعی روانی است و لذا سعی میکند که بستر فعلی را هرچقدر هم که آشفته و ناامن باشد ، به ترس از ریسک تغییر مناسب ترجیح دهد . بزرگترین عاملی که سبب میشود که ما دست به انکار بزنیم در واقع ترس از تغییر و رشد کردن است .  به عبارت دیگر انکار یک عمل تدافعی روانی است برای اجتناب از پذیرش یک حقیقت دردناک که موجب تغییراتی در ما میشود .  هر گاه ما در شرایط های وابستگی های شدید قرار میگیریم  انکار در ما بیشتر میشود ، فرقی نمیکند این وابستگیها چه چیزی و یا چه کسی باشد ، بطور مثال ؛ مواد مخدر باشد ، سکس باشد ، پول و یا قدرت باشد و یا هر چیز دیگر ،  در هر صورت ، احساس نیاز به اینگونه وابستگی ها ما را وا میدارد تا برای حفظ آن به انکار روی بیاوریم  ، و لذا بیشتر معتادان مصرف کننده مواد مخدر به علت وابستگی و احساس نیاز به این ماده دست به انکار میزنند .

ما زمانی که یک باور جدید و منطقی میخواهد باورهای فرسوده وقدیمی ما را مطرود کند و یا بستر فعلی آنرا از بین ببرد ، دست به انکارمیزنیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 10

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

  نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

سوال 10 ) آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه و خواست – ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

                                                                                   بله ، خیلی از مواقع است که به خاطر اجبار به وسوسه ایی به آن عمل میکنیم و سپس چنین وانمود میکنیم که خودمان بر اساس منطقی درست آنرا انتخاب کرده ایم ، بطور مثال بگویم ؛

-         مواد مخدر استفاده کنم  بهتر ، تا اینکه پاک باشم و بخواهم به ناموس مردم نگاه کنم .

-         موادمخدراستفاده کنم بهترمیتوانم کار وفعالیت کنم و لذا مصرف کننده که باشم بهتره تا پاک از مواد باشم ولی بیکار باشم

-         اگر به این نقصم عمل کنم و یا شهوترانی کنم  ، بهتر تا اینکه بخواهم مواد مصرف کنم . و . .

                                                         در حقیقت هزاران عمل نادرست را بر اساس اجبار به وسوسه هایمان انجام میدهیم و اینگونه وانمود میکنیم که خیر ما در آن است  ، یعنی با حق انتخاب و بر اساس مصالح خود آنرا انتخاب کرده ایم . در واقع کلمه ( وانمود ) در این سوال مبین انکار در ما میباشد که با خودفریبی سعی در توجیه کردن آن داریم ، بنابراین ، پروسه انکار در چهار بخش همیشه اتفاق می افتد .

پروسه انکار؛

1-    خودفریبی

2-    توجیه 

3-    سرزنش

4-    مقایسه

انکار چون از بیماری ما سرچشمه میگرد لذا همیشه دارای دانش منفی  میباشد و لذا گاهی با مطرح کردن پارادوکس های گیج کننده سعی در اختلال نظام فکری ما را دارد و یا با سفسطه گرایی خرد ما را مخدوش میسازد و ما را در نقطه ای قرار میدهد تا سرانجام با خودفریبی و توجیهات غیر منطقی عمل به وسوسه در ما اجباری شود .  در واقع انکار گرایشی است از طرف ما معتادان در جهت تکذیب و یا تخریب وابستگی خود با مصرف مواد مخدر ، بدون اینکه مدرکی در جهت خلاف آن ارائه دهند .

انکار دو نوع است ؛

                                    اول ، انکار درونی  ؛ یعنی ما برای قانع کردن خودمان ، با روی آوردن به انکار و با استفاده از ابزار خود فریبی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم مشکلات درونی خود را برای خودمان  توجیه و با خودفریبی آنها را ندیده بگیریم  ، مثلاً بگویم ؛ من هر موقع بخواهم ترک میکنم ! . .  اصلاً میدونی چیه ؟ مشکل من  اعتیاد نیست ، بلکه بدبیاری و بد شانسی من است ،  . . . اصلاً خدا میخواد که من اینطوری زندگی کنم . در واقع اینگونه انکارها توجیهاتی هستند که ما براساس قانع کردن خودمان و با خودفریبی به آن دست میزنیم . بنابراین ، انکار درونی یعنی دلیل تراشی و توجیه برای قانع کردن خودمان .

                                   دوم ، انکار بیرونی ؛ یعنی ما بخواهیم با فرافکنی و ابزار دیگر فریبی  مشکلات خود را برای دیگران توجیه  کنیم و در واقع انبوه مشکلات حاصل از اعتیاد را به گردن دیگران بی اندازیم ، مثلاً بگویم ؛ من اگر در کشور های غربی بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ، و یا اگرخانواده ام میگذاشت من در خانه مشروب بخورم من به مواد پناه نمیبردم و یا ، با مشکلاتی که من دارم  ، اگه شما هم بودید معتاد میشدید و یا هزارن دلیل و منطق های واهی دیگر . بنابراین ، انکار بیرونی یعنی ، ما با دلیل تراشی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم دیگران را قانع کنیم .

 

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

در حاشیه

     (( بنظر میرسد که در وجود ما هم بجای یکنفر ، حداقل دو نفر زندگی میکردند ))

                                                                                                                    کتاب پایه

خودفریبی چیست ؟

                                                         مدتها بود به این فکر میکردم که چگونه ممکن است آدمی خودش ، خودش را گول بزند .  مطلب برایم گنگ بود  ، این حرف مثل این میمونه که من خودم به خودم پسی بزنم بعد با تعجب بگم کی بود ؟ 

حقیقتا چرا انسان خود فریبی میکند ؟ و اصولا معنا و مفهوم خودفریبی را چگونه میشود بیان کرد . برای اینکه این معنا را بتوانم برسانم این مختصر فراهم شد . امیدوارم مقبول افتد .

قبل از اینکه به موضوع اصلی یعنی خود فریبی بپردازیم ابتدا لازم است برای رساندن مفهوم آن  مقدمه ایی ذکر شود .

معنی لغوی فریب یعنی  - نیرنگ – حیله – کلک

فریب دو نوع است .

                       1-      دیگرفریبی

                       2-      خودفریبی

                                            اول ؛  دگر فریبی

دگر فریبی چیست ؟ و چه عواملی باعث میشود که کسی ، کس دیگر را فریب دهد و برای این منظور باید چه شرایطی را فراهم سازد .

دگرفریبی یعنی اینکه کسی بخواهد برای رسیدن به منافع و یا تمایلات و یا خواسته های خود  ، که شخص دیگری آنها را دارد ، از ابزار و از راه نیرنگ و یا کلک به آنها دست یابد .

اما همینطور که گفتیم فریبکار نیاز به ابزار و شگردهای خاص خود را دارد که اینها عبارتند از :

1-      دوروغ گفتن : - مهمترین ابزار برای فریبکار است  ، بخصوص فریبکار همیشه ابراز نیت خوب میکند مثل شیطان که اولین فریبکار بود و به آدم و حوا گفت : من خیر شما را میخواهم .

2-      هزینه کردن – همانطور که یک صیاد برای گرفتن صیدش دانه میپاچد فریبکار هم برای اینکه بتواند به امیال و خواسته های خود برسد گاها هزینه های پرداخت می کند .

3-      فریبکار استاد استدلال آوردن است .

4-      فریبکارنقطه ضعف انسانها و درواقع پاشنه آشیل انسانها که همان حرص و آز میباشد را میشناسد و آنرا تحریک میکند

5-      فریبکار بخاطر اهدافش مجبور است علم و دانش و آگاهیش به روز باشد .

اما فقط اینهای که ذکر شد کافی نیست فریبکار برای موفق شدنش به شرایط های مساعدی هم نیازمند است مثل :

1-      جهل و نادانی -  هر چقدر شخص نادان باشد برای فریبکار ایده آلتر است .

2-      باورهای غلط  -  یعنی اینکه شخص معتقد باشد به باورهای واهی ، مثلاً ؛ این کار وتلاش و صداقت  نیست که انسان را موفق میکند بلکه فقط شانس است ، و یا اینکه ره صد سال را یک شبه رفتن ، و بسیاری از این باورهای غلط  دیگر .

3-      نداشتن سلامت عقل – یعنی ممکن است شخص دانش و آگاهی  هم داشته باشد اما در اثر نداشتن فاکتور روشن بینی قوه تمایز و یا تجزیه و تحلیل نداشته باشد .

4-      خودمحوری – یعنی کسی که فکر کند خودش به تنهایی همه چیز را میداند . کسی که خود را محور اصلی میداند و بقیه بدور آن میچرخند . و لذا در باره هیچ مسئله ای با دیگران مشورت نمیکند .

ممکن است از خودتان بپرسید همه اینها که ذکر شدند ، درست  ! . . .، اما چه ربطی به مقوله خود فریبی دارد اگر کمی صبور باشید توضیح میدهم .

خودفریبی

حال میخواهیم در رابطه با خود فریبی مسائل را بررسی کنیم . اما قبل از آن باید ببینیم تعریف فریب چیست .؟

فریب یعنی عمل سوء ی که کسی یا کسانی بخواهند با خدعه و یا نیرنگ و یا حیله کسی یا کسانی را مورد اغفال قرار داده تا به خواسته های خود برسند .

بنا براین فریب مفهومی است که باید حتما دو طرف داشته باشد یعنی هم ( له ) داشته باشد هم ( علیه ) و لذا وجود دو طرف الزامیست در واقع باید هم فاعل یعنی فریبکار و هم مفعول یعنی فریب خورده  طرفین موضوع باشند .

حال با توجه به این مطالب چگونه می شود که یک انسان خود را فریب دهد تا مثلن منافعی را بدست آورد و یا تمایلات آن بر آورده شود  . وقتی بحث ما به این مرحله میرسد ناخودآگاه احساس میکنیم که در وجود ما دو طرف وجود دارد . چرا که گفتیم  تعریف فریب این است که حتما باید دو طرف وجود داشته باشد . بنا براین وقتی در باره خود فریبی صحبت می کنیم یعنی اینکه در وجود ما بطور قطع دو طرف وجود دارد 0

1-      قسمت تاریک و اهریمنی به سرکردگی هواهای نفسانی . ( فریبکار )

2-      قسمت نورانی و روحانی   به  سرکردگی عقل و خرد . ( فریب خورده )

اکنون مطلب تا حدودی برایمان روشن میشود . پس من یک نفر نیستم دو نفر هستم در یک قالب  . در کتاب پایه معتادان گمنام میخواندم که به همین موضوع اشاره میکرد و درجای از این کتاب مقدس می گفت : ( بنظر میرسد که در وجود ما هم بجای یک نفر حداقل دو نفر زندگی میکردند . ) .

بنا براین ، در وجود ما یک قسمت اهریمنی است که دارای هوش و دانش منفی است و یک قسمت الهی است که دارای الهامات و عقل و خرد است که هوش و دانشش بستگی به اکتساب آگاهی های آن دارد . بدیهست اگر قسمت مثبت ما از دانش و اگاهی ها تهی باشد قسمت منفی ما میتواند به سادگی آنرا فریب دهد تا بخواستهای نفسانی خود برسد .

اما چطور ممکن است عقل انسان فریب هوای نفسانی را بخورد ؟! .  . . .  . همانطور که در معتادان گمنام هم می گویند بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند  است  ، لذا قسمت اهریمنی وجود ما هم هوشمند است . چون عقل انسان استدلال پسند است ،  لذا خواسته های نفسانی گاهی با سفسطه بافی و پاردوکس های گمراه کننده عقل را زایل و سپس  فریب میدهد . طبیعی است وقتی آگاهی عقل و خرد کم باشد فریبکار به خواسته خود میرسد . مثلن مسئله های غلط را درست جلوه میدهد بطور مثال :

 سه نفر میرن رستوران دونگی غذا بخورن پس از صرف غذا وقتی صندوق دار حساب میکنه میگه سه هزار تومان میشه اونها پولو میدن و از رستوران میان بیرون یعنی سهم هرکدام هزار تومان میشه . اما از طرفی وقتی صندوق دار دوباره غذای آنها را حساب میکنه میبینه اشتباه حساب کرده و مبلغ واقعی غذای آنها میشود 2500 تومان سریع به شاگردش 500 تومان میده و میگه ؛ برو این 5 تا صد تومانی را به اون آقایون که الان غذا خوردن پس بده و بگو که اشتباه شده بود . شاگرد بدنبال آن سه نفر میدود و سرانجام آنها را پیدا میکند و پنج تا صدی را یعنی پانصد تومان را به مادر خرج آنها میدهد و میگوید ؛ اوستام گفت ببخشید این مبلغ را زیادی گرفته . مادر خرج که دید شاگرد زحمت کشیده 200 تومان به او انعام میدهد و شاگرد میرود سپس  بین خودشان هم 300 تومان بقیه را که سهم هر کدام 100 تومان بوده برمیدارن . اما برای آنها مشکل از آنجا شروع شد که اومدن یکبار دیگر حساب کنند یعنی به مادر خرج گفتن ما اول 1000 تومان دادیم که سه نفری شد 3000 تومان بعد تو 100 تومان بما پس دادی یعنی در واقع نفری 900 تومان سهم هر کدام از ما شد ، پس ما در واقع سه تا 900 تومان یعنی (900 × 3 = 2700 تومان ) که میشود 2700 تومان دادیم و 200 تومان هم انعام دادیم مجموع اینها میشود (2700+200 = میشود 2900 تومان ) پس صد تومان دیگر کجاست ؟ بنا براین به مادر خرج سوء ظن پیدا کردن و همین مسئله باعث شد بین اونها مجادله بشود .

در صورتی که اگر آنها کمی سواد و یا کمی دانش ریاضی داشتن میفهمیدن که در ریاضی بعضی وقت ها وقتی عبارتی را برعکس بیان میکنیم نتیجه غلط بدست می آوریم بطور مثال :

                                                                        9 =  3 -  4 × 3  

اما اگر همین عبارت را برعکس  کنیم  نتیجتا جواب  غلط در می آید :

                                                                        3 – 4 × 3 =   3

گفتیم که دانش و آگاهی میتواند مانعی باشد علیه فریبکار اما نباید فقط همین امر را کافی دانست زیرا علم و دانش ما موقعی کاربرد دارد که دست از خود محوری برداریم و فکر نکنیم چون دانشی داریم ، بنا بر این  ، فقط به ذهن و عقل خودمان متکی و مغرور باشیم .همینطور که گفتیم اهریمن وجود ما هوشمند است و گاها حتی میداند با اینکه ما علی الرغم دانشی که داریم چگونه ما را فریب دهد بطور مثال :

مجموع اعداد زیر را همانطور که میخوانید سریع در ذهن خود جمع کنید .

عدد 1000 را فرض کنید چهل را به آن اضافه کنید  ، حاصل را با یکهزار دیگر جمع کنید ، عدد 30 را به جواب اضافه کنید ،  باز یکهزار دیگه جمع کنید ، حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع اضافه کنید ،  بازهم هزارتای دیگه اضافه کنید ، و نهایتا ده تای دیگه به حاصل اضافه کنید  ، حالا بگوید حاصل جمع بالا در مجموع چنده ؟   

احتمالا به عدد پنجهزار رسیدید در حالیکه جواب درست می شود چهارهزارویکصد اگر میگوید نه یکبار دیگه با ماشین حساب آنرا محاسبه کنید . بنا بر این میخواهم بگویم که درکل باید مراقب آن قسمت از وجودمان که تحت تاثیر نیروی اهریمنی ما است و از ابزاری بنام انکار برای خود فریبی استفاده میکند غافل نباشیم و به هوش و دانش خود زیاد متکی نباشیم و هر مسئله ایی که هر چقدر هم منطقی بنظر میرسد باز هم با دیگران مشورت کنیم  همانطور که تاکید شد قسمت اهریمنی ما از  هر ابزاری برای به هدف رسیدنش کمک میگرد همانطور که آن سه خواهر پیر جادوگر به مکبث در جنگل گفتند : زشت زیباست ، و زیبا زشت است . اهریمن وجود ما هم با القات خود گاها جای این دو را در نظر ما جابجا میکند او سعی میکند معادلات منقطی ما را بصورتی که خود میخواهد رقم بزند . زشتها را زیبا جلوه دهد چنانچه گفت : شیاطین تیرهای کژ و آراسته می افکندن .

حال  خود فریبی را از منظر دیگر مورد بررسی قرار می دهیم . در واقع آن قسمتی که وجود اهریمنی ما دارای بیشترین امکانات است  ، جناحی که تمام قدرت وتمرکز خود را در آنجا معطوف کرده و با کمک آنها موفق به فریبکاری می شود . یعنی  ( حس ها و غرایز )

حس ها و غرایز ما تعداشان زیاد است و چون بخودی خود قوه عقل ندارند و فاقد شعورند و همینطور تمایل زیادی به لذت بردن دارند و برای لذت بردن بیشتر افراط میکنند ، بنا براین سلیقه و مذاق آنها تمایل به آن دارند که تابع هوای نفسانی باشند تا تابع عقل وخردمان .

البته درست است که حس ها ابزارهای هستند در دست عقل انسان  که توسط آنها میتواند با جهان خارج ارتباط بر قرار کند و شکی نیست که عقل انسان حاکم بر قلمرو انسان است اما هواهای نفسانی با تحریک و همدست کردن حس ها و غرایز ، سپاهی بوجود می آورد  و حاکم وجود ما را وادر به تسلیم میکند تا دستور غلط صادر کند و به خواستهای نفسانی عمل کند در اینجا است که فرایند خود فریبی در ما اتفاق می افتد و حاکم وجود ما در اثر فشار این خواسته ها علی الرغم اینکه میداند صدور مجوز اشتباه است لذا در اینجا خود فریبی اتفاق می افتد . بگذارید مثالی بزنم :

یک خانه را در نظر بگیریم و فرض کنیم در این خانه ، خانواده ای زندگی میکنند شامل : – پدر - مادر- و چند فرزند . حالا  فرض کنیم که زن ، وبچه ها یک خواسته غیر عقلانی دارند مثلا چیزی را برای خانه میخواهند که لازم نیست و غیر معقول است و از نظر اقتصادی خانواده متضرر می شود اما آنها بر اساس چشم رو چشمی و یا هوای نفس به پدر که حاکم خانواده است فشار می آورند تا آن خواسته غیر معقول مهیا شود ابتدا پدر خانواده پایداری میکند اما اهالی خانه به پدر فشار می آورند و اینفدر زندگی را زهرمار میکنند تا سر انجام پدر تسلیم می شود و دستور غلط صادر میکند  .

حال اگر انسان را خانه  و پدر را عقل و زن را هوای نفسانی  و بچه ها را حس ها و غرایز بدانیم تا حدودی مسائل برایمان توجیه میشود . اساسا خود فریبی لحظه ایی در ما به وقوع می پیوندد که حاکم وجود ما که عقل و خرد ماست در اثر نداشتن آگاهی و دانش و عدم سلامت بدون پایداری فرو میرزد . نقطه ای که این ریزش اتفاق می افتد را خود فریبی میگویم . بنا بر این در ما بیشتر موقعی خودفریبی رخ میدهد که :

اولا سلامت نفس نداشته باشیم – یعنی در بست در اختیار خواسته های نفسانی  خود باشیم که به آن نفس اماره میگویند .

نفس اماره مثل بچه یکی یه دونه ای می مونه که هر سازی که میزند خانوده اش با آن میرقصند ، بدیهیست چنین بچه ای همیشه بی ثبات و از خود راضی میشود .

ثانیا سلامت عقل نداشته باشیم – منظور از نداشتن سلامت عقل ربطی به داشتن صرفا سواد نیست  خیلی ها هستند که با سواد و حتی استاد فلسفه و یا جامعه شناس و یا دانشمند و یا در رشته های خود دارای نبوغ های هم هستند اما بعلت خود فریبی های که میکنند  همیشه زندگیشان آشفته است . خیلی از معتادها را می بینیم که در عرصه های مختلف مثلن نویسندگی و ادبیات و یا علوم ها و هنرها سرآمد هستند  اما مشکل اعتیاد خود را با خود فریبی انکار میکنند و در چنگال مواد مخدر شیرزاه زندگیشان بهم خورده و زندگیشان غیر قابل اداره شده است . منظور از نداشتن سلامت عقل در اینجا یعنی اینکه خردی که تحت تاثیر هوای نفسانی ویروسی شده است و استحکام خود را از دست داده .

پس برای اینکه خودفریبی نکنیم بی شک باید به تربیت دو فرایند در وجودمان اهمیت بدهیم .

1-      سلامت نفس : یعنی به خواسته های نفس فقط در حد نیاز اهمیت بدهیم نه بیشتر .

2-      سلامت عقل : یعنی اضافه بر اینکه جویای ارتقاء آگاهی و دانش هستیم از خود محوری دست برداریم .

 

راهکارهای برای مقابله با انکار و یا خودفریبی ؛

1-   دانش و آگاهی : - ارتقاء دانش و آگاهی و مطالعه کردن و در این مسیر باید دست از سکون کشیدن و راهی بودن بقول سایه ( آبی که برآسود زمینش بخورد زود           دریا شود ان رود که پیوسته روان است )

2-   معنوی زندگی کردن : یعنی اینکه زندگیم دارای معنا باشد و باری بهرجهت نباشد .  وجود وجهان وهستی را فکر نکنم که بی معناست .  در زندگی باید مقید بود به ارزش ها که خطوط قرمز وحد ومرزها را بیان میکنند . معنوی زندگی کردن یعنی اینکه هر چیز را فقط از روی ظاهر بررسی نکنم بلکه ضمن توجه به ظاهر به کنه و پیامهای نهفته آن نیز توجه کنم . معنوی زندگی کردن یعنی مسائل را از سه بعد نگاه کنم ( طول ،عرض ، ارتفاع  

3-   خود شناسی : - یعنی استفاده از روشی علمی و عملی که می تواند مرا با شناخت از چیستی خودم و نقاط مثبت و منفی خودم آشنا کند . یکی از این روش ها میتواند کارکرد 12 قدم روحانی عدم وابستگی انجمن معتادان گمنام باشد .

4-   روشن بینی : - یعنی مسائل را در گرد و غبار و یا در تاریکی و یا در شرایط های تیره و تار بررسی نکردن . یعنی هرچیز را در فضای روشن دیدن و آنرا از همه زوایا و بدون حب وبغض و مرض بررسی کردن یعنی هر مسئله ای را با صداقت و از بالا نگاه کردن و در یک کلام  ، روشن بینی ؛ یعنی به عواقب چیزی نگاه کردن  

5-   تهذیب نفس  : یعنی تربیت کردن نفس یعنی هنر نه گفتن را ابتدا از نفس خود شروع کنیم .

6-    دعا کردن : یعنی ارتباط قلبی برقرار کردن بطور مرتب با کسی که بعنوان خدا در وجودت آنرا احساس میکنی و از او درخواست کمک میکنی .

7-   مراقبه کردن : منظور از مراقبه اینجا یعنی متمرکز بودن به روی ارزشها ی معنوی بدست آورده شده در واقع یعنی از مهارتهای بهبودی که در زندگی بدست آورده ای مراقبت کن  یعنی ارزش های که بدست آورده ای نگذار ازدستت برود از آنها مراقبت کن .

8-    اقرار : یعنی اینکه به اشتباهات روزانه خود اقرار کردن . اقرار نقطه مقابل خود فریبی و انکار می باشد . اقرار به اشتباه باعث می شود که ما فروتن شویم . فروتنی سر سلسله تمام کمال های انسان است .

                                                      

  خداوندا : ما را در مقابله با اهریمن وجودمان تنها مگذار

                                                                                                           (  آمین )

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال11

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ............ بخش انکار

سوال 11 ) چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

                                                    همانطوریکه قبلاً در پروسه انکار ذکر شد یک از ابزارهای آن سرزنش کردن می باشد ، در حقیقت سرزنش کردن یکی از اساسی ترین ابزارهای انکارمیباشد  ، که برای توجیه و  خودفریبی در جهت منطقی جلوه دادن اعمال و رفتار دیوانه وار خودمان انجام میدهیم ، بطور مثال ؛

-         اگر در این کشور بدنیا نیامده بودم و در آمریکا بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! ... ( سرزنش کردن زندگی برای انکار و توجیه اعتیاد خودمان ) .

-         اگر همسرم مرا درک میکرد و مثل فلان زن بود من معتاد نمیشدم  ! . . .  ( سرزنش کردن همسر برای انکار اعتیاد و ادامه دادن به آن ) .

-         اگر در خانواده دیگری بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! . . (سرزنش خانواده )

-         اگر دیسکو یا کاباره در کشورم وجود داشت معتاد نمیشدم ! ( سرزنش حکومت برای ادامه اعتیادمان )

-         و و .......

                                                                     باری ، همینطور که می بینیم ، ما با سرزنش کردن زمین و آسمان میخواستیم مشکلات اعتیاد خود را با فرافکنی به دیگران نسبت بدهیم  ، و در واقع با این روشها میخواستیم  با خودفریبی و انکار ،  خودمان را مسئول پیامدها و آشفتگی های زندگی ندانیم ، و لذا با سرزنش کردن دیگران در واقع میخواستیم خودمان را تبرئه کنیم . بنابراین ، سرزنش کردن اصولاً یکی از شاخص های انکار میباشد و از بیماری ما سرچشمه میگیرد ، و لذا ما باید برای ادامه مسیر بهبودی مراقب باشیم که در هر زمینه ایی از سرزنش کردن خود و دیگران بطور جدی خودداری کنیم ، ما اساساً چیزی بنام سرزنش کردن  مثبت را نمی شناسیم ، و معتقدیم هر سرزنشی به هر شکل و فرم در کل منفی می باشد و ریشه در بیماری وانکار اعتیادمان دارد . بطور مثال ممکن است در فرایند بهبودی لحظاتی فرا برسند که در شرایط سرزنش کردن قرار بگیریم ، مثلاً ؛

-         چرا فلان دوست مصرف کننده اقدامی برای ترک نمیکند ؟! ( سرزنش کردن دیگران برای سرپوش گذاشتن به روی نواقص خودمان ) .

-         چرا فلان دوست انجمنی باز مثل گذشته زندگی می کند و اصلاً تغییری نکرده است ؟! ( سرزنش کردن همدردان برای توجیه اعمال دیگر بیماری خودمان ) .

-         و و . .

اصولاً سرزنش کردن دیگران  ، برای توجیه کردن رفتارهای بیمارگونه خودمان می باشد ، و لذا از قضاوتهای معتادگونه و غیر واقعی ما سرچشمه میگیرد ،  در واقع ما با سرزنش کردن دیگران میخواهیم فعال بودن بیماری خود را انکار و با توجیه آنها را منطقی جلوه دهیم .

قدم یک سوال 12

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک .............. بخش انکار

سوال 12 ) به چه صورت اعتیاد خود را با دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه کردن و به اندازه کافی بد و مشکل ساز می باشد ؟   

                                                         قسمت اول سوال ) ما در گذشته زمانی که اعتیادمان فعال بود ، برای انکار و منطقی جلوه دادن مشکلات و آشفتگی ها خود و برون رفت از وجدان درد ، همیشه خود را با دیگران مقایسه میکردیم . مقایسه ما عموماً دیگرانی بودند که  شرایط بدتری از ما داشتند و لذا حاصل این نوع مقایسه ها مجوزی میشد برای ادامه دادن به دیوانگیهای حاصل از اعتیادمان ، بطور مثال ؛

-         فلانی سفید مصرف میکند ، اما من سیاه مصرف میکنم .

-         فلانی سفید تزریق میکند ولی من استعمال میکنم .

-         فلانی کارتن خواب است ، اما من با شخصیت هستم .

-         و هزاران مقایسه دیگر .

 نکته اینجاست ؛ ما زمانی که خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار میدادیم رفتارها و آشفتگی های خود را توجیه و سپس آنها را انکار میکردیم ، و حتی اگر خود را با کسانی که از ما بهتر بودند مقایسه میکردیم در ما حالتی ناامید کننده بوجود می آورد که سرانجام در نهایت سرخوردگی مجبور به انکار و تو جیه موقعیت خود میشدیم  ،  بنابراین ، ما همیشه باید بیاد داشته باشیم که مقایسه کردن یکی از ارکان بیماری و ریشه در انکار ما دارد و لذا ما باید در هر شرایطی از مقایسه کردن دوری کنیم.

                                                     قسمت دوم سوال ) ما در زمانیکه بیماریمان فعال بود و لحظاتی فرا میرسید که خود را با دیگران مقایسه نمیکردیم و لذا به وخامت اوضاع در خودمان معترف میشدیم ، یعنی متوجه میشدیم که شرایطمان آشفته میباشد ، اما راهکاری برای برون رفت از این شرایط را نداشتیم و لذا پیش خود اینگونه فکر میکردیم ؛

-         روز به روز داره اوضاع بدتر میشه .

-         روز به روز داره اوضاع اقتصادیم بدتر میشه .

-         چقدر ارج و قربم در بین خانواده و اطرافیانم کاسته شده .

-         و و . .

نکته اینجاست ؛ که ما وقتی خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار نمیدادیم به شرایط بد و مشکل ساز زندگیمان اقرار و اعتراف میکردیم .

ما وقتی میخواهیم مقایسه کنیم ، لاجرم باید تن به قضاوت کردن بین دو عامل بزنیم  ، و از آنجائیکه قضاوت کردن ما از انکار و افکار معتادگونه ما ریشه میگیرد ، لذا نتیجه ایی که خواهیم گرفت بطور قطع  اشتباه و همینطور غیر اصولی می باشد . ما اساساً  مقایسه کردن را به هر شکل و فرمی که باشد روشی اشتباه میدانیم و چیزی بنام مقایسه خوب و مثبت را درست نمیدانیم ، مثلاً گاهی میخواهیم شرایط فعلی خودمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم و لذا این قیاس اصلاً و اساساً غلط است ؛ زیرا  ؛ شرایط آنزمان ما براساس نیاز به مواد مخدر و عدم شناخت بهبودی رقم میخورد و با شرایط الان ما فرق میکند ، لذا ، اگر ما بخواهیم چنین قیاس های بکنیم ، بیشتر ممکن است به این علت باشد که فعالیت فعلی بیماری خود را با توجیهات قیاسی انکار  و آنها را پنهان کنیم  ممکن است بخواهیم بهبودی خود را با دیگران مقایسه کنیم در صورتیکه ما باید متوجه این امر باشیم که بیماری ما حدت و شدت دارد و لذا بیماری در ما یکسان نیست و اینگونه مقایسه ها ما را سرخورده و باعث ناامیدی درما میشود و سرانجام ما را در شرایط انکار قرار میدهد . بنابراین ، ما باید برای پیشبرد بهبودی خود از هر گونه مقایسه کردن که در واقع از قضاوتهای بیمار گونه ما ریشه میگیرد دوری و اجتناب کنیم و لذا هرگز ، نه بیماری و نه بهبودی خود را ،  با دیگران مقایسه نکنیم و ضمناً پیوسته متوجه این امر باشیم ؛ همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند ، شیارهای پیچده روان وجسم ما هم با دیگران فرق میکند .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 13

 ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ........... بخش انکار

سوال 13 ) آیا من فرم و شکل فعلی ظهور بیماری اعتیادم را با طریقه زندگی قبل از اینکه پاک شوم مقایسه می کنم ؟ آیا این فکر که من باید بیشتر از اینها بدانم ، آزارم میدهد ؟

                                                                                 قسمت اول ) در این سوال منظور از فرم وشکل ظهور بیماری اعتیادم ، یعنی ؛((شاخصه های از بیماری اعتیاد که قبلاً هم بوده اما در اثر مصرف مواد مخدر مخفی و پنهان بوده و اکنون که قطع مواد مخدر کرده ام آنها فعال و مجدداً ظهور کرده اند  . )) بطور مثال ؛

-         در زمان مصرف شهوترانی نمیکردم اما الان شهوتران شده ام .

-         در غذا خوردن پرخوری نمیکردم اما الان پرخوری میکنم .

-         در زمان مصرف کاری ،  بکار خانه و خانواده نداشتم اما الان مرتب در هر اموری دخالت میکنم .

-         و و . . .

                                   بنا براین ، ممکن است ما در چنین شرایطی دست به مقایسه بزنیم و قضاوت حاصل از این مقایسه ما را به اشتباه بیاندازد و پیش خودمان اینطور نتیجه بگریم ، که اگر ، روش گذشته ما که مصرف مواد مخدر بود نتیجه میدهد ( بد ) ،  و روش فعلی ما که اینک پاک از مصرف هستیم ، اما بیشتر نواقصمان فعال شده است بازهم نتیجه میدهد ( بد ) ، پس این همه زحمت برای چیست ؟ اما همینطور که ذکر شد بیماری اعتیاد دارای هوش منفی می باشد و تمام کوشش خود را میکند تا با مطرح کردن اینگونه مقایسه ها در فکر و ذهنمان عاقبت ما را به نقطه انکار و در شرایط لغزش قرار دهد . و لذا ما باید متوجه باشیم این پاکی نیست که نواقص ما را فعال میکند ، بلکه این نواقص  ، مشکلاتی هستند حاصل از بیماری اعتیاد که بعنوان ضعف های اخلاقی در ما متمرکز هستند و لذا ما زمانی که دانش بهبودی خود را بالا ببریم میتوانیم به راحتی و با مهارتهای لازم این معضل ها را برطرف کنیم .     

                                  قسمت دوم سوال ) همینطور که متوجه شدیم بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند می باشد و لذا بهترین بستر برای رشد خود را در جهل و نادانی ما میداند  ، در واقع عدم آگاهی ما از دانش بهبودی بهترین ابزار برای ماندگاری بیماری می باشد ، و لذا ما هرگاه سعی میکنیم که دانش بهبودی خود را ارتفاء دهیم طبیعیست که بیماری با تمام قدرتش میکوشد تا با فعال سازی شاخصه های منفی خود بر سر راه ما مانع ایجاد کند تا بدینوسله از اینکه بیشتر بدانیم آزار ببینیم ، شاخصه های مانند ؛ بی تفاوتی  ، تنبلی ، و و و . . . .   از طرفی یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد  در بخش جسمی تنبلی میباشد ، که خیلی از دوستان به آن اصطلاحاً " غول سه " میگویند ، اما این غول سه فقط در جنبه جسمی ما نیست ، بلکه این شاخصه در قسمت فهم و آکاهی و دانش ما نیز فعال است و لذا همیشه ما را در جهت یادگیری و آموزش های که میتوانیم با آن گستره بیماریمان را بهتر شناسایی کنیم میترساند ، در واقع امروز ما هر چقدر دانش بهبودیمان را بیشتر کنیم در نهایت شناختمان از بیماری بیشتر میشود ، و معضلات آن را بهتر میتوانیم شناسایی و برای رفع آنها چاره ایی بیاندیشیم . بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و فوق العاده زیرک میباشد و لذا میداند که عدم آگاهی و دانش ما بهترین بستر برای فعالیت آن می باشد ، بنابراین ، بیماری میداند که بزرگترین عامل بازدارنده اش دانش بهبودی است  و لذا سعی میکند با انکارها و مقایسه ها و قضاوتهای مختلف سنگر خود را حفظ کند و سد راه بهبودی ما شود و ، ما را از مسیری که تصمیم گرفته ایم ادامه بدهیم دلسرد کند . بنا براین  ، علیرغم اینکه گاهی از اینکه بیشتر از اینها باید بدانیم و سطح آگاهی و دانش خودمان را بالا ببریم آزار می بینم ، اما ، ما مصمیم باز به راهمان ادامه بدهیم و دانش بهبودی خود را ارتقاء بدهیم . و همانطور که گفته اند  ؛ دردی بالاتر از نادانی وجود ندارد .

نکته ؛

توانایی ما در بهبودی بستگی مستقیم ، به دانایی و دانش بهبودی ما دارد .

 

در حاشیه

بحث ما بیشتر مقایسه های است که انسانها نسبت بهم میکنند  : تعریف قیاس ـ یعنی اینکه ما بخواهیم در مورد دو موجود یا دو عنصر که دارای یک ماهیت ظاهری هستند به یک فرمول برسیم و یک عامل تاثیر گذار را بروی آنها از یک نقطه نظر نگاه کنیم .

بدیهست که این قیاس نمی تواند منطقی و علمی باشد زیرا هرچند دو نفر از نظر ماهیت یکی باشند اما هر کدام  ویژیگی های خاص خود را دارند و طبعا دارای مسائل منحصر به فرد خودشان می باشند .

اگر بخواهیم بگویم یکی از اصلی ترین مشکلاتی که همیشه انسانها را در گرفتن نتیجه به بیراهه سوق داده است کلمه ایی بنام  (مقایسه)   می باشد و یا قیاس کردن است سخن به گزاف نگفته ایم . چنانچه متفکرین و حکما هم نیز به واهی بودن قیاس نیز اعتراف دارند مثلن مولانا نیز قیاس را مردود میداند و با حکایت مرد بقال و طوطی در مثنوی اصولا قیاس را روشی غلط و گمراه کنند میداند خلاصه حکایت این است ( که مرد بقالی طوطی سخنگو داشت که بسیار شیرین زبان بود و همین مسئله باعث شده بود که مشتریان بیشتری به مغازه بیایند روزی طوطی در مغازه پرواز و شیطنت کرد و باعث افتادن کوزه های روغن و شکستن آنها شد و مرد بقال چنان با عصا به سر طوطی ضربه ای زد که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد در اثر این ضربه طوطی شوکه و لال شد و دیگر حرف نمیزد و بقال از کرده خود پشیمان شد تا اینکه بعد از مدتها که طوطی حرف نمیزد مرد کچلی وارد مغازه شد طوطی با دیدن وی بلافاصله به حرف آمد و به مرد کچل گفت : ای بیچاره توهم  حتما مثل من کوزه روغن شکسته ایی

از چه ای کَل با کلان آمیختی          تو مگر از شیشه روغن ریختی ( کَل یعنی کچل )

از قیاسش خنده آمد خلق را         کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

بنابراین جناب مولانا منظورش این است که مقایسه کردن اصولا امری اشتباه است . در هر صورت متفکرین با قیاس مطلق مخالفند ولی با قیاس احتمالی ( قیاسی که قرین بر احتمال باشد ) تا حدودی و آنهم بیشتر برای توضیح دادن و یا اینکه قیاس را بعنوان دستاویزی برای رساندن منظور استفاده کنند و در قیاس های تمثیلی از آن بهرمند شوند بطور مثال خود مولانا در مثنوی مثلها و حکایتهای دارد که بخاطر رساندن پیامش دست به دامن قیاس گردیده است . اما بطور قطع قیاس کردن را یک روش منحرف کننده و سر چشمه ظلالت میداند .

                                                 اما در آموزه های دینی هم به تاثیرات منفی مقایسه کردن توجه شده ، و اصولاً مقایسه کردن را مادر تمام ضلالت ها دانسته اند ،  اولین کسی که در مقام مقایسه قرار گرفت شیطان بود که هم برای خود زیان آورد و هم برای ابناء بشر (سوره اعراف آیه ۱۳ ـ شیطان گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از گل ) و بازهم بقول مولانا :

اول آنکس کین قیاسکها نمود                  پیش انوار خود ابلیس بود

گفت نار از خاک بی شک بهتر است         من زنارو خاک اکدر است

ما وقتی میخواهیم در شرایط مقایسه قرار بگیریم بی شک باید در باره آن قضاوت کنیم و چون ما عالم به اکمل نیستیم لذا ممکن است که در قضاوتمان دچار اشتباه شویم .بنا براین همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند شیارها و پیچیدگهای روان و جسم ما هم با هم فرق میکند . پس ای عزیز هرگز خود را با دیگران مقایسه نکن تا در آرامش زندگی کنی فقط در دنیا یکنفر هست که میتوانی خودت را با آن مقایسه کنی و آنهم خودت هستی ولی من بتو پیشنهاد میکنم حتی این مقایسه را هم نکن بجای این سعی کن خودت را بشناسی ........

دوستی میگفت : با این عینکی که گرفتم دنیا را خیلی با جلوه و شفاف می بینم ..عینکش را گرفتم و به چشمم زدم دیدم دنیا چقدر تیره و تار شده .

بنابراین هرکسی نمره عینک خودشو داره و لذا ما هم باید سعی کنیم  همیشه دنیارو با عینک مخصوص خودمان نگاه کنیم ولی یادمان باشه مرتب شیشه هایش را پاک کنیم  

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 14

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

  نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ........... بخش ، انکار

سوال 14 ) آیا من فکر میکنم که در باره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل از اینکه از کنترل خارج شود مهار کنم ؟

                                                           هر زمانی که بیماری به روی ما فعال باشد کنترل رفتارهای خود را از دست میدهیم ، و لذا باید هوشیار باشیم و این هوشیاری زمانی برای ما میسر میشود که دانش بهبودی خود را ارتقاء دهیم ، و لذا اینکه اکثر اوقات رفتارهای ما در زندگی خارج از کنترل میشود و نمی توانیم آنها را مهار کنیم بعلت این است که اطلاعات و دانش ما از بیماری اعتیاد و شاخصه های آن اندک است و همینطورسواد بهبودیمان هم کم است ، و لذا خیلی از رفتارهای نامناسب و ناهنجار خود را بعلت عدم شناخت از بیماری انکار میکنیم ، بنابراین ، وسعت بیماری اعتیاد و گستره بهبودی هر دو بسیار وسیع میباشند و لذا ما امروز نیاز مبرم داریم تا سطح اطلاعات و دانش خود را از بهبودی بالا ببریم  ، البته ما باید در نظر داشته باشیم که ما خواهان بهبودی هستیم و نمی خواهیم وقت وانرژی خود را متمرکز به روی ماهیت بیماری و به زبان دیگر ذات بیماری کنیم ، در واقع ما بدنبال این هستیم که شاخصه ها و ابعاد بیماری خود را بشناسیم  تا از اطلاعاتی که در این زمینه بدست می آوریم ، در راستای بهبودی بهره بجویم .

اعتیاد و بهبودی دو مقوله ای هستند که شاید درازی به قدمت تاریخ ظهور بشر داشته باشند ، بنابراین بسیار گسترده و وسیع می باشند و لذا ما هر گاه که بگویم در مورد آنها شناخت و اطلاعات کافی داریم دقیقاً در مقام انکار قرار گرفته ایم ، در واقع اگر ما بگویم که بیماری اعتیاد را شناخته ایم ، در حقیقت آنرا نشاخته ایم .

بنابراین تمام تمرکز ما در این سوال این است که متوجه شویم که بسیاری از رفتارهای که انجام میدهیم و آنها را انکار میکنیم ، بعلت عدم شناخت از بیماری و بهبودی است و لذا میطلبد که اطلاعات و دانش خود را نسبت به این دو ارتقاء دهیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 15

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک ............ بخش ، انکار

سوال 15 ) آیا من از اقدام و عمل اجتناب میکنم ، چون میترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم ؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز میکنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت ؟                                     

        در این سوال منظور از اقدام عمل یعنی اینکه ؛ ((  در اثر ادامه دادن مسیر بهبودی و کارکردن قدمها  بخواهیم که خود را نقد کنیم و اعتیاد خود را مورد بررسی و کنکاش  قرار بدهیم . ))                          

                                                                 قسمت اول سوال ) بله ، ما گاهی از اقدام و عمل اجتناب میکنیم زیرا میترسیم روابط و سوابق گذشته ما دو باره پیش چشمانمان نمایان شوند و در واقع از این میترسیم که در روند بهبودی ناگریز باشیم گذشته خود را مورد بررسی قرار بدهیم و لذا ما همیشه از یاد آوری چهره زشت و کریه دوران مصرف خود رویگردان بودیم ، ممکن است بعضی از اوقات برای فرار از گذشته ،  و یاد آوری نتایج بیماری حتی از برنامه های بهبودی فاصله بگیریم ، و سعی کنیم به نوعی گذشته خود را انکار کنیم ، منظور ما اینجا به هیچ وجه این نیست که بخواهیم با گذشته خود و یا در گذشته خود زندگی کنیم ، بلکه منظور این است که بپذیریم وقتی بیماری ما در هر زمینه ایی فعال شود به غیر از نتایج منفی ، نتیجه دیگری حاصل نمیشود ، ما امروز محکوم به رشد و جلو رفتن هستیم  ، مثل راننده ایی که اتومبیلش را بجلو میراند ، اما گاهی برای جلو رفتن لازم است ، از طریق آینه به عقب هم نظری بیاندازد . بنابراین ، هدف اساسی این سوال در کل این نیست که از نتایج بیماری خود خجالت زده و یا شرمنده شویم ، بلکه هدف اساسی و منظور این است ،  که ما نتایج مصیبت بار بیماری اعتیاد خود را انکار نکنیم ، زیرا موفقیت ما در امر بهبودی بستگی به پذیرش بیماری دارد ، بنابراین ، ما امروز نباید از اقدام وعمل اجتناب کنیم و برعکس باید شجاعانه نتایج اعتیادمان را بپذیریم ، بدون اینکه ازسابقه و اعمال گذشته خود خجالت بکشیم ، ضمن اینکه امروز در اثر دانش  بهبودی به این نتیجه رسیده ایم که اعمال گذشته ما بر اساس طبیعت و خو بیماری بوده است ، و لذا  تحت شرایط اجبار آنها را انجام داده ایم و مسئول اعمال گذشته خود به هیچ وجه نیستیم ، چون ناخواسته و در اثربیماری آنها را انجام دادیم ، در همین رابطه کتاب پایه مینویسد ؛ (( ما هم موافقیم که معتاد بودن هیچ اشکالی ندارد ، البته در صورتی که حاضر باشیم مشکل خود را صادقانه بپذیریم )) .

ما اگر بخواهیم نتایج منفی که حاصل از اعتیاد و گذشته خود است را نادیده بگیریم ،  در واقع به این وسیله میخواهیم بیماری خود را انکار کنیم و در واقع فراموش کردن گذشته یعنی اینکه انکار کنیم که ما در مقابل اعتیادمان عاجز هستیم در حالیکه یادآوری عجزهایمان امروز حائلی است بین ما ولغزش .

                                            قسمت دوم سوال )) گاهی ما با پیشداورهای بی اساس از اقدام وعمل پرهیز میکنیم ، آنهم به این دلیل که ، اگر ما تغییراتی مثبتی بکنیم دیگران در مورد ما چه فکر خواهند کرد ،  بطور مثال حتماً خواهند گفت  ؛

فلانی چقدر ریاکار است !

 یا اینکه فلانی چقدر بی ثبات است  !

و یا فلانی چقدر جو گیر شده است !

و یا اینکه فکر کنیم دیگران پیش خود میگویند ؛ دیگه یه مواد ترک کردن اینهم پُز و افاده و یا ادا بازی نداره !  و ، .   

 اما این نوع طرز فکرها فقط قضاوتهای بی اساسی هستند ، که ما آنها را قضاوتهای معتادگونه مینامیم ، یعنی  در واقع اینها توهم های افکار بیمار ما است ، و لذا خارج از فکر ما واقعیت ندارند ، ضمن اینکه ما در همین ابتدای بهبودی می آموزیم ، برای رهایی از بیماری فعال باید فقط متمرکز بهبودی خودمان باشیم و اینکه ما هرگز چنین قدرتی نداریم که افکار دیگران را بخوانیم ، اما یکی دیگر از نکات این سوال اینست که افکار بیمار گونه ما چه بعنوان ترسها و چه بعنوان قضاوتها بر اساس انکار بیماری می باشد . بنابراین ، ما وقتی در جهت اقدام و عمل قرار میگیریم باید دست از سرزنشها و مقایسه ها و توجیهات بی پایه و قضاوتهای بیمارگونه برداریم . بنابراین ما باید امروز اینگونه بیاندیشیم که ما با قضاوت دیگران کاری نداریم ، ما فقط به بهبودی خود می اندیشیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 16

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک .......... بخش ، آخر خط – یاس وانزوا

سوال 16 ) چه بحران هایی باعث شد به بهبودی روی آوریم ؟

بحران یعنی ؛ آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ،  یعنی بالاترین مرحله یک جریان منفی .

در واقع بحران یعنی بمب ساعتی ای که ضامن انفجاری آنرا کشیده اند و شروع به شمارش معکوس کرده است . بحران یعنی شرایط بسیار وخیم و بسیار جدیست و لذا باید فکری جدی و اساسی کرد ، بنابراین در اینگونه شرایط دو راه بیشتر نیست ، یا سکون و انفجار و در نتیجه نیستی و انحطاط ، و یا تن دادن به حرکت و بدنبال راهی گشتن برای برون رفت از این بحران ، طبیعیست بهترین گزینه انتخاب حر کت و بهبودیست ، زیرا که ما دیگر واقعاً به آخر خط رسیده ایم و دیگر حتی با ابزارهای خودفریبی هم نمیتوانیم شرایط بحرانی را توجیه یا انکار کنیم . بیشتر ما با رسیدن به آخر خط  این بحرانها را در دوبخش کلی از زندگیمان تجربه کردیم  ، بطور مثال ؛

                                            اول بحرانهای درونی شامل  ؛

الف )  بحرانهای جسمی  ؛

                                   از نظر جسمی بقدری تنزل کردیم که دیگر اختیار جسم خود را نداشتیم در واقع جسم ما فرتوت ، بیمار و ضعیف شده بود ، چهره و صورتمان زرد و اصطلاحاً تابلو شده بود و فیزیک بدنمان خمیده و فرسوده شده بود ، و . . 

ب ) بحرانهای روانی ؛

                                    دغدغه ، دلهره ، احساس ناامنی ، فرار از خود و دیگران ، و در واقع رسیدن به نقطه ایی که چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر دائماً در تشویش و آشفتگی بسر میبردیم ، بی ثبات و از تعادل در زندگی خارج شده بودیم ، و . .

ت ) بحرانهای روحی  ؛

                             نامیدی و یاس ، ترس و پوچ گرایی و خلاء معنوی و بی ایمانی و همینطور لذت نبردن از زندگی  ، حاصل کما روحانی ای بود که باعث شد تا به تاریکی و انزوا رانده شویم و سرانجام به آخر خط برسیم .

ث ) بحرانهای احساسی ؛

                         بعلت شرایطی که داشتیم احساستمان غالباً توسط اطرفیان و دیگران مورد تحقیر و ترور قرار میگرفت و لذا همیشه در هر اجتماعی احساتمان سرخورده میشد و بدیهیست که گرفتار احساسهای از قبیل ، کینه ، تنفر ، رنجش ، خشم ، و . . .

 

                                           دوم ، بحران های بیرونی .

الف ) بحران در اطرافیان و خانواده ؛

                            سرما و برودتی که در خانواده احساس میکردیم و یا جو متشنج دائمی که در خانواده در اثر اعتیاد ما حکفرما و سایه افکنده بود ، شرایط را برای ما غیر قابل تحمل کرده بود ، سرانجام ما را به نقطه آخر خط رساند .

ب )  بحران دراجتماع و جامعه ؛

                         در سطح اجتماع بخاطر از دست دادن دوستان و تحمل نگاه های تنفر آمیز دیگران و سرخوردگی و برخورد های توهین آمیز در هر زمینه ایی  ، در نهایت سبب شد تا از اجتماع فرار کرده و به گوشه ای  برویم ودر لاک انزوا خود فرو رویم و در این نقطه بود که به یاس و آخر خط  رسیدیم .

ت ) بحران های اقتصادی ؛

                          در اثر اعتیاد فعال و مصرف مواد مخدر سرانجام شیرازه زندگی ما بهم ریخت بخصوص در زمینه مالی یک برشکسته تمام عیار شدیم و گرفتار فقر و تهیدستی و از طرفی بی اعتباری و در نهایت به آخر خط یعنی ، یاس و انزوا رسیدیم .  

 . . .  .  . نکته ایی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که بطور قطع آخر خط  ، الزاماً  نقطه ای نیست که باید همه ما این بحرانها را پشت سر گذاشته باشیم ، و همینطور که در فوق همین سوال هم ذکر شده گفتیم ؛  بیشتر ما برای رسیدن به آخر خط این روند را طی کردیم تا سرانجام به بحران و آخر خط  رسیدیم ،  در حالیکه ممکن است بعضی از همدردان ما با یک جهش فکری که حاصل از روشن بینی است به این نقطه بحرانی که همان آخر خط است رسیده باشند ، اما بطور کلی بحران ومعنای آخر خط  برای همه ما بدون استثنا لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم طبیعت و واقعیت و زشتیها و خرابیها و مشکلات حاصل از بیماری اعتیاد را چه برای خود و چه برای دیگران ، توجیه و انکار کنیم . و در یک کلام  ،آخر خط  ، لحظه مرگ انکارهاست .

 

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

 

 

قدم یک سوال 17

                          ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

 

قدم یک ....... بخش ، آخر خط – یاس و انزوا

سوال 17 ) چه شرایطی باعث شد که قدم یک را بطور منظم کار کنم ؟

هر چند شرایط های زیاد بودند ، اما دو عامل اساسی باعث شد تا ما قدم یک را بطور منظم کار کنیم ؛

                                                                 اول ) شرایط بحرانی که در اثر فعال بودن بیماریمان بوجود آمد ، وعاقبت ما را به آخرخط و یاس و انزوا رساند و در نهایت تمامی نظم و نظام زندگی ما را بهم ریخت و لذا ما در شرایطی قرار گرفتیم که بدنبال راه و روزنه ایی در تاریکی میگشتیم ، و همچنین روشی که در واقع بتواند به ما جواب بدهد و به ما کمک کند ، زیرا ما برای کنترل بیماری خود نتوانسته بودیم از گزینه های درمانی دیگر جواب بگیریم و لذا بعد از راهکارهای که در برنامه گرفتیم توانستیم پاک بمانیم ، بنابراین ، ارمغان پاکی برای ما ضمن اعتماد به برنامه ،  این  شوق و انگیزه را در ما تقویت کرد تا قدم یک خود  را منظم کار بکنیم  .

                                                         دوم ) دیدن دوستان و همدردانی که از سابقه تخریب آنها اطلاع داشتیم و میدانستیم که چگونه به آخرخط رسیده بودند و در یاس و انزوا زندگی میکردند ، اما امروز در آرامش و اعتبار نسبی با کارکرد این قدم زندگی میکنند و همین مسائل باعث شدند تا ماهم متقاعد شویم تا قدم یک خود را منظم کار کنیم .

                                                  اما یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد روحیه ضد نظم گرایست  ، ما در اثر بیماری فعال نظم و نظام زندگی خود را در تمامی از قسمت های آن از دست داده بودیم و نتیجتاً زندگیمان آشفته شده بود و همین آشفتگی عاقبت ما را به آخر خط و یاس و انزوا رساند ، بنا براین ، امروز به این درک رسیده ایم که  موفقیت درهرامری چقدربه فاکتور نظم داشتن در آن بستگی دارد . و لذا یکی از اولین عوامل تاثیرگذار در فرایند بهبودی  بستگی به میزان تمایل ما به نظم گرایی دارد ، در واقع بهبودی یک رفتار نظم گراست ، نظم یعنی هر چیزی را سر جای خودش قرار دادن و یا هر چیزی را به موقع خود انجام دادن است ، بنابراین ، وقتی نظم وارد زندگی ما میشود ناگریزیم که برنامه های زندگی خود را الویت بندی کنیم و بر اساس همین الویت ها به زندگی ادامه بدهیم . بنابراین نیاز اولیه ما که همان بهبودی است ما را وامیدار تا منظم باشیم ، بدیهیست معنای منظم کارکردن قدم ، فقط حضور فیزیکی نیست ، حضور منظم در جلسات بهبودی و یا کار کرد قدمها باید علاوه بر حضور فیزیکی ، حضور ذهنی و قلبی هم باشد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 18

                               ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ............ بخش ، آخر خط – یاس و انزوا

سوال 18 ) اولین بار که تشخیص دادم اعتیادم برای من مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کردم آنرا اصلاح کنم ؟ اگر آری چگونه ؟ و اگر نه چرا ؟

                                                         قسمت اول سوال ) اعتیاد ما ماهیتاً یک بیماری مشکل آفرین است و لذا در هر زمینه و یا شاخصه ایی از ابعاد خود که فعال شود برای ما مشکل آفرینی میکند ، ما در گذشته بعلت انکاری که داشتیم مشکلات حاصل از اعتیادمان را نمی پذیرفتیم و لذا به همین سبب قوه تشخیص ما کور و یا مسدود بود ، در واقع مشکلات اعتیادمان از مدت ها پیش روند طبیعی زندگی ما را مختل کرده بود ، اما به علت انکاری که داشتیم نمی توانستیم تشخیص بدهیم که سرچشمه این مشکلات از بیماری اعتیاد است ، بنابراین اولین باری که تشخیص دادیم که اعتیادمان برای ما مشکل شده است آن لحظه ایی بود که دیگر نتوانستیم مشکل حاصل از اعتیادمان را انکار کنیم و رسیدن به این نقطه برای ما همان آخر خط تلقی شد .   

                                                    قسمت دوم و سوم سوال ) بله ما پس از رسیدن به آخرخط ، بارها و بارها سعی کردیم که مشکلمان را برطرف کنیم و یا آنرا اصلاح کنیم ، فکر میکردیم که اعتیادمان یک مشکل فردی و یا یک ضعف اخلاقیست و لذا به تنهایی سعی در حل کردن این مشکل که در واقع همان بیماری اعتیاد بود میکردیم . ما در واقع فکر میکردیم که مشکل اساسی ما فقط مواد مخدر است لذا تمام سعی و تلاشمان را میکردیم تا موادمان را ترک کنیم و مدتی هم به همین منوال طی میشد و ظاهراً پاک میشدیم اما بدلیل فعال بودن شاخصه های دیگر از بیماری اعتیاد سرانجام لغزش میکردیم .

                                                   قسمت چهارم سوال ) همینطور که ذکر شد ما بارها به تنهایی تصمیم گرفتیم تا مشکل اعتیاد خود را حل کنیم و لذا فقط تمرکز ما به قطع مصرف منعطف بود و ما نمیدانستیم که پاک ماندن در درجه اول نیاز به یک سری مهارتها دارد که ما فاقد شناخت این فنون بودیم علاوه بر اینها نمیدانستیم که مشکل اساسی ما بیمار اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما .

بنابراین ، ما همیشه در تنهایی های خود بدنبال راهی میگشتیم و لذا همیشه سرگشته بودیم فکر میکردیم به تنهایی میتوانیم معمای اعتیاد خود را حل کنیم غافل از اینکه رهایی ما درگروی با هم بودن امکان پذیر میباشد

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 19

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ......... بخش عجز

سوال 19 ) من دقیقاً در برابر چه چیزی عاجزم ؟

                                                                            معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای  آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند  که خودشان متوجه آنها نیستند  و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری اعتیاد بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز میکند ، و لذا ما هم نه تنها درمقابل مواد مخدر خود راعاجز میدانیم ، بلکه باید از عوامل مختلفی که میتواند بیماری ما را فعال کند ، در مقابل آنها هم اقرار به عجز می کنیم . اینکه ما بخواهیم بگویم فقط در مقابل مواد مخدر عاجزیم در واقع بیماری اعتیاد خود را انکار میکنیم ، اساساً ما نسبت به هر چیز و یا هر عاملی ( چه کوچک و چه بزرگ ) که بطریقی ریشه در بیماری ما داشته باشد عاجزیم . در حقیقت ما در مقابل هر شاخصه ایی که از ، یکی از ابعاد بیماری ما نشات گرفته باشد عاجزیم ..    ما بطور تجربی دریافته ایم که هر گاه شاخصه ایی از بیماری ما در هر زمینه ای فعال میشود ما کنترل آن را از دست میدهیم و لذا ما در برابر هر چیزی که کنترل آنرا از دست میدهیم عاجز هستیم هر چه میخواهد باشد .

اما بطور واضح و روشن ، و اینکه دقیقاً بگویم در مقابل چه چیزی عاجزیم در یک کلام میگوییم ؛

 (( ما فقط در مقابل بیماری اعتیادمان ، دقیقاً عاجز و ناتوان هستیم ))

نکته ای که شایان تامل و تفکر است ، این است که همه انسانها در مقابل عواملی عاجز هستند  که این عوامل بستگی به نوع بیماری آنها دارد .هر کس به نوعی ، و لذا عاجز بودن ما در مقابل بیماری نباید در ما باعث سرخوردگی و یا احساس تفاوت با دیگر انسانها شود . در واقع مطلب این است که وقتی ما عجزهای خود را در مقابل بیماری درک میکنیم و آنها را می پذیریم و سپس آنرا اقرار میکنیم همین مسئله باعث میشود که ما نسبت به آنها فکر واقدامی بکنیم در واقع اقرار به عجز کردن باعث شکوفا شدن توانایی در ما میشود و ما را به تعالی میرساند .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال 20

         ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

نکته ؛

            برای نتیجه بهتر گرفتن از قدمها  رعایت دو نکته الزامی میباشید ، اول اینکه پاک باشیم ، دوم اینکه حتماً با حضور راهنما این قدمها را کار کنیم .

قدم یک ................ بخش ؛ عجز

سوال 20 ) من از روی بیماری اعتیاد کارهای کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که به روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد ، آنها چه کارهای است ؟

                                                            ما در زمان اعتیاد فعال خود کارهایی کرده ایم که امروز، که در مسیر بهبودی هستیم از یادآوری آنها گاه رنج میبریم بعضی اوقات از یادآوری گذشته خود فرار میکنیم ، کارهای که ما در گذشته از روی بیماری اعتیاد انجام داده ایم  هر چند متفاوت است اما در نهایت برایمان غیر قابل باور است ، در واقع ما این کارها را فقط به این علت انجام میدادیم که در مقابل بیماری خود عاجز بودیم و اختیار زندگی ما را اعتیادمان بدست گرفته بود  بطور مثال ؛

-         چرت زدن در خانه پیش اهالی خانواده و یا در مجامع عمومی دیگر .

-         عصبانیت و تشنج آفرینی حاصل از خماری مواد .

-         رفتارهای ناهنجارانه همراه با ظاهر ی ژولیده .

-         دروغ ، دزدی ، انکار ، ناصداقتی ، خانواده آزاری و هزاران کارهای دیگر . . .  

اما امروز که در راستای نسبی بهبودی قرار گرفته ایم بسیاری از آنها را انجام نمی دهیم و اگر هنوز کارهای را انجام میدهیم که در گذشته هم آنها را انجام میدادیم  بطور مثال ، هنوز هم در خانواده تشنج آفرینی میکنیم و یا هنوز هم دورغ می گویم و ، و . . .  ، همه اینها به این علت است که هنوز به روی بهبودی خود متمرکز نیستیم و لذا اگر ما به روی بهبودی خود واقعاً متمرکز باشیم هرگز کارهای که از بیماری اعتیاد سر میزند را انجام نخواهیم داد . البته تمرکز دربهبودی فرایندی است که امیدواریم با گذشت زمان بتوانیم به آن دست یابیم . اگر روزی برسد که بتوانیم بر روی بهبودیمان متمرکز شویم دقیقا آن زمانیست که توانسته ایم بیماریمان را منفعل کنیم . تمرکز کردن در واقع یک هنر و یک مهارت است که با تمرین کردن بطور روزانه می توانیم به آن دست یابیم .

مثال تمرکز کردن ، به مانند تیراندازی میماند که فقط به خال هدف نگاه میکند حتی به سیبل هم نگاه نمیکند . تمرکز یعنی عاشقی که محو تماشای معشوق شده بطوریکه این فضای تمرکز را شاعر زیبا بیان کرده :-

گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟

وآنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود

ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی

بنا براین ، تمرکز بر بهبودی باعث میشود تا ما از انرژی بهبودی خود به بهترین شکل بهره برداری کنم و فقط افکارمان را بر این مدار متمرکز کنیم . در واقع تمرکز بهترین نوع مراقبه است .

تمرکز یعنی ؛ مهارت و هنر جمع آوری همه توانایهای درونی ما و گردآوری آنها در یک کانون توجه و آگاهی است .

هنر تمرکز ما را در رها کردن فشارهای درونی کمک نموده و تجربه آزادی و سلامتی را فراهم می نماید .  تمرکز، نیروی اراده و آگاهی ما را تقویت میکند . تمرینهای تمرکز در صورتیکه بطور منظم اجرا گردند کارآمدترین روش برای کسب بهبودی است . تمرکز را ما به شکل های مختلفی میتوانیم تمرین کنیم . بطور مثال :

 موقع غذا خوردن فقط متمرکز بر غذا خوردن باشیم مثلا

آداب غذا خوردن را انجام دهیم

ابتدا از نعمتی که خدواند بما عطا کرده شکرگذار باشیم

در ادامه با غذا ارتباط بر قرار کنیم متوجه خوشمزه گی و طعم و شکل و هنر همآهنگی که در پختن آن غذا به وجود آمده باشیم .

سوم غذا را به اندازه کافی در دهان بجویم و هول هولکی غذا نخوریم .

در موقع غذا خوردن به چیزهای دیگر فکر نکنیم .

یا مثلا هنر تمرکز در خوابیدن را تمرین کنیم بطور مثال قبل از خواب دعا و مراقبه کنیم وقتی به بستر میرویم ابتدا چند تنفس عمیق کنیم و سپس  بستر خوابمان را بطور دلخواه و راحت در بیاوریم و وقتی خواستیم بخوابیم دیگر به روی خوابمان فقط متمرکز باشیم یعنی در زمان خوابیدن به هیچ چیز چه خوب چه بد فکر نکنیم ... فقط متمرکز خواب باشیم .  بنابراین تمرکز به روی بهبودی یعنی فقط به بهبودی فکر کردن و در واقع یعنی مراقبت کردن آگاهانه از دست آوردهای بهبودی بطور روزانه و لذا ما در نهایت با تمرکز به روی بهبودی میتوانیم سرانجام بیماری خود را منفعل کنیم .  

تمرکز یعنی  وقتی در کلاس یا جلساتی هستیم سعی کنیم افکارمان متمرکز آنجا باشد .

در کل تمرکز تنها عملکردی است که جسم ، فکر و روح ما را با یکدگر متحد مینماید .

تمرکز یعنی – تداوم دقت و توجه در طول زمان بیداری به روی موضوعی خاص به منظور درک بیشتر

 

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 21

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

قدم یک ........... بخش عجز

سوال 21) برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً بر خلاف اعتقادات و ارزش هایم بوده است ؟

                                                     هر کدام از ما اعتقادات و ارزش های برای خود بعنوان یک معیار اخلاقی و انسانی داریم ، ارزش های که زندگی ما بر اساس آنها معنا میگیرد و نهایتاً ماهیت انسانی ما را شکل میدهد ، در حقیقیت این اعتقادات همان خطوط قرمزی هستند که حد و مرز رفتارهای ما را در زندگی تعریف و تعیین میکنند ، این اعتقادات از مسائل ناموسی گرفته تا مسائل اخلاقی ، مذهبی ، ملی ، قومی و یا ارزشها و کرامت های انسانی میتواند شکل گرفته باشد ، و لذا اعتقادات و ارزشها در زندگی مقدسات ما را شکل میدهد ، اما ما در گذشته در اثر اعتیاد فعال به نقطه ای رسیدیم که سرانجام این تابوی شخصی خود را برای حفظ اعتیادمان شکستیم ، بطور مثال ، راستگوی جزو ارزشهای ما بود ولی برای حفظ اعتیادمان مجبور به دروغ گفتن شدیم و یا اینکه از دزدی کردن منزجر بودیم ولی برای حفظ اعتیادمان دزدی کردیم و هزاران کار دیگر که بر خلاف اعتقاداتمان بود ، اما سرانجام پا روی آنها گذاشتیم . هر چند پا گذاشتن به روی ارزشها و اعتقادات ما با یکدگر بر اساس پیشرفت اعتیاد ممکن است متفاوت باشد اما در نهایت اگر ما هم در شرایط پیشرفت اعتیادمان قرار میگرفتیم بطور قطع پا روی اعتقادات و ارزشهای دیگری که هنوز آنها را نشکسته بودیم  و برایمان مقدس بودند میگذاشتیم  و یا بر خلاف ارزش هایمان عمل میکردیم . لذا به عبارت دیگر اگر ما به اعتیاد خود ادامه میدادیم ، چه بسا حریم های دیگری را که برای ما جنبه مقدستری داشت زیر پا میگذاشتیم . بنابراین ، ما باید متوجه باشیم که ، حد و مرز و یا خطوط قرمز برای بیماری اعتیادمان بی معنا است .

اینکه ما ماهیت و یا کرامت های انسانی خود را میشکستیم ، همه و همه فقط در اثر عجزی بود که در مقابل اعتیادمان داشتیم ، در واقع عجز آن نقاط از بیماریست که ما را در شرایط اجبار قرار میدهد .         

                                                     در حاشیه 

ارزش چیست ؟

   از زمانیکه که بشر به این مرحله دست یافت که در رابطه با چرائی زندگی فکر کند و آنرا توضیح دهد و یا نقش خود را در آن بیابد ناگریز شد ابتدا برای دو مسئله قائل به تعریف شود .

1-      ارزش ها : یعنی بهاء دادن و اعتقاد داشتن به یکسری اصول و خطوط قرمز که نباید از آنها عدول کند مثل ( سنت ها – اخلاق در جامعه – قوانین حاکم بر جامعه – دین و مذهب و مرام و . . .

2-      ضد ارزش ها : یعنی بها ندادن به اصول و خطوط قرمز و بدون قید و بند و بدون مرز زندگی کردن و بین خوب و بد فرق نگذاشتن ، بی خیال شرافت وکرامت انسانی بودن .

هرچند تعریف ارزشها بین انسانها نسبی است . اما در کل ارزشها به دو نوع هستند .

1-  ارزش های حقیقی  ویا بقول کتاب پایه " ارزشهای واقعی " : یعنی ارزشهای که بر اساس اصول و بر پایه منطق و علم و آگاهی پی ریزی و از خرد انسان سرچشمه گرفته باشد و همواره پاسدار کرامت های انسانیست  

2- ارزش های کاذب و یا بقول کتاب پایه " ارزش های بیمارگونه " : یعنی ارزشهای که بر اساس خرافات و ناآگاهی و نادانی پی ریزی و از جهل و تعصب های بیمارگونه سرچشمه گرفته باشد و همواره مضر برای کرامت و حرمت های انسانیست  .   

اصولا درک ارزشها میتواند یک درک و بینش شخصی باشد و همانطوریکه گفتیم ارزش ها یک تعریف نسبی هستند . منظور اینستکه ممکن است چیزی که اینجا ارزش است در جای دیگر ارزش نباشد ولی ارزش های حقیقی از بدیهیات است و لذا تمام انسانها در رابطه با این ارزشها نقطه نظر مشترک دارند بطور مثال مانند -  راستگویی  – امانت داری – عدالت – و . . .

اما در تعریف بعضی از ارزشهای حقیقی ممکن است انسانها دارای اختلاف باشند که آن بستگی به فرهنگ – دین و اخلاق و شرایط اقلیمی و . . .

شکسپیر در تراژدی مکبث حرف خردمندانه ای میزند آنجا که خواهران جادوگر به مکبث میگویند : ( زشت زیباست ، و زیبا زشت است ) و این گفته برای ما این را تداعی میکند که گاهی ضد ارزشها متاسفانه در اثر جهل و نادانی زیبا جلوه میکنند و بر عکس ارزشها خار وضد ارزش شمرده میشوند .

مثلا خود من در گذشته به علت نداشتن سلامت عقل و آگاهی بعضی ضد ارزشها را ارزش میدانستم بطور مثال کسی که سابقه دار یا دزد یا چاقوکش و لات بود برایم سمبل و ارزش بود . در واقع دانایی ودانش و سلامت عقل وسلامت نفس میتواند سنگ محک ارزش گذاری باشد . شناخت و آگاهی بدون تعصب مهمترین ابزار برای شناسایی ارزشهاست .

وقتی سنگ محک من براساس جهل و نادانی وعدم شناخت صحیح باشد طبیعتا در نحوه ارزشگذاری من تاثیر گذار میشود مثلا در اثر عدم شناخت بین یک فرش ماشینی و یک فرش دست باف ابریشمی ممکن است فرقی نگذارم ،  در اینجا یاد یکی از حکایتهای بوستان شیخ سعدی افتادم  که میگوید :

  زعهد پدر یادم  آید  همی                        

که باران رحمت براوهردمی

 که درخردیم لوح ودفترخرید                      

 برایم یکی خاتم زر خرید 

 بدر کرد ، بناگه یکی مشتری                 

 به خرمایی از دستم انگشتری

 چونشانسد انگشتری طفل خرد           

 به خرمایی از وی توانند برد

تو هم گوهر خود نشناختی                 

که در عیش شیرین بر انداختی 

 (تو هم گوهر پاکی نشناختی           که در عیش شیرین برانداختی )

                         بنابراین ما هم در اثر عدم شناخت و بلوغ فکری گاهاً خاتم های زر خود را با خرمایی به ظاهر شیرین عوض میکنیم وارزش  آنها را در ترازوی عقل خود یکی میدانیم و از معامله ایی که انجام داده ایم خرسند هم هستیم ، اما در واقع در اثر عدم آگاهی نمیدانیم که چه گوهری را به چه قیمتی از دست داده ایم   و لذا برای اینکه ارزشها را درست دریابیم باید ابتدا سطح دانش و آگاهی و دانایی خود را ارتقاء دهیم اما مهمترین ارزشها در دنیا پاس داشتن شرافت و کرامت و صداقت و محبت و خدمت کردن است .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 22

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............ بخش ؛ عجز

سوال22 )  شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل میکنم تغییر میکند ( برای مثال متکبر میشوم ؟ خود محور میشوم ؟ پست و فرمایه میشوم ؟  به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمیتوانم از خود حمایت کنم ؟ سوء استفاده گر میشویم ؟ مظلوم نمایی میکنیم ؟

                                                                  همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ما هرگاه  در شرایط بیماری قرار میگیریم بعلت عجز در مقابل آن ، رفتار و کردار و اعمالمان خارج از کنترلمان میشود و ما در شرایط های اجباری قرار میگریم ، و لذا اگر یکی از نقص های ما در اثر بیماری فعال شود به مانند افتادن مهره های دومینو به روی  یکدیگر مهرها ی نواقص دیگرمان را نیز فعال میکند ، بنابراین ، بدیهیست در چنین شرایطی شخصیتمان تغییر میکند و به حدی فرمانبردار و بی اراده میشویم که دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم و لذا گرفتار انواع و اقسام مشکلات شخصیتی و رفتاری می شویم ، بنا براین ، ممکن است ما وقتی مصرف خود را هم قطع میکنیم هنوز در سیطره شاخصه های دیگر بیماری باشیم و همین مشکلات باعث شوند که شخصیتمان تغییرات منفی کند ،   بطور مثال ؛

متکبر میشویم  ؛

                           شاید فکرکنیم چون موادمخدررا ترک کرده ایم ، دیگه زمین زمان باید مطیع ما باشند و گرفتار توهمی میشویم که ما بطور قطع از دیگران یک سروگردن بالاتریم .

خود محورمیشویم ؛

                         در اثر توهمی که حاصل از تکبرمان است خود را از دیگران متفاوت و نیرومندتر احساس میکنیم ، فکر میکنیم که مرکز و کانون جهان هستیم و لذا رفته رفته گرفتار خود شیفتگی میشویم و همیشه خود را از دیگران داناتر میدانیم و بخاطر همین هرگز با کسی مشورت نمی کنیم .

پست و فرمایه میشویم ؛

                      در اثر تکبر و خود محوری اجازه فعالیت گسترده ای به بیماری خود میدهیم و لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری ، در نهایت ممکن است چنان پست وفرومایه شویم که بی مهبا دست به هر عمل شنیع و پستی بزنیم .

بنابراین ، ما هنگامیکه در اثرعدم تمرکز بهبودی ، اجازه فعال شدن شاخصه های گوناگونی از بیماری را به روی خودمان میدهیم شخصیتمان تغییرات منفی میکنند ، وقتی ما خود را تحت لوای بیماری قرار میدهیم در واقع تسلیم و گرفتار عجزهای خود میشویم و اینبار بدون مصرف مواد مخدر فرمانبردار در بست بیماری میشویم و در غایت اراده و اختیار زندگی را از دست میدهیم  ، و لذا هرگاه در تیررس بیماری قرار داریم به عناوین مختلف شخصیتمان متغییر میشود و خو و طبیعتمان حیوانی میشود و برای رسیدن به خواستهای بیماری ازهرحربه و هر ابزاری استفاده میکنیم ، بطور مثال ؛

سوء استفاده گر میشویم ؛

                      به راحتی خود را مجاز میدانیم که حقوق دیگران و یا اهل خانه را زیر پا بگذازیم و یا ممکن است فکر کنیم چون پاک شده ام باید دیگران رعایت حال مرا بکنند و در واقع من بیشتر از آنها سهم دارم ، مثلاً بگوئیم   ؛ چون پاک شدم خانواده باید برای من همه چیز مهیا کند  ! . . و یا ، چون من پاک شدم باید دیگران کار کنند و من بخورم و بخوابم ! . .  و . . .

مظلوم نمایی می کنم ؛

                      ما برای توجیه رفتارهای بیمارگونه خودمان همیشه سعی بر آن داشتیم که خود را قربانی یکسری از جریانات ظالمانه زندگی  جلوه بدهیم و در واقع دیگران را مقصر اصلی ناملایمات و رفتارهای بیمارگونه خود بدانیم  و با مظلوم نمایی تمام ،  نقش خود را فقط بعنوان کسی که در حقش ظلم و ستم شده  بود میدانستیم و لذا همیشه برای مظلومیت خویش سوگوار بودیم و در این مصیبت برای خود اشک تمساح میریختیم و لذا اعمال خود را بدینگونه کاملاٌ رفتاری طبیعی میدانستیم و همواره دیگران را مقصر مشکلات و بیماری خود میدانستیم . 

نکات قابل تامل در این سوال این است که به هر حال وقتی بیماری به روی ما فعال میشود چگونه شخصیتمان تغییرات منفی میکند و یا چگونه وقتی یکی از شاخصه های بیماری ما فعال میشود میتواند دیگر شاخصه های بیماری را هم فعال کند و هنگامیکه ما در این شرایط ها قرار میگیریم بخاطر عجز در مقابل بیماری چگونه رفتار و اعمال و شخصیتمان تغییر میکند .  

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 24

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک .......... بخش ؛ عجز

سوال 24 ) آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمیتوانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از مواد مخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

                                                قسمت اول سوال ) بله ، ما در گذشته بارها و بارها اقدام به ترک مواد خود کردیم اما بعد از مدتی باز شروع به مصرف میکردیم و در اثر تکرار و مکررات به این نتیجه رسیده بود یم که ما دیگر در زندگی هرگز قادر به ترک مواد خود نخواهیم شد ، و لذا در مقابل ترک اعتیادمان احساس عجز میکردیم .

                                             قسمت دوم سوال ) بله ، ما در گذشته همیشه به تنهایی برای ترک  اقدام میکریدم با مشقتهای فراوان و دردهای زیاد و کشیدن رنجهای بی ثمر لاجرم مدتی در پاکی بسر میبردیم اما همیشه دو عامل اساسی باعث میشد تا ما باز لغزش کنیم و باز شروع به مصرف کردن کنیم .

 اول ؛

            اینکه ما واقعاً چون تنها بودیم هیچ راهکاری برای پاک ماندن نداشتیم ، در واقع نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و یک مهارت است و لذا برای پاک ماندن باید الگو و ابزارهای لازم را داشته باشیم ، ما حقیقاً نمیدانستیم که پس از ترک کردن باید از کسانی که مصرف میکنند دوری کنیم و به هیچ وجه نباید با آنها ارتباط  داشته باشیم ، ما نمیدانستیم که باید از هر گونه مواد مخدری دوری کنیم و یا نباید جای که در آن مکان مواد مصرف میکنند حضور داشته باشیم و اصطلاحاٌ از ( یاربازی – زمین بازی – توپ بازی ) دوری کنیم ، ما هرگز نمیدانستیم که بعد از ترک ،  فقط برای یکبار مصرف کردن بازما را به جای اول مان میکشند و باید از اولین بار مصرف دوری کنیم ، و یا اینکه نمیدانستیم جایگزین کردن موادهای دیگر باز ما را نه تنها به جای اول میرساند بلکه عمل های دیگری هم پیدا میکنیم و یا اینکه ما به علت عجزی که داریم هرگز نمیتوانیم بطور کنترل شده مواد خود را مصرف کنیم و و . . .

دوم ؛      

            اینکه ما وقتی مصرف خورد را قطع میکردیم از نظر ، جسمی و روحی و احساسی و روانی تا حد زیادی نامتعادل و احوالاتمان ناپایدار و یا متغییر میشدند ، بخصوص در بخشهای روحی و روانی و احساسی گرفتار تلاطماتی میشدیم که آدمهای به اصطلاح عادی نمیتوانستند ، شرایط ما را درک کنند و لذا ما از نظر درونی دائماً گرفتار نوساناتی بودیم که بیان کردن آنها برای کسانی که اطراف ما بودن ، بی مفهوم و یا از قوه درک آنها خارج بود ، بطور مثال وقتی میگفتیم ، میل به مصرف  داریم ، اگر ما را شماتت نمیکردند تنها راهکارشان این بود که یا صلوات بفرست و یا اینکه تخمه آفتابگردون بشکن ، و یا اینکه به زبان شیرین آذری میگفتند ؛ ( دی یَسن گَنه گُتون قاشینیر ) و لذا به هیچ عنوان نمیتوانستند دردهای ما را بفهمند ، و بقول آنکه گفت ؛

چه وجود نقش دیوار ، و چه آدمی که با او

سخن از درد گویند و در او ثمر نباشد

  بنابراین ، ما مجبور بودیم از بیان احساسات واقعی خود برای دیگران دوری کنیم و خودمان به تنهایی انبوه این دردها را تحمل کنیم ، مرجع و یا پناهی نداشتیم که با مراجعه به آنجا دردهای خود را التیام بخشیم ، کسی که شرایط و حال ما را درک کند را نمی یافتیم تا با او درد دل کنیم ، ولذا سرانجام در تنهایی های خود در لاک انزوا فرو میرفتیم و در نتیجه بعد از مقاومت و کشیدن دردها و رنجهای فروان در نهایت نقطه تحمل و مقاومت ما درهم میشکست و در غایت به این نتیجه میرسیدیم که زندگی ما آنقدر دردناک است که نمیشود بدون مصرف مواد مخدر به آن ادامه داد .

                                                      قسمت سوم سوال ) در این مواقع سرانجام خسته و ناامید میشدیم ، بخاطر عدم موفقیت در ترک های گوناگون و همینطور ترک های تکراری بی حاصل در نهایت و در اوج سرخوردگی به عجز و درماندگی میرسیدیم .

نکته قابل تامل در این سوال این است که ما هرگز به تنهایی نمی توانیم برای غیر فعال کردن بیمار اعتیادمان موفق شویم ، بنابراین ما برای درمان بیماری خود به یک عزم و اراده جمعی که در راستای بهبودی میباشد نیاز داریم  .

قدم یک سوال 25

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ........... قسمت  ؛ عجز

سوال 25 ) اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن بخود و دیگران شده است ؟

                                                 یکی از مهمترین ویژگی های مخرب اعتیاد ما در بخش ، خودآزاری و دگر آزاری فعال می باشد و لذا بر اساس همین شاخصه است که میگویم بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست ، یعنی اعتیاد ما اینطور نیست که فقط به خودمان آسیب و یا آزار برساند ، اصولاً آزار رسانی و صدمه زدن و مشکل آفرینی ،  جزو ماهیت لاینفک بیماری اعتیاد ما می باشد و هر زمان که بیماری ما فعال باشد چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری شروع به آزار رسانی میکنیم ، اما زمان " پیک " این آزار رسانی ها موقعی است که ما در شرایط وابستگی های  شدید خارجی بخصوص موادهای افیونی قرار میگیریم ، بنابراین ، ما در زمان مصرف مواد مخدر از هیچ نوع آزار رسانی در حق خود و دیگران  مضایقه نکردیم و همه این آزارهای که میرساندیم علیرغم میل باطنی فقط بر این اساس شکل میگرفت که ما در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز بودیم .

ما به علت فعال بودن بیماری خود در قسمت های مختلفی به خود و دیگران آزار رساندیم ، بطور مثال ؛ از نظر جسمی وروحی و روانی و همینطور احساسی این آزارها را انجام دادیم .

 

                                                              در حاشیه 

                                                           بطور قطع این سوال فراتر از این است که بخواهد فقط آزارهای را که رساندیم از نقطه نظر مصرف مواد مخدر مورد بررسی قرار بدهد زیرا در سوال مطرح شده است بیماری من ، بنابراین میخواهیم مسائل را از زوایای بیماری هم مورد بررسی قرار بدهیم ، همانطوریکه میدانیم بیماری اعتیاد دارای شاخصه ها و زوایای بسیارگسترده و زیادی است که یکی از آنها خودآزاری  و ، دیگرآزاریست ،  اما وقتی صحبت از خودآزاری و دیگرآزاری به میان میاید بی شک در ذهن آدمی دو اصطلاح تداعی میشود .

اول : مازوخیسم –

 یعنی شهوت خودآزاری که منشاء جنسی دارد که خود در سه بخش است ( احساسی – روانی – جسمی)

                                              مازوخیسم ، خودآزاری را فقط از دریچه جنسی مورد بررسی قرار میدهد و اصولا نام گذاری این اصطلاح بر گرفته از نویسنده آلمانی قرن هیجدهم ( لئوپولدفون ساحر مازوخ ) ریشه میگیرد چرا که شخصیت های داستانی او را کسانی شکل میدادند که آزاریهای آنان در حیطه جنسی صورت میگرفت .

دوم سادیسم –

 یعنی شهوت دگرآزاری که آنهم منشاء جنسی دارد و در سه بخش است (احساسی – روانی – جسمی ) .

                                       همینطور اصطلاح سادیسم از نویسنده فرانسوی ( مارکی دوساد ) ریشه میگیرد که شخصیتهای داستانی او را کسانی شکل میدادند که دیگرآزاری آنان در حیطه جنسی صورت میگرفت ، و لذا این دو تعریف نمیتواند کاملا برای ما قانع کننده باشد هرچند اینرا بگویم که شکی نیست که اعظم مشکلات روانی چه از نوع خودآزاری و یا ازنوع دگرآزاری و یا شاخصه های از بیماری اعتیاد ریشه در مسائل جنسی دارد ، ما منکر این نیستیم .

اما بنظر میرسد در حیطه خودآزاری و دگرآزاری همه مطلب این نیست بلکه باید این مسائل را عمیقتر و از زوایای دیگر نیز بررسی کنیم .

اینکه انسان از آغاز تولد همیشه یکی از این دو خصیه را دارد اما در بعضی کمتر و در بعضی بیشتر ، دقیقا مثل غریزه ترس در انسانها کمتر وبیشتر دارد و میدانیم ترس بطور غریزی وجود دارد . اما سئوال اینجاست آیا آزارها هم ریشه در غریزه آدمی دارد و یا خود یک غریزه است . آیا ما خود را آزار میدهیم که رنج ببریم  و در واقع منظورمان از این آزارها در غایت رنج بردن است . چه در ادیان سامی موسوی و چه درآئین های شرقی ، مثل بودیسم و هندو و چه در اسطورهای یونانی آنچه آمده است اصولا انسان را موجودی آزار دیده و وجود انسان را عجین  با رنج و خسران میدانند . مثلا یک فیلسوف یونانی بنام پریدیکوس میگوید : بهره انسان از دنیا فقط درد و رنج و مصائب و بلیات است  و در داستان های اساطیری هلنی در جای از داستان  (پرومته  ) ،  زئوس آرزو میکند که نوع آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه بدهد و یا در قرآن مجید در سوره بلد آیه 3 یا 4 خداوند میفرماید ؛  * لقد خلقنا الانسان فی کبدا *یعنی ما انسان را در رنج آفریدیم و یا در آئین های شرقی و مانوی وحتی در مسحیت به بهانه عزاداری و یا بین دراویش در عرفان و یا دربین فلاسفه و حکمت ، کلبیان و خلاصه از هر تیره و تفکر بشری  سخترین ریاضتها و آزارها مشاهده میشود . رنج ................... رنج ................و رنج  ، در حقیقت حاصل آزارهایست که گویا انسان مجبور به انجام دادن آنهاست .

بنا بر این میخواهیم بگویم که این شاخصه در خمیره و ذات انسان وجود دارد ، حال بعضی ها فقط خود آزار ند و بعضی دگرآزارند ولی در بیماری اعتیاد این دو خصیه با هم وجود دارند اما شدت و حدت دارد .

ما بارها و بارها چه در زمان مصرف  و چه در زمان بهبودی و قطع مصرف خواسته یا ناخواسته دست به این اعمال میزنیم خود را آزار میدهیم و از این رفتار خود رنج میبریم ، دیگران را آزار میدهیم و از رنج بردن آنها یک حظ توام با درد ورنج احساس میکنیم ، حال بطور مثال چند نمونه از آزارها را ذکر میکنیم :

خودآزاری :

 خودآزاری احساسی :

                                   لذت بردن از فیلم های پرنوگرافی آنچنانی و قبیحه و در پیامد آن احساس و ذهن و فکر را مورد آزار و اذیت قرار دادن و یا ، پرروش احساس های کاذب در خودمان که برآورده شدن آنها امکان پذیر نیست و همه اینها را فقط به این علت انجام میدهیم که میدانیم در پی این لذت آنی باید چه رنجی را بکشیم و لذا ما برای آزار رسانی به خود این اعمال را انجام میدهیم   . . . 

 

خودآزاری روانی :

                                 خود را مورد تمسخر دیگران قرار دادن ، و یا رفتارهای قهر آمیز و یا بهونه گرفتن های بی منطق و غیر اصولی و و ..... ، همه اینها برای آزار بخود و در نهایت برای لذت بردن از رنج کشدن  .

خود آزاری جسمی ؛

                           خالکوبی – ریاضتهای بیمارگونه – قمه زدن – شلاق زدن – سیگار کشیدن و مواد مخدر مصرف کردن و و . ..... 

 

 

                                                    دگرآزاری

دگرآزاری احساسی –

                                        خود را فریبا جلوه دادن و پس از جذب دیگران در حق آنها جفا نمودن و یا سوء استفاده از حبی که در دل دیگران داریم بعنوان ابزاری برای رساندن آزار و . . .

 

دگرآزاری روانی –

                                        بدن نمایی کردن بعنوان تحریک  و آزار دادن دیگران ، و یا تحقیر و تمسخر کردن و یا داشته های خود را به رخ دیگران کشیدن و در نهایت آزار و اذیت کردن و . . .

دگرآزاری جسمی –

                                       حقوق دیگران را ندیده گرفتن جهت وارد کردن صدمه و آزار به آنان مثل بوق های بی مورد زدن و یا آشغال در خیابان ریختن و هزارن آزار دیگر ، منتها چون انسانها از قوانین میترسند به اشکال مختلف که برایشان مقدور است آزار رسانی میکنند ولذا ، در شرایط قدرت نیستند وگرنه آنموقع می دیدیم انسان ها چقدر موجود آزار رسانی هستند و اگر در آزارجسمی مدار میکنند بعلت عدم قدرتشان است بقول حافظ که میگوید :

 من از بازوی خود دارم بسی شکر .

 که زور مردم آزاری ندارم .

حال برای اینکه بخواهیم در همین مختصر به نتیجه ایی برسیم باید بگویم این بیماری از شهوات انسان سرچشمه میگیرد و متاسفانه شهوات جزو ساختار و ماهیت انسانهاست  .

شهوات یعنی مجموعه قوه محرکه بیماری اعتیاد که در نواقص انسان نهفته است . انجام شهوات لذتجویانه همیشه در پی خود برای انسان درد ورنج به ارمغان می آورد و انسان این را میداند اما باز به آن دست میزند .

اما یک سئوال اینجا ممکن است در ذهن ما بوجود بیاید آیا انسان واقعا افراط در لذت را دوست دارد ، یا اینکه افراط درلذت را چون در پیامدش درد و رنج دارد دوست دارد ؟ و در واقع با این آزارها میخواهیم از رنج بردن لذت ببریم ! . .  و یا بقول فروغ فرخزاد که گفت ؛ من اصولاً اندوه را دوست دارم و از رنج بردن لذت میبرم . آیا ما خود و دیگران را آزار میدهیم تا یک لذت دیوانه وار ببریم ؟! . . .

متاسفانه ما از بیماری مبهمی رنج میبریم و دائما به خود و دیگران آزار و اذیت می رسانیم گویا در مقابل این آزارها واقعا عاجزیم فقط بخاطر اینکه نمیدانیم چرا ؟ حتی هنوز هم علم روانشناسی نتوانسته در این مورد ها توضیحات کافی ارائه دهد.

اما حداقل با مطرح کردن و بررسی این مسائل کم کم به این معنا میرسیم که بیماری اعتیاد بصورت ذاتی در ما وجود دارد ، لذا ما با یک روش آگاهانه و کاربردی ، حاصل از کارکرد 12 قدم بجستجوی خود و خودشناسی میرویم شاید در نقطه ایی متوجه بشویم که چرا بخود و دیگران آزار میرسانیم . اما این موقعی عملی ونتیجه بخش میشود که قدم های دوازده گانه انجمن معتادان گمنام را بصورت اساسی و بدون عجله و باتفکر و تامل کار کنیم . باید بیاد داشته باشیم کمیت در زمان برای ما مطرح نیست بلکه کیفیت در دستیابی پیامهای نهفته حقیقی در قدمها برای ما مطرح است . در حقیقت ما بدنبال چیزی هستیم که بتوانیم با آن دردها و رنج های خود را التیام بخشیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1