خودمحوری

خودمحوری

بنام بزرگ خداوند بخشنده مهربان

سلام و صد سلام ... عرض ادب و احترام

همدرد شما فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود

ابتدا جا داره از اینکه در رادیو بهبودی ما را همراهی میکنید از شما عزیزان صمیمانه سپاسگزاری کنیم

اما

قصد داریم در این مجال به سوال 5 از قدم یک بپردازیم ... امیدوارم به ما منت بذارید و صبوری کنید و تا آخر این پست با ما همراه باشید

اما ....


لطفا ادامه مطلب را کلیک کنید

ادامه نوشته

پیام بهبودی

🍁🍁
🍃

ما آن شخصی که قبلاً بودیم نخواهیم بود .

شاید هرگز کاملاً از خود گذشته نباشیم

شاید همیشه کاملاً صادق نباشیم

بعضی اوقات ترس به سراغمان می آید
و بعضی اوقات بی ملاحظه خواهیم بود

ولی اکثر اوقات ما انسانهای از
خود گذشته صادق و با شهامتی
خواهیم بود ، که نیازهای دیگران را
در نظر میگیریم

ما خوش شانس ترین انسانها هستیم ،

چرا که خیلی ها در این دنیا بیمارند ولی نمیدانند .

ما اشخاصی هستیم که این شانس را داریم که به کمک خداوند دو زندگی را در یک عمر تجربه کنیم

https://telegram.me/nafasbenafas1

پیام بهبودی

 

درد دل با مشاوره فرق دار

یاد بگیریم 

وقتی کسی با ما درد دل می کند
شاید دنبال گوشی برای شنیدن می گردد
بگذاریم حرف هایش را،
درد هایش را بگوید.
سریع نسخه نپیچیم برایش
و خودمان را ناجی روحش نپنداریم
گاه هدف آدم ها از درد دل فقط گفتن حرف های به دل مانده است
بگذاریم آدم ها حرفشان را بزنند.

@nafasbenafas1

پیام بهبودی

 

همیشه نباید حرف زد


گاه باید سکوت کرد


حرف دل که گفتنی نیست !


باید آدمش باشد


کسی که با یک نگاه کردن به چشمت...


تا ته بغضت را بفهمد

@nafasbenafas1

پیام بهبودی

 


زماني که براي خود مشروب ميريختم ، انديشيدم
که مشکل مشروبات الکلي در اين است ؛

زماني که اتفاق بدي ميفتد
مينوشي تا فراموش کني

زماني که اتفاق خوبي ميفتد
مينوشي تا جشن بگيري

و زماني که هيچ اتفاقي نمی فتد
مينوشي تا اتفاقي بيفتد

@nafasbenafas1

سوال 2 ) آیا اخیرآً بیماری اعتیاد من فعال بوده است ؟ به چه صورت ؟   

بنام بزرگ خداوند بخشنده مهربان

سلام و صد سلام ... عرض ادب و احترام

همدرد شما فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود

ابتدا جا داره از اینکه در رادیو بهبودی ما را همراهی میکنید از شما عزیزان صمیمانه سپاسگزاری کنیم

اما

قصد داریم در این مجال به دومین سوال از قدم یک بپردازیم ... امیدوارم به ما منت بذارید و صبوری کنید و تا آخر این پست با ما همراه باشید

 https://telegram.me/nafasbenafas1

سوال 2 ) آیا اخیرآً بیماری اعتیاد من فعال بوده است ؟ به چه صورت ؟

 

قبل از هرچیز لازم ذکر کنم که در بخش بیماری اعتیاد یکی از چیزهای که ما باید نهایتا به فهم اون برسیم و این فهم خیلی مهمه اینه که بیماری اعتیاد تا چه اندازه وسیع ... جبار و  مرموز و گسترده ست....

ببیند این سوال  میتونه دوتا پیام کلی داشته باشه ...چون در سوال از کلمه.. اخیرا... استفاده کرده و لذا این سوال صرفا منظورش به عده خاصی نیست ... در مواقع گستره این سوال میتونه تمامی اعضا را در بر بگیره از یک هفته پاکی تا ده سال و بیست سال پاکی و به بالا ....و  خلاصه منظورم اینه که ما برای جواب دادن به این سوال ناگریز هستیم... اونو در دو بخش مورد بررسی قرار میدیم

اول همدردانی که تازه وارد کارکردن قدم شدن و با بیماری اعتیاد آشنا نیستن

دوم کسانیکه قدم کار کردند و تا حدودی بیماری خودرو می شناسن

حالا من این حرفهارو بعنوان پیش گفتار عرض کردم... اما اگر بخواهیم به سوال جواب بدیم باید بگیم ؛    

 

                                               بله ، با توجه به وسعت بیماری ما و گستردگی آن هنوز در بیشتر مواقع بیماری در ما فعال است ، هر چند سعی داریم که بیماریمان را متوقف کنم و آنرا از حالت فعال در آورده و غیر فعال کنیم ، اما بعلت عدم شناخت بیماریمان فعال میشود ... ببنید اینکه میگم

"عدم شناخت" ... این مسئله... خیلی مهمه ... چون اکثر رفتارهای بیمارگونه ما به این علت اتفاق می افتن که ما شناختی از شاخصه های بیماری نداریم و لذا همین عدم شناخت نهایتا مارو در یک چرخه تکرار و مکررات از رفتارهای بیمارگونه قرار میده ... اجازه بدید یه مثال بزنم ؛

تصور کنید کسی که مبتلا به بیماری قند " دیابت" شده از خوردن هر چیز شیرین خوداری میکنه چون میدونه بیماری قند داره ... مثلا ؛ چای شیرین دیگه نمیخوره ، چای نبات نمیخوره و خلاصه هر چیزی که شیرین باشه رو نمیخوره و این رژیم را ادامه میدهد چون میدونه ... یعنی به این شناخت رسیده که  این چیزها بیماریش را فعال میکنه   .... اما همین شخص ، یهو می بینی یه دیس برنج گذاشته جلوش و با خورشت داره میل میکنه ... و زمانی که شما بهش میگی : پدر جان مگر شما بیماری دیابت نداری چرا اینهمه داری برنج میخوری ... در جواب میگه ؛ برنج که شیرین نیست .. و وقتی شما توضیح میدی که ... آقا جون همین برنج که شیرین نیست وقتی وارد سیستم گوارشی شما میشه در اثر متابولیزه یعنی سوخت و ساز شدن تبدیل به قند میشه ... دیگه طرف متوجه میشه ، یعنی آگاهی و شناختش از بیماریش ارتقا پیدا میکنه و لذا از این ببعد بجای یک دیس برنج ... مثلا یک کفگیر برنج میخوره .... ولذا منظورم اینه که ممکن است در اوایل پاکی بعلت عدم شناخت از بیماری .... اعتیادمان فعال باشه .... مثلا ... دوری کردن از  یار بازی و زمین بازی و توپ بازی را رعایت می کنیم ... اما شاید به علت عدم شناخت و آگاهی متوجه نباشیم که با ناصداقتی زندگی کردن زیانش برای پاکی کمتر از یار بازی و زمین و توپ بازی نیست .       https://telegram.me/nafasbenafas1

اما ،

پیام دوم این سوال متوجه کسانی هستش که مدت طولانی در بازیافت و در بهبودی هستند اما به علت

"عدم تمرکز"  به روی بهبودی  اکثر اوقات بیماریمون فعال  میشه... بقدری غرق در زندگی و روزمره گی میشویم که گاهی یادمان میرود که ما سابقه مصرف مواد مخدر مخدر داریم و این فراموشی میتواند بسیار خطرناک باشد  ومخصوصاٌ زمانی که جلسات بهبودیمان کمرنگ میشود و یا ارتباطمان با دوستان بهبودی قطع میشود ، بنابراین در این شرایط که قرار میگیریم خود محوری و خودخواهی ، حرف گوش نکردن ، ناشکیبایی ، هوای نفسانی ، شهوت رانی ، حرص و طمع و ناصداقتی و . . . در ما فعال میشود ، و همه آموخته های بهبودی را سطحی میگیریم و لذا برای اینکه بتوانیم بیماریمان را غیر فعال کنیم نیاز است به مسائل و برنامه های زیر اهمیت ویژه بدهیم .

 

1-    حضور مرتب در جلسات و مشارکت کردن و بیان احساسات و افکارهای آزار دهنده

 

2-    ارتباط روزانه با راهنما

 

3-    ارتباط با دوستان بهبودی

 

4-    رعایت مثلث های بهبودی ، مثل ( کار -  خانواده – جلسه ) و یا ( تمایل – روشن بینی – صداقت ) .

 

5-    از دوستان مصرف کننده فاصله گرفتن و دوری کردن ازمثلث های نابودی (یاربازی ،زمین بازی و

 

6-    دست کشیدن از خودمحوری و خودخواهی

 

7-     وحرف گوش کردن

 

و همینطور

 

8-    تسلیم شدن و دست از جنگ برداشتن و مطیع برنامه بهبودی بودن

 

ببینید سوال های زیادی در دوازده قدم وجود دارند که میتونن تاثیرات عمیق و شگرفی در ما بوجود بیاورن ... اما خود من شخصا این سوال رو یک سئوال آسمانی میدونم منظورم اینه که خدا شاهده ظرفیت های در این سوال وجود داره که در هر برهه از بازیافتمون میتونه به ما کمک شایانی بکنه ...

ببینید

                                                                                   زمانیکه ما موفق میشویم استارت زده ، و ماشین بهبودی خود را روشن کنیم و آنرا بحرکت در آوریم ، یکی از مهمترین ابزارهای که میتواند " فرمان یا  رُل " ماشین بهبودی ما را از انحراف خارج سازد و ما را در مسیر بهبودی باز گرداند همین سوال آسمانیست ، و لذا تا رسیدن به قدم دهم باید دفتری جداگانه فراهم کنیم و هر شب و یا دست کم هفته ای یکبار خود را درمقام پاسخ به این سوال قرار بدهیم . بطور قطع این سوال ظرفیتهای دارد که میتواند بهترین ابزار برای بهبودی ما باشد ، اما بشرطی که همانطور که گفتیم این دفتر مهیا شود .

 

در واقع ما امروز در حال بناکردن و چیدن آجرهای دیوار بهبودی خود هستیم ولذا این سوال حُکم شاقول ما را دارد ، بدیهیست معماری که شاقول نداشته باشد ، بعید نیست که دیوارش کج بالا برود . اما پیام این سوال این است که بیماری ما ، راهها و روزنه های زیادی دارد که میتواند از آن جناحین به روند بهبودی ما بتازد و لذا هدف این سوال اینستکه ما متوجه این روزانه ها باشیم تا حائلی باشد بین ما و لغزش . 

 

  https://telegram.me/nafasbenafas1

بیماری اعتیاد چیست

بنام بزرگ خداوند بخشنده مهربان

سلام و صد سلام ... عرض ادب و احترام

همدرد شما فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود

ابتدا جا داره از اینکه در رادیو بهبودی ما را همراهی میکنید از شما عزیزان صمیمانه سپاسگزاری کنیم

اما                                                                                                

قصد داریم در این مجال به مفهوم بیماری اعتیاد از قدم یک بپردازیم ... امیدوارم به ما منت بذارید و صبوری کنید و تا آخر این پست با ما همراه باشید

اما دوستان قبل از اینکه تجربه خودمونو با شما بزگوران در رابطه با سوالات قدمها به مشارکت بذرایم لازم ابتدا متذکر بشم که تجربه های که به اشتراک میذاریم به هیچ عنوان نظر انجمن معتادان گمنام نیست و صرفا درک کلاس قدم ما و همینطور یک درک بیشتر شخصیه

اما  

اولین سوال از قدم یک میپرسه÷https://telegram.me/nafasbenafas1

مفهوم بیماری اعتیاد چیست

                                  ما قبلاً فکر میکردیم اعتیاد یعنی ، فقط مصرف کردن مواد مخدر است اما پس از شرکت در جلسات انجمن معتادان گمنام و حضور در کلاس های قدم  به یک درک شخصی رسیدیم و متوجه شدیم که اعتیاد یک بیماری مزمن است که فراتراز مصرف مواد مخدر است و ما تعریفی خاص و جامعی برای آن نداریم و فقط میدانیم چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما ، بلکه فقط بیماری اعتیاد است ،( اینکه ما نمی توانیم از بیماری اعتیاد یک تعریف خاص ارایه کنم بخاطر مرموز بودن و  وسعت و پیچیدگی های که داره ببنید مثلا بیشتر بیمارهارو میتوان در یکی دو جمله تعریف کرد مثلا وقتی میپرسیم بیماری دیابت چیه مثلا میگن ؛ آقا کسیکه بیماری دیابت داره آدمیه که لوزالمعده ش انسولین تولید نمیکنه و لذا فرد بیمار به علت عدم ترشح همین انسولین...  سوخت و ساز بدنش با مشکل جدی روبرو میشه ...)

ببنید

بیماری اعتیاد بیماریست که تعریف خاص و جامعی ندارد و نمیتوان برای آن تعریفی خاص قائل شد چون این بیماری از جسم و روح و روان و احساس و ذهن انسان نشئات میگیره ....و لذا و طبیعتا بسیار وسیع و گسترده هستش و اگر این بیماری متوقف نشود حتما پیامدهای مخرب ومرگبار در پی خواهد داشت و تاکنون از نظر علمی دانشمندان نتوانسته اند درمانی قطعی برای این بیماری کشف و یا ابداع کنند و لذا تنها تجربیاتی که در این زمینه از طریق اعضائ انجمن الکلی ها و معتادان گمنام صورت گرفته این می باشد که این بیماری را از حالت فعال به صورت غیر فعال مبدل گرداند .

اما آنچه که در اثر تجربه های بهبودی شخصی در رابطه با مفهوم بیماری اعتیاد برایم  روشن شده اینه که این بیماری اصولا در پنج رکن اساسی فعال است .

اول جسمی ـ ببنید وقتی میگیم جسمی منظورمون اینه که اشخاصی که بیماری اعتیادرو داران اصولا  نسبت به اشخاص دیگه جسم و بدنشون دوویژه گی مهم داره که ما اصطلاحا به این دو ویژگی اجبار به مصرف میگیم .... ببینید وقتی میگم اجبار به مصرف منظورمون اینه که آدمهای که بیماری اعتیاد رو دارن در درجه اول جسمشون به شکلیه که احساس میکنند برای اینکه این بدن متعادل بشه حتما باید یه چیز یا یه ماده خارجی وارد بدنشون بشه .... حالا اون چیز میتونه یه قرص باشه میتونه مصرف مواد مخدر باشه میتونه الکل باشه یا هر چیز غیر معمول و غیر متعارف دیگه ... اما ویژگی دوم اینه که اشخاصی که بیماری اعتیاد دارند اصولا ساختار و خمیره جسمیشون به گونه ایه که خیلی سریع نسبت به چیزهای که عوارض نارکوتیک یعنی منظورم اینه که به مواد و یا داروهای اعتیاد آور خیلی سریع وابستگی شدید پیدا میکنند  . .

رکن دوم

رکن روانی بیماری اعتیاده  - مانند واسواس های رفتاری مثلا بی ثباتی در شخصیت ... یعنی شخصیت فردی که بیماری اعتیادرو داره به گونه ای که خیلی سریع تحت تاثیر شخصیت های داستانی و یا کاراکتورهای نمایشی قرار میگیره مثلا میرم یه فیلم بزن بزن می بینم تا یه مدت منم آرتیست بازی در میارم ... بعدش مثلا یه فیلم رومانتیک می بینم یه مدتی رفتارهام رومانتیک میشه ... یعنی منظورم اینه که دائما شخصیتم در حال بی ثباتییه ... درست مثل شخصیت کتاب نازنین آنتوان چخوف که دوشیچکا که بفارسی همون معنی نازنینو میده زنیه که بر حسب اتفاقات زندگییش مجبور میشه پنج بار ازدواج بکنه مثلا شوهر اولش تاجر بوده ... و لذا این خانوم دوشیچیکا با هرکی صحبت میکرده در باره تجارت صحبت میکرده ... اونوقت شوهر دومش مثلا قاضی بود با هرکی صحبت میکرد در باره حقوق و   کردن صحبت میکرد... شوهر سومش مثلا هنرمند بود با هرکی صحبت میکرد در باره هنر و هنرمندی صحبت میکرد ... خلاصه منظورم اینه که بی ثباتی در شخصیت در این رکن دوم بیماری به وضوح قابل لمسه   .... اما از دیگر فاکتورها ….. وسواس های فکری و یا عملی - انزو جویی - تائیدطلبی - ترس - انکار - خودآزاری - دیگرآزاری - چند شخصیتی - خودشیفتگی - شیدای و . . .

اما رکن سوم بیماری اعتیاد رکن خلا روحانی اونه - مثل بی خدایی .. بی ایمانی... یاس های فلسفی و یا یاس های معنوی وهمینطور ناامیدی وپوچگرایی و ..

اما رکن چهارم بیماری اعتیاد ...احساسیه ..... مثل دلتنگی - خشم - کینه –دلسوزی های بیمارگونه - زود رنجی -  – حسادت – رنجش ...هم وابستگی های عاطفی و افراطی وو

اما رکن پنجم بیماری اعتیاد مربوط میشه رکن ذهنی مثلِ ؛ خاطرات پررنگ منفی ، ذهنیت های بیمارگونه ، تصویر سازی های غیر واقعی ذهنی و باورهای منفی ، و الگوارههای ناخوداگاه ذهنی ووو . .    

 

                                                        https://telegram.me/nafasbenafas1                بنابراین...     این پنج بخش اساسی  ذکر شده هرکدام دارای شاخصه های فروانی هستند که هر کدام در طول زندگی ما بنا به شرایط بیماریمان نقش داشته اند و سرانجام زندگی ما را به آشفتگی کامل رساندند . ما تا قبل از این نمی دانستیم که چنین بیماری ای داریم ، بنابراین ، آشفتگی های زندگی خود را سعی میکردیم با فرافکنی و یا توجیه و بهانه به گردن دیگران بیاندازیم . اعتیاد یک بیماری مزمن است و اگر در شرایط کشت مناسب و یا به عبارتی دیگر در محیط فاسد قرار بگیرد مستعد برای فعال شدن میشود اما اگر در شرایط عاری از فساد و در محیط سالم و یا فضاهای بهبودی قرار بگیرد رو به التیام وغیر فعال میشود ، بنابراین ، ما باید همواره بیاد داشته باشیم که بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد ، هر چند با تمرکز به روی بهبودی میشود آنرا مهار کرد اما کوچکترین غفلت میتواند آنرا فعال کند ، اصولا کلمه اعتیاد به معنای عادت کردن و خو کردن و انس گرفتن هستش ولذا طبق قانون و منطق بازگشت به اصل   ... یعنی هر چیزی به اصل خودش برمیگرده در واقع همون حرف مولانا میگه ؛

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

 ام در این رابطه عربها یه حرف قشنگی دارن که میگن

    كُلُّ شَيْءٍ يَرْجِعُ إلَي أصْلِه

 یعنی هر چیزی به اصل وطبیعت خودش برمیگرده

و لذا همینطور که عرض کردم اصل و ماهیت و ذات ما آغشته به بیماری اعتیاد و متاسفانه یه چیز جبری و دست خودمون نیست بقول حافظ که میگه ...

 در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود,

که‌این شاهدِ بازاری وان پرده‌نشین باشد

ولذا منظورم اینه که بر اساس حرفهای که زدم .. اینجا به گونه ای احساس میشه بین مفهوم کلمه اعتیاد و عود به معنی برگشت یک نوع ....... هم معنایی و هم مفهومی شکل میگره  ولذا میشه به تعبیری گفت  بیماری اعتیاد همان مفهوم کلمه عودت را میدهد    و بیانگر ای است که چنانچه از این بیماری مراقبت نشود هر لحظه امکان برگشت میباشد .

اعتیاد یک بیماری پیشرونده مخرب است و لذا ، همیشه به زوال و انحطاط ختم میشود . بطورکلی بیماری اعتیاد شاخصه های زیاد و گسترده ای دارد که هرکدام از آنها زیر مجموعه یکی از بخش های پنج گانه ایی است که در فوق ذکر گردید و ما با کارکرد قدمهای دوازده گانه سعی داریم تا این ابعاد و زیر مجموعه های آنها را شناسایی و سپس آنها را غیر فعال کنیم   . در هر صورت بیماری اعتیاد سررشته زندگی ما را بدست گرفته بود و ما درمقابل آن عاجز بودیم ، نکته ایی که قابل تامل است ، این است که وابستگی های خارجی مثل مواد مخدر و یا الکل و یاسایر موادهای محرک و یا قرص های روانگردان و یا وابستگی های روانی مثل ؛ خود محوری و یا خود شیفتگی و یا لذتهای غیر متعارف و یا افراطی ، و یا وابستگیهای عاطفی و احساسی و محیطی و یا هر وابستگی دیگر به هر شکل و هرطریق میتواند بیماری اعتیاد را شعله ورتر کند ولذا ما بعلت داشتن بیماری اعتیاد نباید خود را در معرض اینگونه وابستگیها قرار بدهیم .

اعتیاد یک بیماری بسیار قدرتمند و گسترده می باشد و لذا یک ارده جمعی را میطلبد همانطوریکه در کتاب فقط برای امروز صفحه 121 میگوید ؛ (( دیگر نباید به تنهایی سعی در حل معمای اعتیاد خود کنیم )) . همینطوراعتیاد یک بیماری ناهنجار طلب است بقول کتاب پایه که میگوید ؛ (( ما از بیماری ای رنج میبریم که عوارض خود را بصورت رفتارهای ضد اجتماعی نشان میدهد )) ، البته باید در نظر داشته باشیم که درست است ، که بیماری اعتیاد غیر قابل درمان است ، اما با کمک و همیاری  و با بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همانطوریکه کتاب پایه میگوید ؛ (( ما نمیتوانیم ماهیت معتاد یا اعتیاد را تغییر دهیم اما میتوانیم با تلاش خود... در فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه بهبودی... آن دورغ قدیمی که میگوید ؛ وقتی معتاد شدی تا ابد آلوده میمانی را تغییر دهیم ، خداوندا ؛ کمک کن که این تفاوت را همیشه به خاطر داشته باشیم )) .

  

در هر حال اگر بخواهیم این بیماری را مورد بررسی قرار بدهیم واقعا چه میتوانیم در رابطه با آن که اینگونه وسیع می باشد بگویم از نظر جسمی که به صور آشکار ما مربوط میشود... مانند تنبلی ...یا بی حالی ..و سستی ، شاید از نظر علم طب بشود راهکارها و درمانی های پیدا کرد ولی در رکن دوم بیماری که به مسائل روان و صور پنهان ما مربوط می شود چه میشود انجام داد هر چند در سده های اخیر علم روانشناسی به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده ( روانشاسی خود ۵۳ رشته می باشد) اما باید اذعان کرد هرچقدر این علوم پیشرفت کرده باشند در مقابل عظمت و پیچیدگی های درون انسان بسیار بسیار ناچیز می باشد ۰ ۰ شاید روزی فرا برسد  که بشر تمامی کهکشانها را مسخر نماید . . شاید روزی برسد که بشر بتواند به راز آفرینش پی ببرد ولی مطمئنا در آنروز هنوز هم بشر در مقابل دهلیزها و پیچیدگی ها و ناشناخته های درون خود سر درگم می باشد . همچنین در مسائل روحی و احساسی واقعا معتاد موجود مرموز و پیچیده ای است . حال با اینهمه اسرار و ناشناخته های صور پنهان که در انسان وجود دارد آیا منطقی بنظر نمی آید که این انسان سردرگم که حتی خودش را نمی شناسد طبعا باید نیاز به گونه ای وابستگی داشته باشد  . . . به چیزی یا موادی یا موجود موهومی که بتواند آن خلاها و تعلقات را سرکوب کند .....https://telegram.me/nafasbenafas1

ببیند .. ما از زمانیکه خالق هستی،....  در ما نقش آفرینش را رقم زد از طریق بند ناف خود برای ادامه به حیات وابسته به خون مادر بودیم ... سپس بعد از بدنیا آمدن از طریق شیرمادر باز وابسته به مادر بودیم و لذا با ادامه دادن به زندگی و رشد کردن جهت ارتباط برقرار کردن با دنیای اطرافمون ... روز به روز وابستگی هایمان نیز بیشتر شد و لذا وابستگی های دیگر وارد عرصه زندگی ما میشد اما این وابستگی ها بر اساس جبر زمان و دورهای مختلف زندگیمون  دائما جابجا میشدند ... بقول کلیم کاشانی که زیبا گفته ؛

افســانه ی زندگی دو روزی نبـود بیــش

                                 آن هم با تو بگویم کلیم چگونه گذشت

یک روز صرف دل بستن شد به این و آن

                                 روز دگــر به کندن دل ز ایـن و آن گـذشت

 آیا واقعا بیماری اعتیاد را میتوانیم در کل درد وابستگیها دانست ؟

آیا بیماری اعتیاد را میتوانیم  صرفا عدم سلامت عقل بدونیم

آیا بیماری اعتیاد روعدم سلامت نفس و چرخه اجبار و وسوسه بدانیم؟

آیا میتونیم بگیم بیماری اعتیاد صرفا زاییده عدم روحانیت و همینطور عدم معنویت  ؟

آیا بیماری اعتیاد رو عدم سلامت احساس و ذهن بدونیم ؟

آیا میتونیم بگیم  بیماری اعتیاد عدم جنبه تناسب در زندگی  و همینطور افراط و تفریط

آیامیتوانیم بیماری اعتیاد را سرگشتگی انسان  بدونیم

آیا میشه بیماری اعتیاد رو  گم شدن درخود و از خودبیگانگی بدونیم ؟

آیا میشه بگیم بیماری اعتیاد حاصل از احساس گناه و احساس حقارت و احساس حسرتِ

و لذا و طبیعتا بر اساس عدم آگاهی از همین  ( آیا ها )... شرایطی فراهم بشه.... تا همین خلا آگاهی همیشه ترسی عمیق رو در بطن و روح و روان شخص معتاد بوجود بیاره ....و لذا معتاد بخاطر فرار از یک ترس عمیق به یک عامل بیرونی ومخرب پناه میبره  ؟

ببیند

در واقع اینها مشتی از خروار و نمونه ای از مفاهیمی هستند که بصورت سوالات انگیزشی در ۱۲ قدم روحانی  مطرح شده تا معتاد در حال بهبود با ریز بینی و تفکر ونکته سنجی به این معناها دست پیدا کنه   و در اثر یک کشمکش درونی به خود شناسی نزدیک بشه .

در هر صورت همانطور که گفتم هر چه در این باره بخواهیم بگویم و بنویسیم نمیتوانیم از عهده مفهوم کلی آن بر آئیم .

                        گر بگویم شرح این بیماری مدام           صد قیامت آید و حرف ناتمام

اما دوستان از اینکه با ما در رادیو بهبودی همراه هستید کمال تشکر را داریم

اما بقول سعدی شیرین سخن

 

به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقي

به صد دفتر نشايد گفت حسب الحال مشتاقي

تا سوالی دیگر و تجربه ی دیگر و دوردی دیگر به درود

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

 

با سلام مجدد و همینطور عرض ادب و احترام ... ، 

                    همدرد شما فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود و از اینکه در رادیو بهبودی ما را همراهی میکنید ازتون سپاسگزارم .... و امیدوارم که این پادکست های بهبودی که حاصل دانش تجربی ما هستش و چیزهای هستند که الحق و الانصاف از همدردان دیگر یاد گرفته ایم خداوند بهمون توفیق بده تا بتونیم در راستای  اون شعار معروف و معنوی و روحانی ما که میگه ؛

هیچ چیز

ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد ... را به اندازه فهم و درک خودمان تحقق بخشیم

و همینطور یادمان باشه که ما با درمیان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

اما ...

همانطور که میدونید  ما سعی کردیم به علت مهم بودن بخش عجز یه مختصر پیش گفتار بصورت اجمالی صحبت کنیم  و قرار شد  مبحث مربوط به عجزرو در دوقسمت به اون بپردازیم .... البته در پست های بعدی در باره سوالات این بخش هم تجربه خودمونو با شما به اشتراک میذاریم ..... اما  ما درقسمت اول کوشش کردیم تا در باره معنا و تعریف عجز بیشتر صحبت کنیم که امیدوارم اون پست ما را گوش کرده باشید 

بنابراین  در این بخش سعی میکنیم در حد فهم و درک خودمون از مفاهیم عجز صحبت بکنیم و تجربه و دانست های خودمونو با شما به مشارکت بذاریم

اما 

همینطور که میدانید بیشتر ما از روی ناچاری به انجمن معتادان گمنام پناه آوردیم در واقع داستان ما بمانند داستان کریستف کلمب میمونه در زمان کریستف کلمب بهترین تجارت های  سود آور برای تاجران اروپایی داد و ستد با هند و چین بود اما یه مشکلی خیلی اساسی که وجود داشت اینبود که ... هم مسیر زمینی خیلی دور بود و هم مسیر دریایی

 در واقع تُجار برای اینکه از راه دریایی بتونن به هند و چین برساند باید از کناره های اقیانوس اطلس شمالی حرکت میکردند و کل قاره افریقا رو دور میزدند تا تازه وارد اقیانوس هند بشن و خلاصه بعد از مسافت طولانی تازه میرسیدن به کشورهای آسیایی بخصوص هند و چین

اما کریستف کلمب این شخص تاجر ودریانورد ماجراجو در آن زمان جزو اشخاصی بود که معقتد بودن زمین گرد است و لذا اگر در امتداد اقیانوس اطلس بطرف غرب بره از اون طرف به هند میرسه و زمانی هم که به قاره ثروتمند امریکا رسید فکر میکرد اینجا سواحل هند است ...

حالا من چرا این حرف ها را زدم در واقع میخوام بگم گاهی ما آدما در زندگی بدنبال چیزی و یا خواستی دیگه ایی میریم اما نهایتا سر از جای دیگه ایی در می آریم ... در واقع میخوام بگم بیشتر ما معتادین وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدم اومده بودیم فقط و بدنبال این بودیم ... و میخواستیم راهی را یاد بگیریم تا بتوانیم مصرف مواد مخدر خودمون ترک کنیم .... غافل از اینکه سرنوشت برای ما در انجمن معتادان گمنام چیز دیگری را رقم زده بود...

اون میخواست به هند برسه به آمریکا رسید .... ما میخواستیم فقط ترک مواد بکنیم بعدش سر از یک قاره جدید بنام خودشناسی و معرفت و معنویت در آوردیم و نتجیتا رفتم

به صدر مصطبه می نشاند مرا دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

اما

وقتی من وارد انجمن معتادان گمنام شدم صادقانه بگم دوتا مسئله بود که بمن فاز منفی میداد

اول اینکه میدیم دوستان همدرد در جلسات انجمن علیرغم پاکی های بالا هنوز خودشنو با صفت معتاد معرفی میکنند در حالی که من دوست داشتم پاک بشم تا اَنگ و داغ و ننگ اعتیاد از روی من برداشته بشه ....  اما بعدها متوجه شدم که بیماری اعتیاد صفت نفس آدمیست و لذا اعتیاد اصولا بخشی از ساختار انسانها را شکل میدهد .... اینو پدرم آدم از اولین میوه ممنوعه که بر اساس اجبار و وسوسه و عجز..از درخت چید  دونستم ..

اما

دومین چیزی که در بدو ورودم به انجمن ... منو آزار میداد این بود که دوستان همدرد وقتی در مورد عجز و عاجز بودن خودشون در جلسات مشارکت میکردن حقیقتا حالم خراب میکرد ولذا به چالش می افتادم و نهایتا یه بار منفی و یه فاز منفی به  من دست میداد در واقع من بر اساس معنی لغت عجز یعنی همون ناتوانی آنرا برای خودم معنا و تداعی میکردم و گاهی حتی اینطوری استنباط میکردم که عاجز یعنی اینکه من چقدر حقیرم و ناتوانم و حتی پست و زبون هستم

اما خوشبختانه

با استمرار در مسیر بهبودی و کارکرد قدم های دوازده گانه متوجه شدم که ...  نه تنها این طرز برداشت و تلقی من اشتباه بود...  بلکه بر عکس مفاهیم عمیق و درست و صیحح از عجز و عاجز دارای یک پُوتانسیل مثبت و سازنده است و همینطور که در بخش اول مبحث عاجز هم عرض کردم اصولا عجز یک احساسه شهودیه ... یک اتفاق و یک درک عمیق درونیه و لذا واقعا سخته بتونیم فقط در قالب یکسری از جملات و حرفها این رویداد درونی را بیان بکنیم ... اما امیدواریم با استعانت و  با کمک نیروی برتر و همینطور با ... باز کردن گره زبانمان تا اندازه ای که بشه این احساس و اشراق درونی بیان کنیم . 

اما 

ما فکر میکنیم امکان نداره هیچ سالکی ... هیچ رهروی ... هیچ رهجویی در روند بهبودی و معنویت بتونه گام و قدم برداره و حرکت بکنه و موفق بشه  ، قبل از اینکه واقعا این مفهوم رو با پوست و استخون خود درک بکنه .... اصولا و حقیقتا احساس عجز وعاجز بودن اسکلت بهبودی ما را شکل میده و لذا لازمه اساسی برای تعالی و رشد معنوی در درجه اول بستگی به کشف و شهود این عنصر درونی است ... بنابراین... احساس عجز یک نقطه عطفست در بهبودی.. بخصوص ... برای ما که میخواهیم به بیداری روحانی برسیم... برای ما که میخواهیم خودمونو را بازیافت کنیم و تولد دوباره ایی رو با رنگ و بوی روحانیت تجربه کنیم

شما ببیند ...

اصولا در زندگی تمام بزرگورانی که توانسته اند قدم در وادی تجربه های روحانی و یا خودشناسی بگذارند  ...کسانی بوده اند که در آغاز وابتدا به یک درک شهودی و کلی از عجز رسیده اند...

ببینید .. مثلا یه افسانه شرقی هست که میگه بودا که اسمش همون "سی ذار تا " بوده فرزند یک حاکم بود که پدرش میگفته پسر من نباید هیچ چیز بدی از دنیارو ببینه برهمین اساس از خدمتکاران بگیر تا تمام کسانی که در کاخ بودن همه جوان خوشرو بودند   ... ولی روزی بودا کنجکاو میشود و با غلام یا خدمتکار خود برای اولین بار از کاخ پادشاهی بیرون میره در راه و در کنار جاده مردی لاغر و تکیده و زرد رویی رو می بنه که کنار جاده افتاده بود  این اولین باری بود که بودا یک انسان مریض را میدید یا تعجب از غلامش میپرسه این آدم چرا اینجوری .... به اصطلاح خدمتکارش میگه قربون این یه آدم مریض ... بودا میپرسه مگر آدمها مریض میشن غلامش میگه بله آدمها مریض میشن و وقتی مریض میشن اینجوری میشن .... روز دوم باز بودا کنجکاو میشه و باز با همان شخص به بیرون کاخ میره و اینبار یک مرد خمیده پیری را می بنه که حتی قوت راه رفتن هم نداره بقدری سست و ناتوان شده که قدم از قدم نمیتونه بردار ....از غلام میپرسه این چرا اینطوری شده غلام میگه چون پیرشده ... بودا میپرسه یعنی همه آدمها پیر میشن ... غلام میگه ... بله همه آدمها روزی پیر میشن  خلاصه روز دوم هم به کاخ بر میگرده ... اما روز سوم بازهم به همان منوال بیرون میره و اینبار می بینه عده ای دارند شیون و زاری میکنن خلاصه از خدمتگزارش میپرسه اینها برای چی اینطوری شیون و زاری میکنند و غلامش پاسخ میده قربون این همان پیرمردی بود که دیروز دیدیمش امروز فوت کرده و میبرندش تا به زیر خاکش کنند ... بودا مپرسه یعنی همه آدمها سرانجام میمیرن .... خدمتکارش میگه بله همه آدمها از شاه گرفته تا گدا روزی خواهند مرد .... بودا میگه حالا چرا دفنش میکنند ... خدمتکارش میگه قربون اگر این جسد را دفن نکنند بوی گندش تمام محله رو میگره ...خلاصه دیدن همین عجزهای انسانی در گذر زندگی بود که باعث شد تا بودا در ضمیر خودش یک عجز شهودی را درک کنه و همین مسئله باعث شد تا بدنبال مفهوم و معنای زندگی و خودشناسی بره...

بنابراین میشه گفت احساس عجز کردن خودش بهترین سکوی پرش برای حرکت کردن در مسیر بهبودی ...

البته مفاهیم عجز برای بیان کردن گاهی آدمو در شرایط  پارادوکسیکال و یا ضد و نقیص بودن قرار میده ... اجازه بدید یه مثال بزنم ... مثلا به این رباعی توجه کنید

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دوسال فکر کردم شب و روز

آخر معلومم شد که هیچ معلوم نشد

ببیند اینجا وقتی این شخص میگه هیچی معلوم نشده واقعا به این معنی نیست که نادانم و هیچی نمیدونم ... و یا هیچی نفهمیدم ... ولی اقرار به این هیچی نفهمیدن خودش نشون دهنده اینه که چیزهای زیادی رم در زندگی فهمیده

ویا

بقول سقراط که گفت .... همی دانم  که نادانم  ... البته نادانی ای که سقراط اینجا به اون اشاره میکنه از جنس نادانی ایی که من دارم نیست ... بنید اینجا نادانی ایی که سقراط داره بهش اشاره میکنه،  با نادانی ای که من دارم تفاوتش از زمین تا آسمان ... اینجا یاد اون داستان جینید بغدادی افتادم ...
که میگن جنید بر حسب اتفاق با جوانی که اتفاقا اطلاعات زیادی داشت کار می کرد و خلاصه به پست هم خورده بودن
و هر موضوع که پیش می آمد
شروع به سخنرانی و بحث و فخر فروشی با دانسته هایش می کرد
و هر کاری که جنید می کرد آن جوان شروع میکرد با جنید بحث کردن

در نیابد حال هیچ پخته خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

و جنید سکوت می کرد تا یک دفعه جنید به جوان گفت:
ای جوان من آنقدر جوان نیستم که اندازه ی تو چیز بدانم!

خوب ... این حرف جنید در زمان پیری و اوج پختگی خودش میزنه که( من جوان نیستم و اندازه تو چیز نمیدانم )... حالا این جنید کی بوده ... کسی بوده که فقط یکی از شاگرداش منصور حلاج بوده
حالا اشو  در باره تائید همین حرف جنید میگه :

پختگی و علم واقعی زمانی بدست میآید که به مرحله ای برسی که دیگر هیچ ندانی.

جنید به آن جوان در واقع میخواست  بفهمونه که من سال ها پیش از این.... توهم  دانستنی که تو الان در آن هستی گذراندم .

بنابراین تمام دانستنها یک ماموریت دارند که ما را به مرحله ای برسانند که  بدانیم چیزی نمی‌دانیم

ببیند در واقع نتیجه حرف ما اینه که گاهی اقرار به نادانی ... خودش یک نوع دانایی

در واقع کسی که اظهار به نادانی میکنه همیشه بدنبال کسب آگاهی بیشتری میره

بنابراین بر اساس همین مفاهیمی که ذکر شد نتیجه میگیریم که ..( نادانی مساوی با دانایی ) حالا اینهارو اصلا برای چی گفتیم ... برای این گفتیم که بگیم ...احساس عجز و ناتوانی هم خارج از این قاعده نیست ... و لذا در ادامه همین بحث خواهیم دید که ( عجز و ناتوانی هم مساوی است با توانایی ) ... و لذا وقتی این اشراق درونی در رابطه با احساس عجز و عاجز و یا ناتوان بودن در ما اتفاق می افته ... همین مسئله عاجز بودن باعث میشه تا ما از یک نیروی برتری کمک بطلبیم ....

 

بنابراین وقتی ما اظهار به عاجز بودن میکنیم و اعتراف به عجزهای خود می کنیم بر اساس تمایل و تسلیمی که پیدا میکنم مسیر توانایی برایمان هموار میشود ...

 اتفاقا صائب تبریزی هم در یکی از بیت هایش که میخوندم همین حرفو میزنه میگه اگر میخواهی نجات پیدا کنی و در مسیر کمال قرار بگیری اول باید بدانی که ناقص وعاجزی و سپس تسلیم شوی و دست از تکبر برداری و بدانی که بعنوان یک انسان تا چه اندازه ضعیف و آسیب پذیر هستی ....

 البته اینکه انسان تا چه اندازه ضعیفه... واقعا دیگه غیر قابل انکاره ... طرف می بینی رئیس جمهور مثلا امریکاست با دو درجه تب شروع به هذیون گفتن میکنه و لذا در همین رابطه در ادامه یکی از آیات قرآن میخوندم نوشته بود ...

( خَلقَ الانسان ضعیفا .... یعنی انسان را در ضعف و ناتوانی آفریدیم ) وقتی میگه در ضعف وناتوانی آفریدیم  در واقع داره اشاره به این معنا میکنه که... اساسا شکل و ساختار انسان به اینگونه است و لذا اینکه انسان درک بکنه که نهایتا یک موجود ضعیف و ناتوان و  همینطور مملو از نواقص مختلف بدیهیه که بیشتر سعی میکنه تا از خودش مراقبت بکنه

اما صائب تبریزی در این رابطه میگه

نیست ناقص را کمالی بهتر از اظهار عجز

ببیند چقدر زیبا وقشنگ و ظریف داره اشاره میکنه و مفهوم سازی میکنه ... یعنی در واقع داره میگه اصولا هیچ فضیلت و هیچ کمالی بالاتر از این نیست که یک انسان که انباشته از نواقص های گوناگون....  اون هارو  اظهار بکنه ... اعتراف بکنه ... و اقرار بکنه به نقص های خودش ... ببیند اینجا بازدچار پاردوکس شدیم... قبلا همگفتم واقعا بخش عجز خیلی مفاهیمش  ( پارادوکسیکاله ) به این معنی که ؛

( نقص + اظهار عجز و ناتوانی = کمال )

بله میگه

نیست ناقص را کمالی بهتر از اظهار عجز

دستگیر ناشناور دست بالا کردن است

در اینجا  ناشناور به معنیه کسی که... شنا کردن بلد نیست یا اینکه دیگه نمیتونه به شنا کردن ادامه بده و لذا خیلی تعبیر زیبایی داره میکنه ....

 "دستگیر ناشناور دست بالا کردن است "

.... دیدی کسی که داره غرق میشه و دیگه نمیتونه شنا بکنه ... در واقع در اون اوج  استیصال ودرماندگی و در اون اوج ناتوانی... دوتا دستاشو بالا میاره و درخواست کمک میکنه ..بنابراین دار میگه در شرایط عجز و ناتوانی بهترین گزینه کمک خواستن  .

البته از طرفی اینطوری هم میشه استباط کرد که به نوعی ممکن در تداعی تصورات ذهنی ما این دست بالا کردن همان مفهوم تسلیم شدن باشه در همین رابطه و همین حرف های رو که زدیم  کتاب پایه معتادان گمنام یه جمله قشنگ و طلایی داره که میگه ؛

(( وقتی ما به عجز و ناتوانی خود در اداره زندگیمان اقرار کنیم ... دریچه ای برای دریافت کمک از نیروی برتر به روی خود باز کرده ایم  ))

درهر صورت ...  در اینجا متوجه میشیم که اقرار و اعتراف به عجز چقدر میتونه برای ما برکت و سعادت و بهروزی بهمراه بیاره .... و همینطور اظهار و اقرار به عجز این ظرفیت و پتانسیل و داره و بطور حتم میتونه کمک کنه تا ما از ناتوانی به طرف توانایی گام برداریم .... اما یه چیزی رو نباید فراموش کنیم و اون اینه که اقرار و اعتراف به عجز باید عمیق  و در واقع ریشه دارباشه ولذا ... لازمه اون .... اینه که این اقرار و اعتراف باید حتما همراه  با یک پذیرش عمیق درونی اتفاق بی افته ... در واقع پذیرش این موضوع که ما تا چه اندازه در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز هستیم به ما کمک میکنه تا آمادگی بهتری را برای کسب کمک های نیروی برتر داشته باشیم .

بنابراین و اصولا اعتراف و یا به عبارت دیگه  اقرار به عجز و ناتوانی همراه با یک پذیرش عمیق درونی.. نهایتا ما را در ایستگاه نیاز به الطاف الهی پیاده میکنه و در چنین شرایطی بطور حتم رحمت الهی و برکات روحانی  بر ما نازل و برما همینطور عطا میشه... ولذا میخوام بگم این کشف و شهود درونی از عاجز بودن خودمان یک نعمت بزرگ روحانیست ... یک پختگی تمام عیار که میتونه ما رو در بیداری روحانی به بهترین وجه به سرچمشه رشد و تعالی برسونه ...   ببیند .... بیل ویلسون در این رابطه یه جمله خیلی پر مغز و ظریف و  پر معنی داره ... بیل میگه :

عجز حالتی روحانی و موهبتی الهی ست که درک آن فقط نصیب کسانی میشود که از آنچه که هستند خسته اند و آمادگی تحول دارند و تشنه تغییر هستند.

بنابراین درک از مفاهیم عجز باعث میشه تا در ما یک تغییرهای بنیادین بوجود بیاید ولذا اقرار به عجز نه تنها معنی پست شدن و زبون شدن را نمیده بلکه بر عکس اظهار به عجز باعث تقویت قوای معنوی میشه.... اعتراف به عجزهمراه با پذیرش عمیق درونی باعث میشه تا انسان یک قدرت و توانایی مافوق تصوری رو بدست بیاره و لذا به عبارتی میشه گفت ثمره اقرار به عجز بمانند بدست آوردن  عصای موساست ... یعنی در این رهگذر برای ما شرایطی بوجود میاد.... و در واقع شرایطی فراهم میشه تا ما بتوانیم دست به معجزه بزنیم .... همینطور که میدونید اصلا کلمه عجز مصدر کلمه معجزه ست و لذا فاصله بین عجز تا معجزه نیاز به یک سلوک داره که قدم اول و بنیادین آن اظهار به عجز است

....  اجازه بدید من یه مثالی برای شما بزنم  ... ببنید ؛

من در مقابل مصرف مواد مخدر واقعا و حقیقتا از ریشه و بُن و همینطور نهاد جان اقرار به عاجز بودن کردم ... و لذا با اقرار و پذیرش عمیق درونی ( ببیند وقتی ما میگیم  پذیرش درونی و عمیق ... در واقع به این مفهومه که دیگه در آن پرده و حجابی بنام انکار و توجیه و بهانه و دستاویزی وجود نداره  ولذا کسانی که به پذیرش عمیق درونی میرسند همیشه و در همه حال مراقب افکار و رفتار خود هستند) بنابراین ... من با اقرار و پذیرش عمیق درونی ... به عجز خود در مقابل مصرف موادمخدر اعتراف کردم .... و لذا این اظهار باعث شد تا من یک توانایی در مقابل عدم مصرف مواد مخدر پیدا بکنم و همین امر باعث شده است که امروز پاک باشم  ... اما همانطور که میدونید مصرف مواد مخدر فقط یکی از شاخصه های بیماری ماست ... اینکه ما هنوز با گذشت مدت مَدیدی هنوز هم با خیلی از شاخصه بیماری خودمون مشکل داریم به این علت است که در مقابل آنها فقط بصورت زبانی اظهار به عجز کردیم ( اظهار و اقرار زبانی یعنی اقرار به عجزی که انباشته از انکار است ... مملو از توجیه و بهانه است . ) و لذا اینگونه اقرارها نهایتا ناکار آمد هستند .

بنابراین ... شما وقتی اقرار درونی به عجز میکنید در واقع به یک قدرت معجزه گر دست پیدا میکنید ... ببینید در عرصه و فضای بهبودی و معنوی گاهی یه چیزهای هستند که بیشتر مفاهیم معنایی دارند ... مثلا حافظ در این بیت ش میگه ؛

بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ آشنایی بر آسمان توان زد

دیدی اشخاصی که نماز میخونن  و در واقع سر و پیشانی خودشونو به خاک می سابند و لذا همین سر به سر شدن با خاک باعث میشه تا دست و راه به آسمان پیدا کنند ( گلبانگ آشنایی بر آسمان توان زد ) ... یعنی میخواد بگه از خاک تا افلاک ... فقط یک قدمه اونم دست از تکبر انکار برداشتن و اقرار به عجز.. .

بنابراین اگه بخوایم این بحث جمع کنیم نهایتا متوجه میشیم که احساس عجز یک شهود و اشراق و یک کشف درونیه ... یک نعمت و یک مُوهُبت الهیه ... که به هرکسی داده نمیشه 

 میخوام بگم از عجز تا معجزه کردن فقط نیاز به یک اقرار درونی داره....

ببنید .... بطور مثال من در زمان مصرف مواد مخدر واقعا زندگیم دیگه غیر قابل اداره شده بود ... و اصولا تمام ماهیت های انسانی خودمو گم کرده بودم ... میدونی در واقع ساختار انسانی من دچار یک بُحران عظیم شده بود  و لذا نه دیگه میخندیدم ... نه دیگه میتونستم گریه کنم ... همیشه در انزوا و در ترس و دغدغه بودم ... بیشتراحساساتم در خودم سرکوب و مدفون شده بود ..... حتی در سطح روابط چه از نوع کاری ... چه اجتماعی ... و یا روابط رومانتیک و حتی روابط خاص ... خلاصه این روابط ازهر جنس و شکلی که بودن همه و همه در من کشته شده بودن ... واگر بگم در واقع من یک مرده متحرک بودم واقعا بزرگ نمایی نکردم و چیز به گزاف نگفتم ... حقیقتا مرده الزاما این نیست که نفس نکشه و اون زیر خاک دفن کنن ... در واقع بسیاری از معتادان قبل از اینکه در چنگال مرگ گرفتار شوند ...مردن را تجربه کرده اند 

بنابراین وقتی من در مقابل مصرف مواد مخدر اقرار به عاجز بودن کردم ... مانند کسی که شنا کردن بلد نیست و در اوج درماندگی  دست هایش را بالا میبرد و درخواست کمک میکند...  منهم نهایتا درخواست کمک کردم ولذا برهمین اساس روزنه های خیر و برکت به رویم باز شد  و همین اعتراف  به ناتوانایی باعث شد تا در مقابل مواد مخدر به توانایی دست پیدا کنم

در واقع احساس عجز به عبارت دیگه ای میشه گفت ... یک دم مسیح هایست که میشود با آن مرده را هم زنده کرد ...و همینطور که گفتم  در زمان مصرف مواد مخدر من واقعا  یک مرده متحرکی بیش نبودم ولی  بخاطر اقرار به عجز در مقابل مصرف مواد مخدر ... مرده ای را زنده کردم و لذا زنده شدم و حیات و همینطور زندگی دوباره پیدا کردم.... وبه عبارت دیگه اصلا ..میشه گفت اصولا احساس عجز یک فیض روحانی و رحمانیست ... بقول خواجه که گفت ؛

فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

البته برکاتی که در اقرار به عجز نهفته است به مانند اقیانوسیه.. که گستره آن گویا کرانه و ساحلی ندارد. در اینجا مشارکت خودمو تموم میکنم ... اما بقول اقبال لاهوری که میگه ؛

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار باده ناخورده هنوز در رگ تاک است

اما عزیزان به عنوان حُسن ختام من دعای آرامش و میخونم چنانچه شما هم طالبید اونرو با من زمزمه کنید

خدواندا .... آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم .... شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم ... و دانشی که تفاوت آنرا بدانم .... آمین

 

 

 

 

مانند ( اقرار به نادانی مساوی است با دانایی ) و یا ( اقرار به عجز و ناتوانی مساوی با توانایی و سرچشمه قدرت )       

 

 

 

    بسیاری از ما تا وقتی عمق عجز خود در برابر اعتیاد را کاملاً نپذیریم، در شناخت نیرویی برتر مشکل خواهیم داشت.