قدم یک سوال 41
ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم
توجه ؛
جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA" " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد
قدم یک ....... بخش غیر قابل اداره
سوال41) آیا به خاطر تغییر احساساتم و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف میکردم یا از روی اعتیادم عمل مینمودم ؟ در اینگونه مواقع سعی میکردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم ؟
همانطور که در اولین سوال قدم یک متوجه شدیم یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد و لذا ما در طول زندگی خود همیشه در این بخش از زندگی مشکل داشتیم ، احساس های ما در واقع همیشه یکی از زیر مجموعه های بیماری اعتیاد ما را شکل میدهند ، بنابراین ، احساسات ما همیشه تحت تاثیر بیماری اعتیادمان فعال بوده ، و واقیعت این است که احساسهای ما به علت بیماری شکل و اندازه های طبیعی خود را از دست داده اند و در واقع منظورمان این است که ما سلامت احساسات نداریم ، و به همین علت ، بله ، بخاطر تغییر احساساتمان و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنیم مواد مخدر مصرف میکردیم و فکر میکردیم با مصرف مواد مخدر میتوانیم این احساسات را یا تغییر یا سرکوب کنیم ، بطور مثال احساساتی مانند ، شکست در عشق و یا موارد شغلی و یا موارد تحصیلی ، و یا احساساتی مانند کم رویی و یا کم بینی و یا ، احساساتی مانند دلتنگی و یا بغض و افسرده گی و یا احساساتی مانند حسادت ، نفرت و کینه و و و
بنابراین ما برای فرار از اینگونه احساسات درنهایت عدم سلامت عقل به مواد های افیونی پناه میبردیم و فکر میکردیم با این روش میتوانیم احساسات خود را تغییر دهیم ، اما سرانجام گرفتار نیاز به مصرف شدیم که از داشتن درد و رنج هر احساس منفی بدتر بود .
گاهی ما ممکن است برای سرکوب و یا تغییر اینگونه احساسات به بیماری پناه ببریم ، یعنی ممکن است مواد مصرف نکنیم اما عکس العمل های ما بر اساس اینگونه احساسات بر پایه اعتیادمان استوار باشد ، بطور مثال ؛ برای تغییر و یا سرکوب احساس سرخوردگیهای جنسی خود ، به رفتارهای غیر معقول و بیمار گونه پناه ببریم ، مانند چشم چرانی و یا اعمال منافی عفت ، و یا در زمینه های دیگر بیماری اینکار را بکنیم مثلاً در رابطه با پیشرفت و موفقیت دیگران حسادت کنیم و چوب لای چرخشان بگذاریم و و . .
در حاشیه
همانطوریکه میدانیم همه انسانها احساسات دارند وقتی این احساسات در انسانی که سلامت عقل و سلامت نفس دارد بوجود می آید روند منطقی و طبیعی خود را طی میکند . اما این احساسها در ما که بیماری داریم تحت تاثیر اعتیادمان قرار میگیرد و چون سلامت عقل و سلامت نفس نداریم ، بنابراین برایمان مشکل ساز می شوند . در واقع اکثر احساسهای ما مثل یک گلوله برف می مانند بی خطر هستند اما وقتی ما با افکارمان آنها را تغییر می دهیم و تحریک می کنیم و به آنها غذا می دهیم و انها را در شیب قرار می دهیم گلوله برفی احساسات ما رفته رفته تبدیل به یک بهمن عظیم می شوند بطوریکه سرانجام این احساسها برای ما بحران ساز و مشکل آفرین می شوند.
اما آیا افکار تحت تأثیر احساسات است یا اینکه این احساسات هستند که تحت تأثیر افکار ما قرار دارند. درست است که احساسات ما سیگنالهایی را به مغز ما ارسال می کنند، اما این افکار ما است که آنها را بزرگنمایی می کند و گاه از یک احساس کوچک که براحتی می تواند روند طبیعی خود را تا تخلیه شدن طی کند در مجاریهای افکار ما گرفتار و تبدیل به یک غول بی شاخ و دم می شوند و به قول شکسپیر: "هیاهو بسیاربرای هیچ" را رقم می زند و در نتیجه برایمان شاخ و مشکل می شوند. لذا برای همین است که ما می گوئیم که احساسهای ما واقعی هستند اما حقیقی نیستند، در کتاب مقدس پایه معتادان گمنام جایی نوشته است ؛ " در گذشته مسائل ساده را به مشکل تبدیل کردیم، از کاه کوه ساختیم "
ما به علت نداشتن سلامت عقل و نفس و افراط در بزرگنمایی و اصولاً گیردادن به احساساتمان ، آنها را چنان در خود سنگین و حجیم می کنیم که دیگر قدرت حمل ان را به بیرون از خود نداریم ، و لذا این احساسات در درون ما تلنبار می شوند و باعث اذیت و آزارمان می شوند ، بنابراین ، در چنین حالتی به اعتیادمان پناه می بریم و بیماریمان برای حل این مسئله ، دو فقره نسخه تجویز میکند ، در نسخه اول میگوید باید برای تغییر ویا سرکوب این احساسات ، مُجازهستید مواد و یا الکل مصرف کنید ، اما در نسخه دوم میگوید چنانچه نمیتوانید مواد مصرف کنید ، حداقل برای تغییرات اینگونه احساسات به نواقص خود به عنوان یک عامل کارساز متوسل شوید ، و ما متاسفانه به علت عدم سلامت عقل و سلامت نفس یکی و یا گاهی هر دو آنها را مپذیرفتیم و لذا با این راهکاری که بیماری به ما میداد روز به روز آشفته تر میشدیم تا جایی که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره میشد ، بنابراین ، همانطور که ذکر شد احساسات یکی از ابعاد بیماری ما را شکل میدهد و لذا باید در روند بهبودی شناختمان در این مورد بیشتر شود و مهارتهای لازم برای مقابله با احساست واقعی و غیر واقعی را دریابیم . ما برای مقابله با احساسات خود همیشه سه راه پیش روی خود داریم
- اول ، تغییر احساسات ؛
یعنی اینکه ، یک احساس منفی را به یک احساس مثبت تغییر دادن ، اما ما در گذشته به علت نداشتن سلامت عقل فکر میکردیم که مواد میتواند این تغییرات را در ما بوجود بیاورد ، البته منکر اینهم نیستیم که مواد به علت عوارض افیونی ای که دارد میتواند احساس های منفی ما را برطرف کند و به ما سرخوشی مقطعی بدهد ، اما نکته مهم این است که این بر طرف کردن کاذب می باشد ، یعنی به مانند یک مسکن مضر می باشد که لحظه کوتاهی این تغییرات را بوجود می آورد ، اما بعد از لحظه ای نه تنها احساسات منفی شدیدتر میشوند بلکه بخاطر نیاز به مصرف مواد مخدر احساسات ناخوشایند و منفی دیگری هم از راه میرسند ، احسات منفی مانند ، سرافکندگی ، خجالت ، درد وجدان و و . ، بنابراین مواد مخدر در رابطه با با تغییراینگونه احساسات به ما هرگز نمیتواند هیچ کمکی بکند .
- دوم ، سرکوب احساسات ؛
یعنی اینکه ، بُروز و واقعیت احساساتمان را بجای اینکه بپذیریم و به خارج از خودمان منتقل کنیم ، از آن فرار ویا واقعیت آنرا نپذیرم و در درون خودمان این احساسات را بلاتکلیف و درنهایت عملاً آنها را سرکوب کنیم . همانطوریکه میدانیم یکی دیگر از عوارض موادهای افیونی کِرخ کردن و بی تفاوتی است ولذا با مصرف مواد مخدر ما اینگونه از احساسات را در خود به علت بی تفاوتی سرکوب و نهایتاً در خود تلنبار میکردیم .
- سوم ، مدیریت احساسات ؛
یعنی توانایی رو در رو شدن با احساسات بد و منفی و پذیرش واقیعت های اینگونه احساسات ، آنهم نه کم و نه بیشتر و آنها را از طریق مهارتها و هنر مواجه با احساسات به خارج از خودمان انتقال دادن . مبحث مربوط به احساسات بخش گسترده ای از بیماری ما را شکل داده و لذا در قدم چهارم مفصلاً در این باب بحث خواهیم کرد ، اما تا آن زمان رعایت نکات زیر میتواند به ما کمک کند ؛
- اگر احساسی داریم که میشود در جلسه بهبودی بیان کرد آنرا مشارکت کنیم
- اگر چنانچه به دلیل مختلف نمیتوانیم در جلسات بهبودی آنها را بیان کنیم ، با راهنما و یا دوستان بهبودی که مورد اعتماد ما هستند آنها را بیان کنیم .
- نکته قابل تامل این است که ما به تجربه دریافتیم ، هرگاه در راستای بهبودی قرار میگیریم و به روی بهبودی متمرکز میشویم به علت فعال شدن روحانیت و معنویت در نهادمان اینگونه احساسات کمتر بُروز میکنند و چنانچه اگر احساسات منفی ای هم بوجود بیایند تحت تاثیر معنویتمان تغییر کرده و مثبت میشوند .