قدم سوم سوال 1

قدم سوم

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند ، بدان گونه که او را درک میکردیم ، بسپاریم

        

  پروردگارا ؛

                 خود را تقدیم تو میدارم ، از من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی ، از اسارت نفس رهایم کن ، تا انجام ارادات را بهتر توانم  ، مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو ، عشق تو ، راه تو ، یاریشان خواهم کرد ، باشد تا همیشه بر اراده تو گردن نهم ........،  ( آمین )  

 

کار خود ار بخدا باز گذاری حافظ

 

ای بسا عیش که با بخت خدادادی کنی

 

 **************

 

         ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............. بخش تصمیم گیری

سوال 1 ) چرا تصمیم گیری در این قدم محور اصلی است ؟

                                                          تمام اعمال و اتفاقات در زندگی ما بر اساس تصمیماتیست که میگیریم . و لذا زندگی گذشته ما به این دلیل آشفته بود که تصمیمات ما را در زندگی ، بیماری میگرفت .   حتی تصمیمات خوب گذشته ما یا القائی بودند و یا تحمیلی بودند یعنی تصمیماتی بودند که مال خود ما نبودند و بیشتر به ما دیگران دیکته میکردند  ، بنابراین ، ما نسبت به آن تصمیمات احساس مسئولیت و یا  در مقابل آنها خود را متعهد نمیدیدیم ،  ویا ما با نداشتن سلامت عقل و بر اساس ذائقه و طبع بیماری ، تصمیماتی را میگرفتیم که امروز شاهد ویرانگرهای تصمیمات مخرب گذشته خود هستیم .  ما امروز بر اثر آشفتگی و رنج و عذابی که در گذشته کشیده ایم متوجه و به این درک رسیده ایم  که در هر زمینه ایی تصمیم گرفتن چقدر میتواند نقش اساسی و محوری داشته باشد ، در واقع تاوان تصمیمات دیوانه وار گذشته تا چه اندازه توانست زندگی  ما رابه اضمحلال و نابودی بکشد . بنابراین ، تصمیم گیری در واقع عامل اصلی و اساسی هر انگیزه و هدفی میباشد . یعنی تصمیم گیری نقطه محوری هر حرکت برای دست یافتن به خواسته  های ما میباشد ، بنابراین هرچقدر تصمیم گیری ما دارای فاکتورهای از قبیل ؛ تعمق و جدیت و آگاهی و بخصوص  شناخت از مزایا و یا منافع حاصل از آن تصمیم بیشتر باشد در واقع قوه محرکه تصمیم ما فعالتر می شود .  اما ، اینک در آستانه بهبودی به نقطه ایی رسیده ایم که میخواهیم بدون دخالت بیماری و به دور از خودمحوری و از روی روشن بینی و با فروتنی و تمایل و همچنین بر اساس مشورت و خرد جمعی تصمیم مهمی را در زندگی خود بگیریم ، تصمیمی که پیشروندگی فرایند بهبودی ما به استحکام و پایه های آن بستگی دارد . در واقع اصلی ترین و مهمترین ستون و پایه در فرایند بهبودی بستگی به نوع تمایل و تعمق و شناخت  ما در رابطه با تصمیم گیری دارد ، لذا تصمیم گیری عامل بسیار مهم و نقطه عطف و به عبارت دیگر محور اصلی این قدم و بهبودی ما را شکل میدهد ، بنابراین میطلبد ما آگاهیها و شناخت خود را نسبت به مفاهیم و ماهیت و عوامل موثر برای یک تصمیم گیری منطقی و سالم را در خود افزایش دهیم و همینطور آموزش های لازم برای درک بیشتر و مهارت های موثر در این مفهوم را در خود ارتقا دهیم . بدیهست دستاوردهای ما از این قدم بستگی کامل به نحوه و چگونگی تصمیم گیری ما دارد . اما نباید فراموش بکنیم که در هرحال  ، تصمیم گیری فعلی ما در صورتیکه بهبودیمان پیشرونده باشد طبیعتاً رشد و به اقتضا فهم و شعورمان تعالی میابند ، و لذا ارکان و پایه های تصمیم در این روند محکمتر و سطح و میزان ما در رابطه با این تصمیم گسترش میباند .

(  فقط برای امروز یکم شهریور خوانده شود   )

 

در حاشیه 

                                               قبل از اینکه بخواهیم راجع به تصمیم و تصمیم گیری نگرشی کنیم  ، ابتدا باید این مسئله برایمان روشن بشود که چرا باید تصمیم بگیریم ؟ گرفتن یک تصمیم چه مزایا و چه منافعی برایمان دارد  ؟ اصولاً بازتاب های آن در زندگیمان چه اثراتی را در بر خواهد داشت ؟ ، روشن شدن این مسائل و منافع و مزایا آن  ، میتواند ما را در تعمق و جدیت  ، در نحوه تصمیم گیری  کمک کند .   اساساً انسان برای اتخاذ هر تصمیم وهر گونه روش و یا روابط  ، درهر زمینه ایی  خواسته یا ناخواسته بر اساس منافع خود به آن چیز متمایل می شود .

معنای لغوی تصمیم یعنی ؛ عزم و اراده کردن ،  و تعریف آن یعنی  ؛ انتخاب و گزینه یک هدف و یا یک خواسته  ، همراه با حرکت و عزم راسخ  ، برای دست یافتن به منافع و مزایایی که برایمان اهمیت دارد .

بدیهیست تعریف ما از منافع بستگی به  نوع جنس آن تصمیم دارد مثلاً ؛ تصمیم مادی باشد ، معنوی باشد ، آرامش باشد ، و یا آسایش باشد و و . . .

آنتونی رابینز در کتاب راز موافقیت میگوید : من بیش از هر چیزی اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین میکند ، شرایط زندگی ما نیست ، بلکه تصمیم های ماست . حقیقتاً این سخن درست می باشد ، تصمیمات امروز ما می تواند نحوه زندگی ما را در آینده بسازد ، همانطوریکه تصمیمات گذشته ، امروز ما را ساخته است ، بنا براین تصمیم گیری نقش مهمی در زندگی ما ایفا میکند و لذا ، لازم است حداکثر کوشش خود را برای فراگیری و مهارتهای لازم در این زمینه را بیاموزیم . یکی از مهمترین ارکان که می تواند تصمیم ما را جدی تر و عمیقتر کند احساس نیاز کردن به دستاوردهای حاصل از آن می باشد . بنا براین ، تمایل درونی ما وقتی به مرحله احساس نیاز میرسد ، تصمیم های بزرگ متولد میشوند .

اینکه بیشتر تصمیمات ما بلا اجراء و عملی نمی شوند به این علت است که نیازی احساس نمی کنیم و تصمیمات ما بر اساس شور و یا هیجان های کاذب شکل میگیرد و لذا اینگونه تصمیمات در واقع نوعی ادا در آوردن هستند و با تعریفی که ما از تصمیم کردیم همخوانی ندارد .

امروزه دردنیا  ، مبحث تصمیم و تصمیم گیری و مدیریت و مهارتهای آن ، خود به یک علم انگیزشی تبدیل شده است ، که این خود نشان دهنده حساسیت و اهمیت این موضوع می باشد .

ما بطور روزانه با تصمیمات گوناگونی در رابطه هستیم ، که به آنها تصمیمات کوچک و روز مره میگویم   از قبیل ؛ موارد شغلی ، موارد خانوده گی ، موارد اجتماعی ، و  و . . .  هر چند همین تصمیات کوچک  هم گاهاً میتواند تاثیرات بسیار عمیقی در زندگی ما داشته باشند ، اما در زندگی لحظاتی فرا میرسند که ما بر اساس یک نیاز مبرم و حیاتی  ناگزیر میشویم تا یک تصمیم بزرگ و جدی بگیریم ، تصمیمی که میتواند زندگی ما را بطور کلی دگرگون کند مثل ازدواج کردن یا مهاجرت به خارج برای زندگی کردن و یا انتخاب یک طرز فکر معنوی یا مکتبی و یا اینکه در قدم سوم تصمیم میگریم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بسپاریم ، بنابراین هر چقدر بیشتر با فرهنگ و آداب و نحوه  صحیح تصمیم گیری و ارکان آن آشنایی داشته باشیم برایمان سودمند است ، لذا انتخاب ما در مورد تصمیم گیری صحیح و مناسب بستگی به عوامل زیادی دارد ، بطور مثال ؛

1-    سلامت عقل ، سلامت روح ، و سلامت روان  ؛

 از فاکتورهای اساسی برای گرفتن یک تصمیم درست می باشد ، بنا براین باید سعی کنیم تا بین این سه عامل ، نوعی تعادل بوجود بیاوریم .  چنانچه ما در شرایط تعادل نباشیم ، لاجرم در مسیر تصمیمات خود با مشکل های فروانی مواجه خواهیم شد .

2-    شناخت ؛

یعنی نسبت به تصمیمی که میخواهیم اتخاذ کنیم ، آگاههای لازم را داشته باشیم و آنرا از زوایا و ابعاد مختلف مورد بررسی قرار بدهیم ، در واقع شناخت یعنی ؛ ارزش و بها و قیمت تصمیمی را که میگیریم بدانیم ، بخصوص مزایا و منافع و یا هزینه ها و یا مشقت ها را درنظر بگیریم  .

3-    هوش و ذکاوت ؛

یکی از مهمترین عواملی که میتواند در این زمینه بما کمک کند استفاده از هوش و ذکاوت می باشد ، ما  در مقاطعی از اجرای تصمیم گیری ناگریز میشویم از تواناییها و ظرفیت های هوشی خود استفاده کنیم و بهترین روش ها را برای عملی شدن آن اتخاذ کنیم بطور مثال به حکایت زیر توجه کنید ؛

    آقاي جك رفته بود استخدام بشود ، صورتش را شش تيغه كرده بود و كروات تازه اش را به گردنش بسته بود ، و بهترین لباس خود را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاي مدير شركت جواب بدهد.
اقاي مدير شركت بجاي اينكه مثل نكير و منكر ، آقاي جك را سين جين بكند ، يك ورق كاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد. سئوال اين بود:
شما در يك شب بسيار سرد و طوفاني ، در جاده اي خلوت رانندگي ميكنيد ، ناگهان متوجه ميشويد كه سه نفر در ايستگاه اتوبوس ، به انتظار رسيدن اتوبوس ، اين پا و آن پا ميكنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه هستند تا اتوبوس بيايد و آنها سوار شوند.
يكي از آنها پير زن بيماري است كه اگر هر چه زودتر كمكي به او نشود ممكن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظي را بخواند.
دومين نفر، صميمي ترين و قديمي ترين دوست شما است كه حتي يك بار جان شما را از مرگ نجات داده است.
اما نفر سوم دختر خانم بسيار زيبا و جذابي است كه زن رويايي شما مي باشد و شما همواره آرزو داشتيد او را در كنار خود داشته باشيد .
حال اگر اتوموبيل شما فقط يك جاي خالي داشته باشد ، شما از ميان سه نفر كداميك را سوار ماشين تان مي كنيد؟؟؟
پير زن بيمار؟ . . .  دوست قديمي؟ . . . ، يا آن دختر زيبا را ؟
جوابي كه آقاي جك به مدير شركت داد، سبب شد تا از ميان دويست نفر متقاضي، برنده شود و به استخدام شركت درآيد.
و اما پاسخ آقاي جك:
آقاي جك گفت: من سوييچ ماشينم را ميدهم به آن دوست قديمي ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساند و خود من با آن دختر خانم در ايستگاه اتوبوس ميمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما را سوار كند .

4-    مشورت ؛

 یکی از مهمترین عواملی که نقش مهم وکلیدی در مورد تصمیم گیری دارد  مشورت کردن و رایزنی است  .  مشورت کردن در مورد تصمیم گیری نشان دهنده بلوغ و سلامت عقل میباشد ، عاملی که نقش مهمی در این راستا دارد ، بنابراین ، هرچقدر هم که تصمیم ما صحیح و منطقی باشد باز باید در مورد آن با دیگران و بخصوص صاحبنظران در آن رشته مشورت کنیم .

5-    قاطعیت ؛

بعضی اوقات استنباط ما از مفهوم قاطعیت یک درک اشتباه است ، گاهی لجبازی و یکدندگی و یا خودمحوری را قاطعیت میدانیم ، در صورتیکه قاطعیت هم مثل هر چیز دیگری دارای ویژگیها و مفاهیم مربوط بخود میباشد ، لذا قاطعیت باید با درایت توام باشد ، گاه درایت در قاطعیت میطلبد ، ما در مسیر تصمیم خود انعطاف پذیر باشیم ، گاهی سازشکار باشیم ، گاهی در راستای تصمیم خود تاکتیک های خود را بر اساس واقعیت ها تغییر دهیم ، بدون اینکه به هدف نهایی ما لطمه ای بخورد .   

6- تعهد ؛

بطور قطع برای دستیابی به یک تصمیم ، متعهد بودن به هدف آن تصمیم ، یکی از ارکان مهم در این راستا می باشد و لذا میطلبد برای محکم کردن و دستیابی به هدف خود باید در قبال آن احساس تعهد کنیم ، احساس تعهد ما را وامیدارد تا همیشه در این رابطه پیشرونده و مسئول و پویا باشیم ، بنابراین ، تصمیمی که در آن فاکتور تعهد نباشد ، نمیتواند نتیجه ایی حاصل کند . 

6-    تعریف ؛

یعنی قبل از اینکه بخواهیم تصمیم بزرگی را بگیریم ابتداء باید چارچوبها و حد و مرزها و خطوط قرمزها را مشخص وتعریف کنیم ، اصولاً سالمترین تصمیمات ، آنهایی هستند که ضمن مزایا و بهره های شخصی دارای منافع برای دیگران هم باشد . ما در " تعریف  " تصمیم خود باید متقاعد شویم هر چقدر هم که تصمیممان آرمانی و انسانی و بزرگ باشد باز ارزش آنرا ندارد که از اصول اخلاقی و یا اصول انسانی و یا اصول روحانی خود خارج شویم و در واقع به هر وسیله ایی بخواهیم به هدف خود برسیم و به آن گفته معروف که میگویند ؛ ( هدف وسیله را توجیه میکند ) صحه بگذاریم . درکل منظور این است که بخاطر تصمیم خود حقی را ناحق نکنیم و یا کس دیگری را قربانی تصمیم های خودمان نکنیم .

البته عوامل زیادی میتوانند در اجرای  تصمیم گیری ما نقش داشته باشند ، که شناخت هر کدام میتواند   در بوجود آوردن و استحکام بخشیدن به ارکان  تصمیمات ما  ، موثر  و آنرا تعالی بخشند ،  بطور مثال ؛

                                              اعتماد بنفس  -  آگاهی  -  برنامه ریزی –   تحرک و دوری از تنبلی  –  همت  -   شهامت  –   صبوری  -   دوراندیشی  -   نقشه کشی  –  زمانبندی  -  ایمان  –   دعا و مراقبه –  استقامت  -  امیدواری  -  تراز گرفتن از پیشرفت  -  مطالعه و کسب مهارتها  -  تمرکز  -  صداقت   -  اعتماد  -  خوش بینی واقعگرایانه  -  نیت خیر وانسانی  -  خدمت کردن  -  روشن بینی  -  تواضع وفروتنی   -  و ، . . .  

اما  یکی از کارآمدترین روشها در تصمیمات بزرگ  ( بخصوص تصمیمات معنوی ) این است که ما بطور روزانه ، مختصات و شاخصه ها و عوامل آنرا تمرین کنیم  ، درواقع ما از فرمول " فقط برای امروز "  تصمیمات خود را عملی میسازیم و این فرمول باعث می شود که ما انعطاف پذیر باشیم و از اشتباهات خود سرخورده و مایوس نشویم ، ضمن اینکه این فرمول باعث میشود تا از استرس ها و اضطراب های ما وقتی به تصمیمات بزرگ خود از منظر ، و بعد زمان نگاه میکنیم مرعوب نگردیم .

همت اگر سلسله جنبان شود  

مور تواند که سلیمان شود

 https://telegram.me/nafasbenafas1       

قدم سوم سوال 2

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ........... ( بخش تصمیم گیری )

سوال 2 ) آیا میتوانم این تصمیم را فقط برای امروز بگیرم ؟ آیا ترس یا بهانه ای در مورد آن دارم ؟ آنها چه هستند ؟ باید بدانیم که تصمیم گرفتن بدون اینکه با عمل همراه باشد بی معنی است ، برای مثال ؛ من نمی توانم یک روز صبح تصمیم بگیرم که به جا و یا محلی بروم و در خانه بنیشینم و تا شب خارج نشوم ، چون اینکار تصمیم ما را بی معنی میکند و آنرا تا حد یکنفر تصادفی پایین می آورد .

                                                                      قسمت اول )) ما ابتدا از بزرگی و عظمتی  که از مفهوم این تصمیم در ذهن خود بازسازی میکنیم به خوف می آئیم ، در تصورتمان فکر میکنیم این قدم از ما میخواهد که مثلاً تصمیم بگیریم که به تنهایی برج میلاد را بسازیم ، اما اینها تصورات غلط و یا توجیهات بیمارگونه می باشند و حقیقی نیستند ، ما باید بدانیم که قدم سوم از ما چیزی که خارج از توانمان باشد را نمیخواهد ، هرچند نمیشود بزرگی تصمیمی را که میخواهیم بگیریم حاشا کنیم ، زیرا گرفتن این تصمیم بطور قطع میتواند تاثیرات بنیادین در زندگی ما به همراه بیاورد و لذا یک عزم راسخ را میطلبد ، درواقع قدم سوم این ظرفیتها را دارد که ما را از خود محوری و از خوداتکای هایمان رها کرده و ما را به ساحل آرامش برساند . همانطور که ذکر شد این یک تصمیم بزرگ است، اما با مهارتهای خاص و تجربیات بهبودی گروه متوجه میشویم که اساساً منظور قدم سوم این نیست که ما یک شبه تصمیمی به این گسترده گی را بگیریم و سپس، آنرا بخواهیم یک شبه عملی کنیم ، بنابراین ، ما میخواهیم  تصمیم به این بزرگی را ابتدا با تمرین و تمرکز به روی ارکان ( اصول روحانی ) آن شروع کنیم و همینطور بخودمان اصلاً سخت نگیریم ، ما نمیخواهیم بدون تعقل و تامل و عجولانه و یا از روی صرفاً احساتمان تصمیم بگیریم و باز خود را گرفتار اوهام و سراب ها و سرگشتگی و سرخوردگیها کنیم . ما میخواهیم تصمیمان ضمن اینکه احساسی و قلبی باشد عقلانی و منطقی هم باشد  و از قبل به مزایای آن پی برده باشیم تا در قبال آن پاسخگو و مسئول باشیم و لذا از همه توانایها و مهارتهای که در این زمینه فرا گرفته ایم  سعی میکنیم استفاده ابزاری کنیم و با هوش بهبودی و روشن بینی سرانجام به نقطه ایی میرسیم که متوجه میشویم که لزومی ندارد که ما بخواهیم یک سنگ دوتنی را به یکباره جابجا بکنیم ، بلکه ما آنرا به قطعات یک کیلویی تقسیم میکنیم و به اینصورت آنرا حمل میکنیم ، این روش ممکن است زمان ببرد اما عملی و نتیجه بخش است . بنابراین ما این تصمیم را نمیخواهیم برای همه عمر خود بگیریم ، ما این تصمیم را فقط برای امروز میگیریم و لذا تمام سعی و کوشش خود را برای عملی کردن آن بکار میگیریم .

                                                                 قسمت دوم سوال ) اصولاً ما هر گاه در مقابل پاسخگو بودن و مسئول بودن قرار میگیریم ما را ترس و دلهره فرا میگیرد و با توجه به اینکه  میدانیم تصمیمی که از فاکتور مسئول بودن در قبال آن خالی باشد اصلاً تصمیم نیست و لذا ما از مسئول بودن میترسیم زیرا در زندگی گذشته خود با این مفهوم همیشه مشکل داشتیم ، همیشه سعی میکردیم از پاسخگو بودن دوری کنیم و یا در مقابل مسئولیت های گوناگون شانه خالی کنیم  ، باری ، امروز هم بر اساس همین ترسها  در تصمیم خود ناخواسته  و براساس بیماری سعی میکنیم که این تصمیم را به تاخیر بیاندازیم و با بهانه های مختلف ، مثل تکیه به ارداه شخصی و خودمحوریها و وابستگیها ، به این تصمیم تن در ندهیم  ، اما این ترسها و بهانه های ما اولاً به این علت است که متوجه مزایا و منافعی که در اثر این تصمیم بدست می آوریم نیستیم ، ثانیاً ترسها و بهانه های ما واقعاٌ بی مورد هستند زیرا همانطور که ذکر شد ما بطور روزانه و در حد و توان خود در قبال این تصمیم مسئول هستیم ، ما با پی بردن به مهارتهای لازم در رابطه با این تصمیم و هنرتصمیم گیری در جهت بهبودی متوجه شده ایم که نباید بخودمان سخت بگیریم ما در قبال مسئولیت بهبودی و بخصوص این تصمیم فرایند آزمون و خطا را طی میکنیم و با انعطافات لازم حاصل از فرمول فقط برای امروز بدون ترس به مسیر خود ادامه میدهیم .

اما علاوه بر ترسهای فوق یکی دیگر از عوامل تاثیر گذار به روی این تصمیم  تنبلی و کاهلی و  بی حرکتی  و سکون و بی تفاوتی می باشد که ما بعنوان یک معتاد با این شاخصه ها آشنایی دیرینه داریم ، در واقع زندگی گذشته ما همیشه توام با این شاخصه ها بود ، و لذا وقتی میخواهیم تصمیمی را بگیریم در واقع از تن دادن به حرکت کردن میترسیم . البته اعظم تنبلی ها و سستی ها که ما در گذشته با آن مواجه بودیم بیشتر بعلت تاثیرات و عوارض موادهای افیونی بود ، اما امروز که به کمک نیروی برتر از اینگونه موادها رهایی یافته ایم بنابراین فضای مناسبی برای تصمیم گرفتن برایمان مهیا شده است و لذا ما باید از همه توانهائیکه در اثر پاکی بدست آورده ایم  به نحو احسن استفاده کنیم ، امروز یکی از اساسی ترین عوامل بازدارنده که میتواند سد و یا موانعی  در مقابل این تصمیم ما باشد بی حرکتی و ایستائی است  ، بنابراین تصمیم موقعی معنا میدهد که در آن پویایی و جنبش و حرکت باشد ، ما اگر تصمیم بگیریم اما حرکت نکنیم مثل این است که اتومبیلی بخریم ولی در آن بنزین نریزیم و آنرا به حرکت در نیاوریم . و بقول آنکه گفت ؛

آبی که برآسود زمینش بخورد زود  . . . . .      دریا شود آن رود که پیوسته روان است

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 3

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ................. بخش تصمیم گیری

سوال 3 ) چه عملی جهت تصمیم خود انجام داده ام ؟

                                                بهترین عملی که انجام داده ایم حرکت کردن است ، حرکت کردن یعنی ؛

-         پا گذاشتن روی ترسهایم

-         پذیرفتن مسئولیت هایم

-         مصمم بودن در تصمیمم

-         اعتماد به نیروی برترم

-         فقط برای امروز متمرکز به روی تصمیمم

بنابراین حرکت یعنی  ، هرعملی که لازم باشد انجام میدهیم تا در مسیر تعالی این تصمیمم ثابت قدم باشیم ، بدیهیست در فرایند این تصمیم بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم .

                                                                              بهترین سعی یعنی ، کارهای که عملی انجام میدهیم مثل ؛ صبوری وشکیبایی کردن  - مشورت کردن  - بازفکرکردن –  حضور در جلسات بهبودی  –  خدمت کردن و . . .

                                                                              بیشترین کوشش یعنی ، کارهای که بصورت نظری انجام میدهیم مثل ؛  قدم کارکردن  -  دانش بهبودی را بالا بردن –  ارتقاء آگاهیها –  و . .  

 https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 4

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

  قدم سوم ............. بخش تصمیم گیری

سوال 4 ) برای سپردن چه قسمت هایی از زندگیم مشکل دارم ؟ چرا مهم است که به هرحال آنها را به خداوندی که خود درک میکنم ، بسپارم ؟

                                                                   تصمیم یعنی اراده و حرکت کردن برای بدست آوردن یک خواسته یا میل درونی ، لذا هر تصمیمی باید دارای هدف باشد ، بنابراین هدف ما از تصمیم گیری در قدم سوم در غایت ( سپردن ) است ، یعنی اگر بتوانیم به فعل سپردن برسیم در واقع تصمیم ما عملی شده است و در راستای تصمیم خود گام برداشته ایم .

اعظم قسمتهای زندگی ما همیشه در زیر سلطه بیماری بوده است و متاسفانه در اثر هم نشینی طولانی که ما با بیماریمان داشته ایم متاسفانه به شاخصه ها و یا عوارض های آن در عین حالی که ما را اذیت میکند نوعی وابستگی هم پیدا کردیم دقیقآً مثل رابطه با دوست منحرفی که مرتب از او ضربه میخوریم ولی بازهم از او دست نمیکشیم .

                                                                   قسمت اول سوال ) ما بمدت طولانی تمامی قسمت های زندگیمان تحت فرمانبرداری از بیماری بوده است و ما به تجربه درک کرده ایم که در مقابل بیماریمان عاجز و ناتوانیم و بعلت همین عجزها همیشه زندگی ما در یَد قدرت مخرب بیماری بوده است در واقع بیماری است که ما را وامیدارد تا از نواقص خود علیرغم صدمه ها  و آزارها و زیانها  ، لذت و حظ های بیمارگونه ببریم . هر چند میدانیم بیماری و شاخصه های آن زندگی ما را آشفته و آرامش را از ما میگیرد اما بخاطر عجز در مقابل بیماری نمیتوانیم آنرا رها کنیم  ، بیماری ما شاخصه های گسترده و منفی فراوانی دارد که در تمامی قسمت های زندگی ما سایه افکنده و حضور فعال دارد بطور مثال ؛

خودمحوری   -  قضاوت کردن  -  غیبت کردن  -  سرزنش کردن   -  مقایسه کردن  -  کنترل کردن  -  بی نظمی و بی برنامه گی  -  تنبلی  -  بد خلقی  -  لذت پرستی  - سوء استفاده کردن  -  افراط و تفریط  -  خود آزاری  -  دیگر آزاری  -  وقت تلف کردن  -  دروغ گفتن  -  بدحرف زدن و رکیک سخن گفتن  -  زیاد حرف زدن – کم گوش کردن  -   و . .   ، بنابراین مشکل اساسی که ما در همه قسمتهای زندگی در فعل سپردن داریم ((  بیماریست  )) و ما طبق این تصمیمی که گرفته ایم تمایل داریم تا بیماریمان و اراده مخرب آن را بخدواند بسپاریم . در واقع ما باسپردن آن بخش از وجودمان که چهره در تاریکی های درون منفی یمان دارد و مجموعه ایی از زشتیها و پلیدیهاست که همیشه زندگی ما را تباه کرده است ، مشکل داریم .

                                                                  قسمت دوم سوال )) در روند بهبودی سرانجام به نقطه ایی میرسیم که متوجه میشویم ، اینکه ، ما همیشه در زندگی خود رنج میبردیم ، اینکه همیشه با دغدغه و ترس زندگی میکردیم ، اینکه در تنهایی و یاس ونامیدی زندگی میکردیم همه و همه حاصل از یک اراده مخرب ومنفی و بسیار فعال بنام (( اراده شخصیست )) ، اراده ای که مطیع محض بیماری اعتیاد بود و لذا بر اساس خواست بیماری هر کار منفی و مخربی را انجام میداد ، بنابراین ، با این اراده مخرب شخصی ، سرانجام ما بجای رسیدیم که دیگر اصطلاحاً  ، بریدیم وخسته شدیم و به زانو درآمدیم ، اما بعلت عجز در مقابل بیماری در برابر این اراده ویرانگر احساس درماندگی و سردرگمی میکردیم و در عین حال علیرغم میل باطنی فرمانبردار آن بودیم . بنابراین مهمترین خواست درونی ما رهایی از چنگال این اراده منحوس و مهلک است و همانطور که ذکر شد بعلت عجزما در مقابل بیماری ، ما توان مقابله با این اراده شوم را نداریم ، ولذا با توجه به این مسئله که نیروی برتر و خداوندی که ما خود درک کردیم قدرت ارده اش بیشتر از قدرت ارده پلید بیماری اعتیاد ما می باشد بدیهیست بهترین روش آن است که ما آنها را بخداوند بسپاریم . 

بنابراین ، ما برای اینکه بتوانیم در فعل سپردن موفق شویم و در این راستا قدم برداریم در ابتدا باید در نحوه تصمیم گیری خود نهایت دقت و تمرکز را انجام دهیم زیرا هر چقدر تصمیم ما محکم و اصولی باشد در غایت میتواند ما را به هدفمان برساند ، همانطور که دربالا ذکر شد ما در اثر بیماری خود دردهای و آشفتگیهای بسیاری را گذراندیم بطوریکه زندگیمان دیگر غیر قابل اداره شد و سرانجام به آخر خط رسیدیم و همین مسئله باعث شد تا ما به نقطه ((  نیاز ))  برسیم .

                                                 در واقع احساس نیاز کردن سرچشمه بهبودی می باشد ، و  نیاز  ،  " مادر "  تمایل و تسلیم است  ،

بنابراین ، احساس نیاز کردن برای سپردن و یا هر تصمیم دیگر اساسی ترین رکن آن را تشکیل میدهد . نیاز یعنی چیزی که ما برای زندگی کردن به آن احتیاج مبرم و حیاتی داریم در واقع نیاز یعنی خواسته همراه با شناخت و معرفت ، که چگونگی هستی ونیستی ما مرتبط به آن میباشد، بنابراین درک و شناخت نیازهای امروز ما میتواند هستی و چگونه هستی ما را در آینده شکل بدهد ، بیاییم یک لحظه قبل از سپردن در تصورمان به این مطلب فکر کنیم که اگر بتوانیم بیماری و اراده شخصی خود را به خدواند خود بسپاریم و دیگر در زندگی بدون بیماری زندگی کنیم ، آنگاه کیفیت زندگی ما چگونه خواهد بود   .  بنابراین ما باید این تصمیم را با توجه به مزایای آن و در کمال احساس نیاز به آن بگیریم . نکته قابل توجه اینستکه تصمیم های گذشته ما را بیشتر یا دیگران میگرفتند و یا تصمیم های که ما میگرفتیم ، فاقد چارچوبها و معیارهای اصولی بودند ، بنابراین ما امروز میخواهیم خودمان و براساس ویژگیها و معیارهای لازمه و بر اساس نیازمان ، اقدام به این عمل کنیم  ، و لذا  در گرفتن این تصمیم نباید عجله بکنیم و یا مثل گذشته در اثر شور و یا رودربایستی و یا بی تفاوتی و یا چشم روهم چشمی بخواهیم بطور رفرم این تصمیم را بگیریم ،  بدیهیست اینچنین تصمیمی ظرفیتها و پتانسیل های مانند ؛ تعهد و مسئولیت را به همراه نخواهد داشت و لذا ما باید قبل از گرفتن هر تصمیمی  ابتدا درک از نیازمان به این تصمیم را در خود پرورش و آنرا ارتقاء دهیم و به روی عوامل و شناخت اصول های لازم برای گرفتن یک تصمیم سالم کوشا باشیم . اما مهمترین اصولی که به ما در گرفتن یک تصمیم سالم میتوانند  کمک کنند به این شرح است ؛

سلامت عقل  -  سلامت روح و روان -  شناخت  -  هوش و ذکاوت  -  مشورت -  قاطعیت  -  تعریف ... ، یعنی چارچوبها و حد و مرزهای معین شده و خارج از اصول نباشد  -    اعتماد بنفس  -  آگاهی  -  برنامه ریزی –   تحرک و دوری از تنبلی  –  همت  -   شهامت  –   صبوری  -   دوراندیشی  -   نقشه کشی  –  زمانبندی  -  ایمان  –   دعا و مراقبه –  استقامت  -  امیدواری  -  تراز گرفتن از پیشرفت  -  مطالعه و کسب مهارتها  -  تمرکز  -  صداقت   -  اعتماد  -  خوش بینی واقعگرایانه  -  نیت خیر وانسانی  -  خدمت کردن  -  روشن بینی  -  تواضع وفروتنی   - دوراندیشی و تدبیر -  و ، . . .  

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 5

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ................ بخش ؛ اراده شخصی

سوال 5 ) من چگونه طبق اراده شخصی خود عمل کرده ام ؟ انگیزهایم چه بوده اند؟

                                                                           معنی اراده یعنی ؛ همت راسخ ، میل و آهنگ                                    و تعریف اراده یعنی ؛  قوه محرکه ای که در جهت  یک خواسته درونی فعال باشد ، یعنی خواستنی که توام با عزم راسخ باشد ، یعنی استفاده حداکثری از تمام توانیها و ظرفیتها برای دست یافتن به یک خواسته یا انگیزه . اصولاً هر اراده ای حاصل یک تصمیم است و اراده بدون تصمیم نمیتواند به خودی خود وجود داشته باشد و همینطور تصمیم بدون انگیزه و هدف هم نمیتواند معنای داشته باشد ، بنابراین هر کدام از فاکتورهای فوق در راستای معنا بخشیدن به هم در یک زنجیره قرار میگیرند در واقع این فرایند به این شکل است ؛

                            ( انگیزه  ---- >  تصمیم  ----->   اراده  )

 

 اما مصدر و سرچشمه این خواسته ها یا انگیزهها و یا اهداف از کجا سرچشمه میگیرد جواب این سوال بستگی به این دارد که که چه قسمتی  از وجود ما در حال فعال بودن باشد  ، ( بیماری یا بهبودی ) ، اگرقسمت بیماری در وجود ما فعال باشد طبیعیست که انگیزهای ما هم بر اساس جاذبه های آن شکل میگرد ، اما اگر برعکس در شرایط بهبودی باشیم بدیهیست انگیزه های ما بر اساس اصول بهبودی شکل میگیرد . اراده یک ابزار فرمانبردار است و لذا یک عامل خنثی می باشد و بر اساس تصمیمی که از انگیزه های درونی گرفته شده است در آن فعال میشود  ، اما سستی و یا سفتی آن بستگی به چگونگی و نوع  تصمیمی که گرفته ایم مربوط میشود ، اگر از روی احساس نیاز واقعی باشد این تصمیم محکم و با اراده پولادین است ،  فرایند اراده به دو شکل ممکن است در ما رخ بدهد  ،

شکل اول ؛

عقل سالم  +  نفس سالم ---> انگیزه سالم ---> تصمیم سالم --->  اراده سالم

نتیجه میدهد ---> ( اراده الهی ، بهبودی )

 

  شکل دوم ؛

عقل ناسالم + نفس ناسالم---> انگیزه ناسالم --> تصمیم ناسالم -->اراده ناسالم 

نتیجه میدهد ---- >(اراده شخصی ، بیماری )

 

                                                        جواب قسمت اول )  اراده شخصی ما همیشه از نمودار دوم بوجود آمده است ، چون سلامت عقل و سلامت نفس نداشتیم و در کل در شرایط بیماری فعال بودیم  لذا طبیعیست که اراده شخصی مان جز در مسیر منفی و ویرانگر برای خودمان و اطرافیانمان هیچ ثمر دیگری نداشت . ما ، در مقابل اراده شخصی خود علیرغم اینکه زندگیمان را آشفته کرده بود بازهم مطیع آن بودیم ، با آنکه روز به روز زندگیمان بدتر میشد و دائماً در رنج و عذاب بودیم اما هیچگونه یارای مقابله با آن را نداشتیم ، حتی در زندگی چندین بار اقدام به مبارزه با این نیروی مخرب کردیم اما هربار شکست خوردیم ، نیروی ارداه شخصی ما بسیار ، سرکوبگر ، بی رحم ، دیکتاتور ، لجباز و یک دنده  است و علاوه بر اینها بی عقل و بی منطق  و قدرتمند است و در کل ضد حیات و ضد آرامش و ناهنجار است و لذا ، وقتی این اراده در ما فعال میشود در مقابل آن گویا  مسحور*  شده و به زانو در میائیم ، و سرانجام در شرایط  مسخ* قرار میگریم .

* مسحور یعنی ، سحر و جادو شده

* مسخ یعنی ، تغییر شکل دادن از خوب به بد و یا روح انسانی در جسم حیوانی شدن      

                                            جواب قسمت دوم ) اراده ما همیشه بر اساس انگیزه های نفسانی و لذتهای آنی و افراطی و از عدم سلامت عقل و از بیماریمان سرچشمه میگرفت و لذا جز خسارت و خرابکاری چیز دیگری به ارمغان نمی آورد . در واقع اراده شخصی ما مثل عروسک خیمه شب بازی ، نخهای آن در دست نواقص و ضعف های اخلاقی و بطور کلی در دست بیماریمان بود . انگیزه های ما در شرایط بیماری از اراده مان بعنوان یک ابزار برای ویران کردن و مطیع بیماری بودن استفاده میکرد ، در واقع اراده شخصی ما از بیماری ما سرچشمه میگرد و مثل لودر جز خراب کردن کار دیگر نمی توانست بکند ، انگیزه های ما در راستای خواسته های بیماری و کاملاً ناعاقلانه و بی منطق بود و لذا اینچنین انگیزهای اراده شخصی ما را شکل میداد . بطور مثال انگیزه های ما بیشتر اینها بودند ؛ لذت طلبی و افراط در لذت جوی  -  سرخوشی دائمی  -  تجدید لذتهای دوران طلایی   -   بی خیالی همراه با عدم مسئولیت  - تن پروری  -  پرکردن خلاء ها با موادهای گوناگون  -  سرکوب احساسات  -  خودآزاری  -  دیگرآزاری  -  فرافکنی  -  خود محوری  -  شیدا مسلکی  - و . .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 6

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ................  بخش ، اراده شخصی

سوال 6 ) عمل از روی اراده شخصی چگونه برروی زندگی من اثر گذاشته ؟

                                                      وقتی بیماری ما در حالت فعال قرار میگیرد خواسته های خود را توسط ابزاری به ما دیکته میکند که در کل ما به آن اراده شخصی میگوییم در واقع یعنی ما اختیار خود را بطور تام و کامل  بخاطر عجز در مقابل بیماری از دست میدهیم  . بنابراین ما هرگاه به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم اراده شخصی سررشته زندگی ما را بدست میگیرد و چون این اراده از بیماری و خودمحوری انباشته است لذا به روی اعمال و رفتار ما در زندگی تاثیرات منفی و ناهنجار به بار میاورد و ادامه این رفتارها همراه با افراط و تفریط و خودمحوری عاقبت زندگی ما را از چرخه معمولی و طبیعی بیرون آورده و آنرا نهایتاً غیرقابل اداره میکند . بنابراین اراده شخصی ما یک اراده منفی و تاثیرات مخرب آن در زندگی ما غیر قابل انکار است .  اراده شخصی ما روز به روز زندگی ما را تباه میکرد و ما مثل کسانی که طلسم شده باشند توان مقابله با این اراده شوم و منحوس را نداشتیم .  اراده شخصی یعنی ابزاری محرکه که از بیماری و هواهای نفسانی و از نواقص ما دستور میگیرد ، و لذا جز خرابکاری ره آورد دیگری برای ما ندارد ، از طرفی ما در اثر بیماری مزمن و همینطور زندگی طولانی که با این اراده داشته ایم مثل پرنده ایی که به قفس خود خو میکند ما هم به این اراده ویرانگر  ، خو و انس گرفته ایم و با اینکه مدتیست که در مسیر بهبودی گام برمیدارم و به روی خودمان کارمیکنیم  ، اما گاهاً به علت عدم تمرکز باز اراده شخصی وارد جریان زندگیمان میشود و زندگی ما را به طرف ناآرامی سوق میدهد ، ما هر زمانی که با اراده شخصی خود زندگی میکنیم بازتابها و تاثیرات مخرب آنرا بشکل و فرم های مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم  بطور مثال ؛

ترس – هرگاه در زندگی با اراده شخصی زندگی میکنیم ، ترس به عنوان یک عامل بازدارنده  در تمام سطوح زندگی ما سایه می افکند ، بنابراین اوقاتی که ما با ترس و تشویش سپری میکنیم معنایش این است که اراده شخصی کنترل زندگی ما را بدست گرفنه است . 

 دغدغه  - از آنجائیکه اراده شخصی میل به خرابکاری و وابستگیهای منفی دارد ، لذا شرایط ناپایدار و سست را در زندگی برای ما رقم میزند که نتیجه آنها باعث دغدغه و پریشانحالی در زندگی ما میشود

 ناامیدی  -  اراده شخصی ما فرمانبردار بیماریست و در نهایت با تکیه  کردن بر خود اتکایی میخواهد یک تنه حللال همه مسائل باشد ولذا این امکان پذیر نمی باشد و عاقبت در ما باعث سرخوردگی و ناامیدی میشود .

بنابراین ، هرگاه ما دست به عملی بر اساس اراده شخصی خود میزنیم ، بازتاب آن زندگی ما را تحت تاثیر منفی و مخرب خود قرار میدهد بطوریکه سرانجام زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و ما را آشفته و در نهایت زندگی را برای ما غیر قابل اداره میکند .

ما هرگاه با ارده شخصی خود به زندگی ادامه میدهیم ، خود را با چالش ها و معضلات جدی مواجه میکنیم ، بطور مثال ، مشکلاتی از قبیل ؛      

          بی هویتی  -   بی اعتمادی  -   سوء ظن  -   حال خرابی   -  تشنجات در طیف  های مختلف زندگی ( کار ، خانواده  ، روابط اجتماعی )  -   پوچی  -  بدخلقی  -  تنبلی  -  افراط و تفریط  -   خودآزاری  -  دگرآزاری  -  فعال شدن نواقص و سرانجام یاس و انزوا و تنهایی  . . . .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 7

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............. بخش اراده شخصی

سوال 7 ) اراده شخصی من چگونه بر دیگران اثر گذاشته ؟

                                   اراده شخصی ما متشکل شده است از خود محوری ، هواهای نفسانی ، افراط و تفریط و در کل ارادیست که در بست در اختیار بیماریست ، و یکی از ویژه گهای مهمش این است که وقتی فعال میشود و سکان زندگی ما را بدست میگیرد برایش خودی و غیر خودی معنایی ندارد چون صدمه رساندن و آزار دادن جزو ذات و طبیعت  این اراده میباشد ، و لذا ضمن تخریب و صدمه به زندگی خودمان ، تاثیرات منفی آن زندگی دیگران را نیز تحت الشعاع مخرب خود قرار میدهد .

 اراده شخصی ما اثرات مخرب خود را ابتدا به خانواده ، و سپس سعی میکند  در سطوح دیگر جامعه  و دیگران دیکته کند ، بطور مثال ؛

-         همین که من میگم ! . .  جمله ایست  که ما در خانواده بعلت جایگاهی که داریم بیان میکنیم که از اراده شخصی ما نشات میگیرد ، البته گاهی این این جمله را با زبان ادا نمیکنیم اما با اعمال و رفتارمان همراه با لجاجت و اراده شخصی سعی در دیکته کردن آن میکنیم  .

-         با تکیه کردن به اراده شخصی ، امنیت خانواده و همینطور دیگران را درهر زمینه ایی که باشد  پایمال میکنیم ، آنها را سرزنش میکنیم و احساسات آنها را نادیده میگیریم و خود محور و خود رای میشویم ، و لذا این فضاها را آکنده از ناامنی و مملو از سوء ظن میکنیم  .

-         با اراده شخصی همیشه سعی میکنیم که دیگران خود را با ما مطابقت دهند ،  و یا میخواهیم به زور آنها را تغییر دهیم ، و یا توقع داریم همه آدمها طبق خواست و اراده ما زندگی کنند و و . .

در هر صورت  ، اراده شخصی ما چه با مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر ، هرگاه فعال باشد علاوه براینکه زندگی خودمان را زهرمار میکند ، زندگی دیگران را ، هم خراب میکند ، در واقع اراده شخصی ما یک اراده مشکل آفرین است ، مشکلاتی از قبیل ؛ عدم امنیت های احساسی ، اجتماعی ، روانی ، روحانی ، بی اعتمادی ، تشنج های خانوادگی و اجتماعی -  رنجش  -  کینه  - آزار – انزجار و . .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 8

 ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .................. بخش ؛ اراده شخصی

سوال 8 ) آیا پیگری اهداف ام باعث صدمه به دیگران میشود ؟ چگونه ؟

                                                      خو و طبیعت اراده شخصی ، بر اساس خواست و اهداف بیماری بنا واستوار شده ، مِثل ؛ جنگ -  سرکوب و اجبار -  بی مسئولیتی  -  صدمه و آسیب رسانی  -  ناهنجاری  - خود محوری  - ناامنی -  تشویش و اضطراب  -  تشنج آفرینی -  ناامیدی  - بد خلقی  -  نفرت وکینه  -  خودآزاری  -  دیگر آزاری  -  فقر و ترس و دغدغه و انکار ، دورغ ، خشم  و . . .

                                                       اما ، خو و طبیعت ، اراده نیروی برتر ، بر اساس اصول های روحانی و اصول های اخلاقی و همینطور بر اساس اهداف بهبودی پایه گذاری و استوار گردیده ، مِثل ؛ تسلیم  - خدا محوری  -  آزادی  -  مسئولیت پذیری  -  نفع رسانی  - هنجار  -  ایمنی بخشیدن -  آرامش آفرینی  -  خوش اخلاقی  -  امیدواری  -  مهرورزی ومحبت  -  خودمهرورزی  -   توانگری  -  صداقت  ، تمایل روشن بینی ،  فروتنی  ، اعتماد و . . .

 اهداف گذشته ما از تصمیمات مخرب بیماریمان سرچشمه میگرفتند و لذا در این شرایط  با فعال شدن اراده شخصی و منفی جز ناهنجاری و آشفتگی برای خودمان و صدمه و آسیب برای دیگران پیامد دیگری در بر نداشت  .

اصولاً پیامدهای اهدافمان همیشه بستگی به این دارد که کدام قسمت از وجود ما فعال باشد ، ... بیماری ، یا بهبودی ، وقتی اهداف ما براساس اراده شخصی و از روی بیماری و خودمحوری فعال باشد طبیعیست که چنین اراده ای انباشته از نیروهای منفی و مخرب و دارای قابلیت های تخریبی و صدمه رسانی میباشد .

اما چنانچه اهدافمان در راستای اراده بهبودی قرار گیرد این اهداف با پیروی از خرد جمعی و برخورداری از سلامت عقل و نفس ، بدیهیست دارای پتانسیل ها و ظرفیت های سازنده و مفید ، هم برای خودمان ، و هم برای دیگران  می باشد ، بنابراین ، پیگیری اهدافمان چون بر مبناء اصول های روحانی و بهبودی استوار گشته اند لذا ذات این اهداف چون بر اساس خیر میباشند ، بَری از هر گونه آسیب وصدمه به خود و دیگران می باشد .

کلمه پیگیری در این سوال معنای ، پویایی و احساس مسئولیت در رابطه با اهدافمان را به ما یادآوری میکند و همچنین میخواهد قوه فهم ما را تحریک کرده تا با ارتقاء مهارتهای لازم و همچنین بالا بردن آگاهیها ، نسبت به مفاهیمی که در اهداف بهبودی نهفته است ، درکی شفافتر پیدا کنیم  ، زیرا ممکن است عوامل و شرایطی در این راستا در مسیر ما قرار بگیرند که ما در اثر عدم شناخت و مهارتهای لازم و در اثر نداشتن آگاهی و شناخت  ، ندانسته خلاف اهدافمان عمل  کنیم  ، و در کل میخواهد ما را با چگونگی عملکرد ، در رابطه با اهدافمان ،  در مواجه با مسائل عدیده روزمره و یا تمام بخش های زندگی از قبل مهیا سازد .

نکته قابل تامل در این سوال این است که هرگز ممکن نیست در اثر پیگیری صحیح و منطقی اهداف بهبودی به خود یا دیگران صدمه و یا آسیب برسانیم ، البته ممکن است شخص یا اشخاصی از عملکرد و پیگیری اهداف بهبودی ما بر حسب بیماری خود نا خوشایند شوند ، ولی این ناخوشایندی به معنای صدمه وآسیب زدن نمی باشد ، بطور مثال ؛ از ما بخواهند که  دروغ بگوئیم و یا در اعمال قبیحه با آنها مشارکت کنیم ، و یا از ما بخواهند که شهادت دروغ بدهیم ، و یا اینکه به روی دزدی آنها سرپوش بگذارم ، و یا در کل بخواهند که ما خود را درجهت و سمت بیماری آنها سوق بدهیم و بر اساس بیماری آنها حرکت و زندگی بکنیم ، و ... ، و لذا ما بخاطر پیگیری در اهدافمان  از این موارد دوری میکنیم و هیچکدام از اینها معنای صدمه رساندن به دیگران نمی باشد .

در هر صورت ما تا زمانیکه در راستای پیگیری اهداف خود بر اساس اراده و خرد جمعی که متصل به نیروی برتر ودر چارچوب اصول روحانی است حرکت میکنیم ، نه تنها به کسی صدمه ای نخواهیم زد  ، بلکه برای آنها همواره ، صلح و آرامش و برکت به همراه خواهیم آورد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 9

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............ بخش اراده شخصی

سوال 9 ) آیا در پیگیری اهداف صحیح امکان دارد بصورتی عمل کنم که نتیجه معکوس برای خودم یا دیگران داشته باشد ؟

                                                            هر چند تصمیم و اهداف ما صحیح است ، اما گاهی بعلت عدم آگاهی ، روشی که اتخاذ میکنیم غلط است ، و ممکن است در اینگونه روشها به خود و دیگران صدمه وارد کنیم  و یا از اهدافمان نتیجه معکوس بگیریم ، بنابراین ، ما باید پیوسته بخاطر داشته باشیم که باید سطح دانش و شناخت خود را نسبت به کسب مهارتهای لازم در این زمینه ارتقاء بدهیم .  اینکه برای رسیدن به تصمیم و اهداف خود هر چقدر هم که مقدس و متعالی باشد ، بخواهیم دیگران را قربانی کنیم و یا حقوق آنها را زیر پا بگذاریم ، در واقع باز نشانگر اراده شخصی و خودمحوری ما میباشد ، و یا اینکه پیش خود اینگونه محاسبه کنیم که اشکالی ندارد برای رسیدن به یک هدف متعالی ، اصولی را نادیده بگیریم و در واقع بخواهیم به روی  آن شعار معروف که میگوید ؛ « هدف وسیله را توجیه میکند » صحه بگذاریم و تائید کنیم . به زبان ساده تر؛ منظور این است که برای رسیدن به یک کار و یا یک هدف صحیح از یک عامل ناسالم مثل ناصداقتی بهره بجویم

                                                                        ما هرگز نمی خواهیم  پیگیری اهداف خود را به قیمت کوچکترین صدمه ای به دیگران بدست بیاوریم ، ما هرگز نمیخواهیم برای رسیدن به اهدافمان بر سر اصول ، مصالحه ، و یا معامله کنیم و بدینوسیله آنها را زیر پا بگذاریم . ما وقتی برای پیگیری اهدافمان اصول را زیر پا میگذاریم گرفتار عدم تعادل میشویم و در روشهایی که برای اهدافمان انتخاب کرده ایم دچار افراط و تفریط  و نهایتاً گمراه میشویم ، بنابراین ، برای اینکه از پیگیری اهداف خود نتیجه معکوس نگیریم ،  باید ابتدا به روی دو امر متمرکز باشیم ، اول اینکه ؛ با روشن بینی  و آگاهی در نحوه اولویت بندها کوشا باشیم و همواره متوجه باشیم که درالویتها ، اصول در راس میباشند و  دوم اینکه  ؛ با شناختی که حاصل از این اولویتهاست هر یک از زیر مجموعه های که مربوط به این اصول ها هستند را باید رده بندی کنیم و در واقع آنها را سلسله مراتبی کنیم و لذا آنها را را بر اساس  جایگاه های واقعی خودشان تدوین کنیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 10

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ………. بخش اراده شخصی

            سوال 10 ) آیا هیچوقت برای رسیدن به هدفی مجبور به مصالحه و یا سازش در مورد اصول گردیده ام ؟ ( برای مثال ؛ مجبور شوم ناصادق باشم ، بیرحم و یا بی وفا باشم ؟ )

                                                اصول ،  جمع کلمه اصل می باشد ، و معنای آن یعنی ریشه و بنیاد ،  وتعریف آن یعنی ؛  مبانی ایی که از قبل بر اساس یکسری منطق های واضح و مُبَرهن و مدلل و آشکار ، بنیاد گردیده است ، و لذا بعنوان یک مرجع شاخص در امورهای گوناگون بصورت یک قاعده کلی و یک قانونِ بدون چون و چرا وضع گردیده است ، بطور مثال ؛

-         در فیزیک ؛ قانون جاذبه ، یک اصل است .

-         در هندسه ؛ قانون محاسبه اشکال هندسی یک اصل است

-         در ریاضی ؛ قانون محاسبه اعداد یک اصل است

-         در علوم انسانی ؛ صداقت ، عدالت و . .   ، هر کدام یک اصل هستند

نکته قابل ذکر در رابطه با اصول این است که ؛ اساساً مبناء اصل ها بعنوان یک قاعده و قانون کلی همیشه مرجع شاخص هستند ، مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود .

بنابراین ، اصول و یا اصل ها ؛ چارچوبهای مطمئنی هستند که حدود و ثغور و یا خطوط سفید و قرمز را برای ما از قبل تعریف و تعیین کرده اند و ما با دلیل و برهان آنها را قبول کرده ایم .

اصول در واقع ارزشهای هستند که براساس منطق و عقلانیت و بر حسب نیازهای بهبودیمان وضع شده اند و تخطی از این اصول در درجه اول به اهداف ما ضربه میزند ، و سپس برای ما شرایط را ناپایدار و آنرا متزلزل میکند . گاهی بیماری از عدم آگاهی ما در رابطه با نیات خیرمان سوء استفاده میکند و در رابطه با مسائل گوناگون ما را در شرایط اراده شخصی خود قرار میدهد تا برای برآورده شدن این نیات بر سر اصول مصالحه و یا آنها را زیر پا بگذاریم ، بطور مثال ؛

-         برای ترک دوست همدردمان به دروغ متوسل شویم ( نیت درست است اما روش غیر اصولی است ) در حالیکه ، اصول به ما میگوید راستش را بگو حتی اگر به زیان تو باشد  .

-         برای بهبودی دوستان یا فرزندانمان ، آنها را کتک بزنیم ، تروربکنیم ، سرزنش بکنیم ( نیت درست اما  این رو ش ها غیراصولی است )

-         برای ورزش کردن و یا تفریح کردن در حق جلساتمان جفا و بی وفایی بکنیم ( نیت خوب است  اما روش غیر اصولی است ) و و . .

در هر صورت ما وقتی با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، لاجرم نسبت به اصول هایمان لاقید میشویم . اینکه ما فکر کنیم برای نیت های خیرخواهانه خود ، گاهی لازم است بر سر اصول مصالحه و یا مسامحه* کنیم و یا سازش کنیم ، از انکار و اراده شخصی ما ریشه میگیرد .

تجربه های قبلی به ما ثابت کرده هرگاه پا روی اصولی گذاشته ایم و یا در رابطه با آنها مصالحه و یا مسامحه کرده ایم سر انجام برای ما دو طرفش زیان بوده است .   

مسامحه یعنی =  آسان گرفتن, سهل‌انگاشتن, به‌نرمی ومدارا کارکردن

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 11

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .                                                      

قدم سوم ...............  بخش اراده شخصی

سوال 11 ) توضیح دهید چه زمان هایی نیروی اراده خودتان جهت انجام کاری کافی نبوده ؟ ( مثلا با نیروی اراده خودم نمی توانستم پاک بمانم )

                                         همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ، اصولا اراده یک عامل و یا یک ابزار درونی است  ، و از خود اختیاری ندارد مثل ؛ اتومبیل می ماند ، که چه کسی آنرا براند ، و یا قلم و یا یک چاقو ، بطور مثال ؛ چاقو اگر در دست یک روانی جنایتکار باشد طبیعیست منجر به جنایت میشود و اگر در دست یک پزشک جراح باشد انسانی را از مرگ نجات میدهد ، بنابراین ، اراده شخصی ما همیشه تحت تاثیر بیماری و همچنین اوامر دیوانگیهای ما بوده و لذا جز صدمه زدن و آسیب رساندن کارایی دیگری برای ما نداشت .

ما در زمان بیماری فعال در خواب روحانی بسر میبردیم و اگر گاهی هم این قوه روحانی در ما تحریک میشد و یا بیدار میشد بقدری ضعیف و ناتوان بود که نمیتوانست سکان اراده بهبودی و زندگی ما را بدست بگیرد و یا اینکه بتواند آنرا هدایت کند و لذا توان و ظرفیت های لازم را برای هماوردی با اراده این بیماری مهلک را نداشت ، در واقع برای مقابله با چنین اراده مخربی ما نیاز به تقویت اراده خودمان داریم منظور از تقویت اراده خودمان یعنی اینکه اراده روحانی خود را در تلاقی و اتحاد با اراده های روحانی بپا خواسته دیگران که به رستاخیز روحانی رسیده اند پیوند دهیم ، زیرا ما هرگز به تنهایی نمیتوانیم در مقابل اراده اهریمنی و شخصی خود پایداری کنیم ، و لذا بخاطر همین است که در سر تیتر قدم سوم میگویم (( ما تصمیم گرفتیم )) .

در این سوال منظور از اراده خودتان  ،همان اراده واقعی و روحانی میباشد که در زمان بیماری بعلت کما روحانی در ما منفعل شده بود و عملاً ما با چنین اراده مثبتی نمیتوانستیم کار به جایی برسانیم .

ما درگذشته با اراده روحانی و مثبت خود بارها و بارها خواستیم که اختیار زندگی خود را بدست بگیریم ، بارها اقدام به ترک مواد کردیم و علیه شاخصه های گوناگون بیماری خود اقدامات مقتضی را بعمل آوردیم ، اما سر انجام بعلت ضعف در این جناح (( کما روحانی ))  از وجود خودمان سرانجام تن به شکست میدادیم ، نکته قابل تامل در این سوال این است که اراده ای که در بیماری اعتیاد نهفته می باشد هر چند یک اراده شخصی است اما واقعیت این است که یک اراده سهمگین و قدرتمند می باشد ، و لذا برای مواجهه با چنین نیروی مخوفی به یک توان و خرد  و در کل به یک عزم و اراده جمعی که متصل به نیروی برتر است نیاز داریم .         فقط برای امروز 9 فروردین مطالعه شود

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 12

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

سوال 12 ) تفاوت نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند چه میباشد ؟

                                                  اصولاً هر جا از واژه (( من )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره بیماریست ، بنابراین ، اراده من  همان  اراده شخصی  است که ابزاری شده در جهت خواسته های نفسانی وبیماری اعتیاد ، لذا اراده من همیشه ماهیتی بیمار گونه و شهوانی و اهریمنی دارد .

                                                  اما ، هر جا از واژه (( ما )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره الهیست  ، یعنی همان اراده واقعی و حقیقی که سرشار از معنویت است ، البته این اراده هر چند فردیست اما متوسل و متصل به نیروی برتر است ، بنابراین ، اراده خداوند همان اراده روحانی جمعی است که ابزاری شده در جهت خواسته های معنوی وبهبودی ، لذا اراده ما همیشه ماهیتی  ، روحانی و قدسی دارد .

نیروی اراده من همیشه در تضاد و مقابله با نیروی اراده خداوند است ، ولذا همیشه در جنگ و پایداری می باشد و نمی خواهد تن به اراده خداوندی بدهد ، و سعی میکند با تمام امکانات خود از قبیل ؛ دانش منفی ، انکار ، توجیه و بهانه ، و سفسطه و استدلالهای بی پایه و اساس ، از موجودیت و ماهیت خود پاسداری و در مقابل اراده و روحانیت خرد جمعی تا آخرین سنگرهای خود مقاومت کند ، تفاوت نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند در واقع همان مشخصه های  است که ما درقدم دوم  با کار کردن دو سوال (( نیروی برتر من چه مشخصه های ندارد و چه مشخصه های دارد )) به آنها پرداختیم به عبارت دیگر تفاوت بین نیروی برتر منفی ( بیماری ) و نیروی برتر مثبت ( بهبودی ) همان تضادهایست که به آن پرداختیم بطور مثال این تفاوت   در تضادهای زیر بخوبی مشهود است .

نیروی اراده من  ( بیماری ) ...........  نیروی اراده خداوند ( بهبودی )                

ضعیف تر                                                   قویتر                                                                                                      

خود محور                                                  جمع محور

ناهنجار                                                     هنجار

مضر                                                       مفید

نامهربان                                                  مهربان

ستمکار                                                   عادل

لاقید                                                       مقید

هوس گرا                                                عقل گرا                             

مخرب                                                   سازنده و و

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 13

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............. بخش اراده شخصی

سوال 13) آیا در بهبودی زمانهای بوده که احساس کنم که اراده و زندگیم را به دست خود گرفته ام ؟ چه چیز باعث هشدار بمن شد ؟ چه اقدامی کردم تا خود را دو باره به قدم سوم متعهد کنم ؟

                                                                                       یکی از بازتاب های بهبودی اصولاً بدست آوردن موفقیت هایست که ما در زمینه های مختلفی از زندگی خود بدست می آوریم  و رفته رفته در این مسیر خوشی ها از راه میرسند ، زندگیمان آرام میشود و در ادامه ممکن است دردهای که در گذشته کشیدیم کم رنگ و یا از نظرمان محو شوند ، اوضاع و احوالمان بمانند کسانی میشود که از یک طوفان سهمگین ، پا در ساحل نجات گذاشته اند و لذا این سبکباری در ساحل باعث میشود تا گرداب و طوفان گذشته زندگی خود را فراموش کنیم  ، گاهی خود را فاتحی احساس میکنیم که به تنهایی توانسته ایم از پس همه مشکلات برآیم  ، و لذا ممکن است در چنین شرایطی از بهبودی  ، ناخودآگاه دچار کبر و غرور کاذب شویم و در محدوده بهبودی گرفتار اراده شخصی خود گردیم ، و بقول معروف ؛ بازهم فیلمان یاد هندوستان کند و لذا در ادامه همین روند در حق جلساتمان جفا کنیم و باز بیماریمان را با خود محوری به سلطنت برسانیم و منتظر بنشینیم تا آشفتگی و دردها از راه برسند  .

                                     قسمت اول سوال )) بله در زمان بهبودی گاهی احساس میکنیم که که دوباره داریم با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، منظور از واژه احساس در این سوال ، همان احساس های کلاف کننده ای هستند که وقتی با اراده شخصی پیش میرویم وارد زندگیمان میشوند و دو باره زندگی ما را آشفته میکنند . بخصوص هنگامی که اوضاع زندگیمان ایده آل میشود امکان اینکه دوباره با اراده شخصی خود پیش برویم در ما بیشتر میشود ، بنظر میرسد ما با زندگی کردن توام با آرامش و موفقیت مشکل داریم ، بیشتر ما زمانی که اوضاع بر وفق مراد است میخواهیم این شرایط را بهم بزنیم ، اتفاقاً در زندگی گذشته خودهم ، بسیاری از ما در زمانی که اوضاع زندگیمان خوب بود به مواد مخدر روی آوردیم ، گویا ما جنبه خوشبختی و موفقیت را نداریم ، و لذا با بیماری و با اراده شخصی خود میخواهیم این سعادت را خراب کنیم . اما گذشته از مسئله فوق ممکن است گاهی در بهبودی افراط کنیم و افراط در هر چیزی نشانگر فعال بودن اراده شخصی است  ،  بعضی از ما زمانی بیشتر این احساس را تجربه میکنیم که بین بیماری و بهبودی دست و پا میزنیم ، گاهی ممکن است این احساس را زمانی تجربه کنیم که سواد بهبودی در ما بالا میرود اما سطح هوشیاری و عملکرد ما به آنچه که آموخته ایم ضعیف می باشد ، در واقع منظور این است که رشد دانش بهبودی در ما فزاینده بوده اما عملکرد ما نسبت به آنها کاهنده بوده است و لذا گرفتار دوگانگی میشویم ، ما به تجربه دریافته ایم هرگاه دانش ما از عمل و کردار ما جلو میزند در بهبودی گرفتار چالش و درد میشویم .

                                            قسمت دوم سوال )) احساس درد و رنج و  ترس ، دغدغه  ،آشفتگی ، خشم ،  افسردگی ،  مختل شدن زندگی ، بی ثباتی ، عدم تعادل ، و و . .  همگی نشان از هشدارهای هستند که در بهبودی در اثر فعال بودن اراده شخصی احساس میکنیم .

                                           قسمت سوم سوال )) بهترین اقدام رفتن مرتب به جلسات و کارکرد قدم و اقرار به عجز آنهم بطور روزانه می باشد .

                                                                    قبلاً به این نتیجه رسیدیم  ، ما هر تصمیمی که در زندگی میگیریم باید در رابطه با آن احساس تعهد کنیم ، در واقع تصمیم بدون فاکتور تعهد معنای ندارد ، و ما در قدم سوم تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را بخداوند بدآنگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم ، بنابراین ، ما در مقابل فعل سپردن متعهد می باشیم و همینطورکه قبلاً دریافتیم ما خواهانیم تا بیماری و اراده مخرب خود را به خداوند بسپاریم ، و لذا ، تعهد ما در قدم سوم در دو بخش رخ میدهد .  اول ؛ سپردن بیماری و اراده شخصی به خداوند میباشد ما در این بخش متوجه میشویم که هرگاه خواسته ایم بیماری و یا عوارض حاصله از آن را کنترل و یا افسار آنرا بدست بگیریم نه تنها موفق نشده ایم ، بلکه با اینگونه رفتارها بدتر باعث عود و یا فعال شدن بیشتر بیماری و نواقص در خود شده ایم و لذا میکوشیم تا این نواقص را بخداوند بسپاریم   و در بخش دوم  ؛  ما زندگیمان را بخداوند می سپاریم  و لذا در این سپردن ابتدا شرح وظایفی را مشخص میکنیم تا نسبت و حدود تعهدات ما و خداوند مشخص باشد ، بطور مثال  ، مسائلی هستند که جبری می باشند که در زندگیمان اتفاق می افتد که خارج از توان ما می باشد را به خداوند می سپاریم  مثل سل و زلزله و یا تورم های اقتصادی اجتماعی و یا بیماری دیگران  و و . .  .  در واقع سپردن این دو بخشی که ذکر شد بخدواند برای ما آرامشی به ارمغان میاورد که ما همیشه در قسمت اول دعای آرامش خود از خدواند خواهانیم . اما یکی از مهمترین قوه های دیگری که میتواند نشانگر فعال بودن بهبودی ما باشد و احساسهای هشدار دهنده و ناخوشایند را در ما کاهش دهد ،  احساس تعهد کردن در قبال تصمیماتی است که میگیریم ، بخصوص تعهدی که در رابطه با شرح وظایفی که در بهبودی به عهده ما می باشد است ، بطور مثال  ؛ - احساس مسئولیت کردن در بهبودی و فعال کردن اصل های روحانی فرا گرفته از قدمها ، در زندگی روزمره جزو شرح وظایف ما می باشد ، و همینطورهمواره از خداوند در قسمت دوم دعای آرامش خواهان شهامتی هستیم تا با پذیرش این تعهد و مسئولیت آنچه را که بعهده داریم شجاعانه انجام دهیم و لذا در پی این دو بخش ذکر شده از خداوند میخواهیم برای بهتر پذیرفتن اراده اش به ما دانشی عطا کند تا حد و مرزها و شرح وظایف های خود را بشناسیم . بنابراین ، اقداماتی که نشان دهنده تعهد ما به قدم سوم باشد همان احساس مسئولیت در بهبودی است که در اصول روحانی ما متجلی شده است و لذا عملکرد ما به این اصول بیانگر چگونگی تعهد ما می باشد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 14

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............. بخش ؛ خداوند بدانگونه که او را درک میکنم .

سوال 14 ) آیا لغت خدا یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من میشود ؟ منبع این ناراحتی چیست ؟                                  

                                              قسمت اول سوال ) اگر بخواهیم  این سوال را با صداقت و صمیمیتی که همراه با شجاعت باشد جواب بدهیم ، . . .  بله ، . . .  خدا و یا مفاهیمی که در ذهن و اندیشه خود از خداوند در گذشته ساخته بودیم در طول زندگیمان همیشه باعث ناراحتی در ما میشد ، در واقع تصورات ذهنی ما از خداوند ساخته و پرداخته دیگران بود ، که از کودکی آنها را به ما یا دیکته میکردند و یا اینکه به ما القا میکردند .  در این خدای که دیگران به ما معرفی میکردند مولفه های وجود داشت که گرچه برای آنها کارآیی داشت ، اما برای ما نه تنها کارآیی نداشت بلکه تاثیرات منفی هم به همراه می آورد ، زیرا ما در رابطه با بعضی از این مولفه ها  مشکل داشتیم ، و نمیتوانستیم آنها را بپذیریم ، بطور مثال ؛ - اینکه از خدا باید ترسید  - اینکه خدا تنبیه گر است – اینکه خدا دائماً ما را کنترل میکند – اینکه خدا جبار است – اینکه خدا انتقام گیرنده است – اینکه اگر کار بدی بکنیم ، خدا ما را در جهنم می سوزاند و . . .  

هرچند موارد ذکر شده ممکن است دارای مفاهیمی سازنده باشد ، اما مسئله این است که این مفاهیم در ذهن و اندیشه ما قابل هضم و گوراش نبود ، و لذا آنرا پس میزدیم و نهایتاً در ذات اندیشه های خود همواره این نام و مفاهیمی که از آن استنباط میکردیم باعث ناراحتی ما میشد ، و لذا همین مسائل باعث میشد تا ما از خداوندی که خود درک میکنیم هم غافل باشیم . علاوه بر اینها  یکی دیگر از مسائل جدی که باعث میشد تا لغت خدا ما را آزار دهد و اصولاً ، ما را وادارد تا با یک بینش منفی و آزار دهنده بخداوند نگاه کنیم  ، اینبود ؛ که ، در طول تاریخ کسانی مانند پیامبران کذاب  و یا پادشاهان ظالم که خود را ظل الله ( یعنی سایه خدا ) و یا بعضی از روحانی نمایان ، و یا عارفان و صوفیان گمراه و منحرف ، که خود را نماینده و سخنگوی خدا معرفی میکردند ، به علت اعمال منفی و ظالمانه خود ،  در نهایت این تداعی و سوء نگرش را در ما بر می انگیختند تا نسبت به لغت خداوند ، نگاه و دیدمان منفی و آزار دهنده باشد . از طرفی ، یکی دیگر از عواملی که باعث میشد لغت خداوند ما را آزار دهد اینبود که فکر میکردیم خداوند باید دنیا را آنچنان که ما دوست داریم خلق کند و یا اینکه خداوند مسئول مصائبی است که برایمان پیش می آید ، مورد دیگر که لازم است ذکر شود این است که ما در طول زندگی خود همیشه حسرت زندگی دیگران را میخوریم و پیش خود میگویم چرا من نباید جایگاه فلانی را داشته باشم ، بطور مثال ،؛ کاش منهم پدر و مادر فلانی را داشتم ، کاش منهم همسرم مثل همسر فلانی بود ، کاش منهم خوش تیپ و موفق بودم ، کاش من تو فلان کشور بدنیا آمده بودم و و . . .      

                                         قسمت دوم سوال ) هر چند ما میخواهیم در رابطه با خدازدگی خود ، دیگران را مقصر بدانیم  ، اما واقعیت این است که مقصراصلی بیماری و منبع آن ناآگاهی و جهل خود ما بوده است ، مثلاً وقتی ذهن پرسشگر ما  ، در رابطه با دادگری و عدالت خداوند ، سوال و یا شکی را مطرح میکرد  بجای اینکه تحقیق و تفحص کنیم تا جواب پرسش خود را دریابیم ، سریع شروع به کفرنامه نویسی میکردیم و خدا را در اثر جهل خود به راحتی محکوم میکردیم و برای یافتن جوابهای مطرح شده در اندیشه هایمان زحمتی بخودمان نمیدایم . بنابراین منبع اصلی اینگونه ناراحتیها در رابطه با لغت خدا و یا مفاهیم آن ریشه در عدم شناخت صحیح و جهل خودمان داشت .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 15

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ......... بخش ؛ خداوندی که خود درک میکنم

سوال 15 ) آیا هرگز اعتقاد داشتم که خدا باعث اتفاقات وحشتناک برای من شده یا اینکه مرا تنبیه میکند ؟ آنها چه بوده اند ؟

                                                                    بله ما در گذشته اعتقاد داشتیم که اتفاقات وحشتناکی که در زندگی ما رخ میدهد مسبب اصلی آن خداوند می باشد ، بطور مثال ، از دست دادن عزیزان ، و یا  ، ورشکستگی ، و یا شکست در عشق ، و یا تصادف اتومبیل و یا بیماری و یا طوفان وسیل و زلزله و و . .  بنابراین ، ما با مواجه شدن با اینگونه مصائب آنها را به دو گونه تفسیر میکردیم ، اینکه یا خداوند از ما خوشش نمی آید و میخواهد در حق ما ستم روا دارد ، و یا اینکه ما به علت اعمال منفی که انجام داده ایم خداوند میخواهد ما را تنبیه کند ، علاوه بر اینها شاید در پس ذهن خود اینطور فکر میکردیم که ما بازیچه های بی گناه و مظلومی هستیم که برای هوسرانی خداوند باید مصائبی را تحمل کنیم ، گاهی فکر میکردیم که سرنوشت ما از قبل تعیین شده و ما موجودی بی اختیار هستیم ، و لذا برای توجیه رفتارهایمان بر حسب بیماری ، اعمالی که انجام میدادیم به راحتی بخداوند نسبت میدادیم و خداوند را مسئول خواسته های غیر معقول و نفسانی خود میدانستیم و برای تائید  و توجیه افکار بیمارگونه  و رفتار خود شاید شعرها و رباعی های زیادی هم بطور کلیشه ای و بدون در نظر گرفتن معناهای نهفته در آن  حفظ میکردیم ، بطور مثال ؛

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را 

 بنابراین ، پیش خود اینگونه فکر میکردیم که خداوند سرنوشت ما را چنین رقم زده است و چنین وانمود میکردیم که ما بر اساس یک سرنوشت محتوم موجودی هستیم که  به هیچ عنوان حق انتخاب در زندگی را  نداریم و سرنوشت ما از قبل تعیین شده است ، لذا با اینگونه افکار غیر واقعی سعی میکردیم بستر مناسبی در اختیار بیماری اعتیاد خود قرار بدهیم . ما بر اساس اهداف  و خواست بیماری و همینطور در اثر ناآگاهی و عدم سلامت عقل ، گاهی به علت اتفاقات وحشتناکی که در زندگیمان رخ میداد با آنها احساساتی و خارج از منطق و واقعیتها برخورد میکردیم و نمیتوانستیم از دریچه روشن بینی با اینگونه حوادث مواجه شویم ، و لذا در چنین شرایطی بیماری اعتیادمان نهایت سوء استفاده را از این جریانات میکرد . در واقع بیماری اعتیادمان این رویدادها و اتفاقات را بهانه ای میکرد برای توجیه رفتارها لذت طلبانه بیمارگونه خود و به عبارت دیگر ، بیماری با تمسک به دلایل واهی و خرافاتی ما را وامیداشت تا برای مصرف کردن مجوز صادر کنیم ، چون گرفتار اراده شخصی خود بودیم  میل داشتیم دنیا و هستی طبق خواسته های بیمارگونه ما پیش برود و همیشه دنیا بکام بیماری و لذتهای افراطی ما باشد . نکته قابل تامل در این سوال این است که ما منکر این نیستیم که در زندگی ما اتفاقات وحشتناکی رخ نمی دهد به هر حال باید بپذیریم که زندگی مجموعه ای از غمها و شادیهاست و اشگها و لبخندهاست ، بنابراین ممکن است در طول زندگی خود با مصائبی هم روبرو شویم  اما نکته قابل توجه برای ما این است که ما در مواجه شدن با اینگونه حوادث تن به خواست بیماری ندهیم ، چون تن در دادن به خواستهای بیماری در اینگونه اتفاقات وحشتناک حقیقتاً نه تنها مشکلی از ما را حل نمیکند بلکه با این روش فقط خودمان را آزار میدهیم .

اتفاقات وحشتناک در زندگی ، در دو بخش برایمان رخ میدهد .

بخش اول ؛

 اتفاقاتیست که در اثر سهل انگاری و مستقیماً ، خودمان مسبب آن هستیم ، بطور مثال ؛ توجه نکردن به اصول رانندگی و یا رعایت نکردن اصول بهداشتی و یا بی تفاوت بودن نسبت به جمیع هشدارها و یا علائم خطر آفرین و و ..  ،  بنابراین  ، برای کاهش اینگونه حوادث وحشتناک ما باید بیش از پیش احساس مسئولیت کنیم .

بخش دوم ؛

اتفاقاتیست که ما بطور مستقیم مسبب آن نیستیم ، بطور مثال ؛ زلزله ، سیل ، و یا تصادفات و یا قحطی و یا جنگ ها و و . .  ،  همه اینها اتفاقات وحشتناکی هستند که ممکن است در زندگی هر انسانی رخ بدهد ، اما اگر ما بخواهیم با اینگونه حوادث فقط براساس احساسات برخورد کنیم و غرق در اینگونه احساسات شویم ، دائماً سایه اینگونه حوادث را در زندگی خود بیشتر میگسترانیم ، و لذا ما با مواجه با اینگونه مسائل نباید فقط احساسی فکر کنیم بلکه باید بعضی از واقعیت های زندگی رابپذیریم  ، ضمن اینکه ما با درک متعالی ای که از نیروی برتر داریم امروز به این نتیجه رسیده ایم که خدای که خود درک مینکیم هرگز ما را بخاطر رفتارمان تنبهه نمیکند و به این روشن بینی رسیده ایم که اتفاقاتی مانند زلزله و سیل یک بلا و یک تنبهه نیست که بر اساس گناهان ما اتفاق می افتد  بلکه وقتی به اینگونه حوادث از زاویه بالاتری نگاه میکنیم  متوجه می شویم  ،  نه تنها بطور مثال ، زلزله یک بلا نیست بلکه یک نعمت است ، مثلاً مجسم کنید اگر لایه های درونی زمین در اثر فعل و انفعالات درونی که در طبقه زیرین زمین رخ میدهد را به پوسته بیرون برای خروج این نیرو رها نمیکرد و این انرژی ها در مرکز درونی زمین مرتباً انبار میشدند بعد از مدتی در اثر انبساط این نیروها چنان انفجاری رخ میداد که کره زمین بطورکلی منهدم میشد ، بنابراین ، زلزله یک عکس العمل طبیعی برای ماندگاری کل حیات می باشد و همینطور ممکن است در رابطه با اتفاقات دیگری که رخ میدهند ما به علت عدم آگاهی آنها را ناعادلانه تفسیر کنیم در حالیکه اینگونه حوادث وحشتناک ممکن است در ذات و حقیقت خود دارای مفاهیم عادلانه ای باشد    https://telegram.me/nafasbenafas1 

قدم سوم سوال 16

 ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............. بخش درک از خداوند

سوال 16 ) درک من ، امروز از نیروی برتر چه می باشد ؟

                                درک امروز ما از نیروی برتر بر اساس صلح و آرامش پی ریزی شده ، وهمچنین یک رابطه دوست داشتنی بدون کینه و تنفر ، آنهم بر اساس مفاهیم و ارزش هایست که خود مولفه های آنرا از پیش تعیین کرده ایم و بر همین مبناء استوار می باشد  ،  و لذا درک امروز ما از نیروی برتر یک درک شفاف و صمیمی ، صادقانه و دوست داشتنی ، توام با روشن بینی می باشد و این نیرو بزرگتر و بخشنده تر و مهربانتر از خودمان است  ، و این نیرو توانایی حضور در تمام لحظه های زندگی ما را دارد و همیشه در دسترس ما می باشد و ما به این نیرو اعتماد داریم   . درک ما از نیروی برتر ، امروز بر اساس شرح وظایف وهمچنین مسئولیت هایست که از قبل تعیین کرده و محدوده آنرا مشخص کرده ایم . درک امروز ما از نیروی برتر یک درک نامحدود میباشد ولذا به واسطه همین نامحدودی میتواند در تمامی عواملی که به خیر می انجامد متجلی گردد در واقع منظور این است هر نیروی که در راستای خیر و مفاهیم بهبودی باشد  چه زمینی و چه آسمانی باشد متصل به یک نیروی برتر روحانی است و لذا بر همین اساس ما الهامات و پیامهای این نیروی برتر را از کانال ها و فرستنده های مختلفی به گوش هوش میشنویم .   درک امروز ما از نیروی برتر  ، بر اساس عشق و محبت پایگذاری شده و لذا در این بینش عاشقانه ما با معشوق خود معامله نمیکنیم  و لذا همین رابطه ما را وامیدارد نه بخاطر ترس از دوزخ و نه بخاطر علاقه به بهشت ، بلکه فقط بر اساس عشق و محبت  و بدون هیچگونه چشمداشتی این رابطه را ارتقاء دهیم . درک ما امروز از نیروی برتر چنان عاشقانه و یکدست میتواند باشد که هرگونه پدیده و یا اتفاقی هرچند  بظاهر وحشتناک را عارفانه تفسیر کند و بدانیم شکستن ظرف مجنون نه بخاطر بی مهری لیلیست بلکه بخاطر دوست داشتن است ( اگر با من داشت میلی // چرا ظرف مرا بشکست لیلی  )  و لذا در این بینش و ارتباط دوستانه با نیروی برتر برای ما جام بلا و جام طلا یکیست ، بنابراین ، ما امروز خواهان آنیم که اراده خداوند در تمامی بخش های زندگیمان جاری شود و در ، اراده و خواست او به جز خیر و پاکی چیزی نمیبینیم   . اعتقادات ما در گذشته بر اساس یک درک غلط از خداوند شکل گرفته بود و همیشه انباشته از کینه و رنجش بود ،  در واقع به این مفهوم نرسیده بودیم که جهان هستی دارای قوانینی خاص و لامتغیر میباشد ، از طرفی ما بعلت کما روحانی و عدم معنویت ، در حد واندازه ای نبودیم و نیستیم که فلسفه و یا حکمت اینگونه اتفاقات را درک کنیم  و لذا از خداوند کینه به دل میگرفتیم ، و در رفتارهایمان طریق ناهنجاری را پیش میگرفتیم ، گاهی در نهایت جهالت فکر میکردیم که خواست خداوند برای ما اعتیاد و بیماریست و لذا ما طبق خواست خداوند مجبوریم که معتاد باشیم ، در حالیکه امروز به این نتیجه رسیده ایم که خواست و اراده خداوند پاکی و بهبودی برای ماست و همینطور متوجه شده ایم که ما بعنوان یک انسان حق انتخاب داریم ، حتی اگر بیماری اعتیاد داشته باشیم .

 https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 17

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............... بخش ؛ اراده خداوند

سوال 17 ) امروز نیروی برتر من چگونه در زندگیم کار میکند ؟

                                                                           چگونگی کارایی نیروی برتر در زندگی امروز ما ، بستگی  به عمق اعتماد و نوع ارتباط و تمایل مان دارد ، بنابراین امروز هر چقدر اعتماد و  ارتباط و تمایل ودرک از اراده خداوند در ما ارتقاء پیدا کند و بیشتر شود ، به همان مقدار نیز کارایی این نیرو در زندگی ما تاثیرگذار و مشهود است  .

ما با درکی که از نیروی برتر پیدا کردیم متوجه شدیم که این نیرو بر اساس ظرفیت های که دارد میتواند به اشکال و صورت های مختلف در عرصه های گوناگون در زندگی ما  حضور و کارایی داشته باشد ، بطور مثال ؛ داشتن یک راهنما – حضور در جلسات بهبودی – حضور در فضاهای معنوی و روحانی – مطالعات سالم  –  روابط  با دوستان معنوی  و و . .  ، بنابراین امروز نیروی برتر از مواضع مختلفی در زندگیمان حضور وکارایی دارد و حاصل این حضور ما را از خود محوری ،  خشم و دغدغه و ترس و ناامیدی و پوچگرایی ، می رهاند و بطور کلی برای ما صلح و آرامش به همراه میاورد   .

ما به کرات متوجه شده ایم وقتی با این نیرو ارتباطمان قوی میشود ، کارایی مثبت آن در زندگی ما به وضوح مشهود است ، در واقع این ارتباط و مودت و هم نشینی برای ما همیشه در زندگی برکت و آرامش و توانگری بهمراه می آورد ضمن اینکه همدلی و همراهی کردن با این نیرو ما را از تنهایی های آزار دهنده خلاص میکند و به زندگی ما معنا و مفهمومی عاشقانه میدهد و در بسیاری از ناملایمات زندگی ما را صبور و شکیبا میکند و باعث تقویت روحیه ما میشود و همینطور ما را از یاس و ناامیدی و دل مردگی  و بخصوص ترسها یمان دور میکند ، بنابراین مهمترین تاثیر و کارایی این نیرو در زندگی ما همان احساس امید ، محبت ، خدمت و  به ویژه اصل های روحانی ای است که به زندگی ما سمت و سو میدهد و ما را سرزنده و پویا میکند ، اما یکی از بهترین و مهترین دستاوردهای حاصل از اعتماد به این نیرو و کارایی آن در زندگی امروز ما ، سعی در قطع وابستگی از جمیع تعلقات  ، به هر شکل و فرمی که میخواهد باشد است . ما به این علت از وابستگی ها دوری میکنیم که ممکن است آنها را در زندگی از دست بدهیم و همین مسئله ما را آشفته و منزوی کند و لذا تنها وابستگی که همیشه با ما و در ما میباشد و هرگز امکان ندارد که آن را از دست بدهیم وابستگی به خداوند و یا نیروی برتری می باشد  چرا که در خون و قلب ما جاری و نهادینه است  وبقول معروف که میگوید لیلی با من است را در خود و در تک تک سلول های خود برای همیشه به همراه داریم  .

 اما اضافه بر مسائل فوق ، اینکه امروز بدون هیچ گونه ترس  و با اعتماد به نفس کامل در جریان زندگی قرار داریم و احساس میکنیم که نیروی برتری داریم که حامی ما می باشد ،  خود بزرگترین موهبتی است که به آن دست یافته ایم و در زندگیمان کارایی دارد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 18

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ................. بخش ؛ خداوندی که درک میکنم

سوال 18 ) با نیروی برتر چگونه رابطه برقرار میکنم ؟

                                                                        اگر بگویم در زندگی ما هیچ رابطه ای آسانتر و راحتر از ارتباط برقرار کردن با نیروی برتر نیست سخنی به گزاف نگفته ایم ، ما در هر شرایط و در هر زمان که نیاز به برقراری این ارتباط داشته باشیم این نیرو در دسترس ما می باشد ، اما چگونگی رابطه ما با این نیرو بستگی به عمق نیاز ما به این نیرو دارد و همینطور بستگی به درک و شناخت از مزایای ارتباط  ما با این نیرو سرچشمه میگیرد ، شفافترین و صمیمانه ترین و عاشقانه ترین رابطه ما زمانی رخ میدهد که ما با تمرکز به روی بهبودی حضور دائمی او را در لحظه ، لحظه زندگی خود احساس میکنیم . ما به تجربه دریافته ایم که هر گاه از میزان خودمحوری خود میکاهیم این رابطه بهتر برقرار می شود ، رابطه ما با نیروی برتر یک رابطه قلبی و معنویست  و لذا ما میکوشیم از راه دعا و نیایش این رابطه را برقرار کنیم و این دعا و نیایش ما لزومی ندارد حتماً دارای مناسک خاص باشد زیرا ما میکوشیم مرتب و براساس لحظه ها ی که احتیاج به این رابطه داریم آنرا برقرار کنیم و فقط مهمترین عامل در این رابطه صداقت و تمایل درونی ,  وقلبی ، مطرح می باشد ، و  همچنین در مسائل و مشکلات زندگی از او کمک بخواهیم ، و بزرگترین مشکل ما بیماری اعتیاد و هواهای نفسانیست و همینطور وقتی در زندگی با مشکلات اساسی دیگری روبرو میشویم این رابطه را برقرار میکنیم و از او کمک میخواهیم تا مشکلات ما را بگیرد ، آنهم نه بخاطر راحتی و آرامش خودمان ، بلکه برای اینکه بتوانیم فراغتی بدست بیاوریم برای خدمت کردن به دیگران . ما بارها و بارها تجربه کرده ایم که وقتی رابطه ما با خداوند پر رنگتر میشود ما جواب و راه حل مشکلات خود را به اقسام و اشکال گوناگون دریافت میکنیم .   اما یکی از موثرترین روش ها برای برقرار کردن رابطه هر چه قویتر با نیروی برتر  بستگی به میزان و عملکرد ما در ارتباط با اصل های روحانی دارد در واقع هر چقدر این اصول در زندگی ما نهادینه میشود خودبخود این رابطه آنلاین و محکمتر و فراگیرتر میشود . بزرگترین خلاء در زندگی گذشته ما نداشتن روحانیت بود و همین مسئله زندگی ما را بدون روح و نشاط و پر از رنجش و ناامیدی و یاس و پوچگرایی کرده بود در واقع ما از راه ارتباط با این نیرو سعی میکنیم تا خلاء های معنوی خود را ملاء روحانی کنیم  ، بنابراین ، امروز بزرگترین نیاز ما  در زندگی روحانیت است که میتواند به زندگی ما در هر شرایطی معنا و مفهوم بدهد و ما از راه رابطه با نیروی برتر میتوانیم به این مهم دست یابیم .

نکته ؛ رابطه ما با نیروی برتر بر اساس نیاز و نیازمندی ما شکل میگیرد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 19

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

برقرار قدم سوم .......... بخش درک از خداوند

سوال 19 ) نیروی برتر چگونه با من رابطه برقرار میکند  ؟                     

         چگونگی رابطه بر قرار کردن نیروی برتر با ما ، برای تماس و ارتباط ،  بستگی به نحوه آمادگی و تمایل مان دارد . ما هرگاه بر اساس نیازهایمان خواهان رابطه با نیروی برتر هستیم او در دسترس ما  ، و درب خانه او همیشه به روی ما باز است ، اما گاهی وقتی نیروی برتر میخواهد با ما رابطه برقرار کند متاسفانه ما در دسترس نیستیم و درب و پنجره خود را چنان بسته ایم که اجازه ورود و همچنین رابطه برقرار کردن با این نیرو را در خودمان نمیدهیم  ، ما بیشتر زمانی این شرایط را طی میکنیم که در اثر عدم تمرکز به روی بهبودی ، گرفتار خودمحوری ، خشم ، کینه ، ترس و درنهایت دگم شده و لذا این رابطه در ما مختل میشود ، در واقع رابطه نیروی برتر با ما ، بستگی به باز و اُپن بودن ما دارد ، و به عبارت دیگر رابطه نیروی برتر با ما ، بستگی به این دارد که ما گیرنده های خود را براساس فرستانده های این نیرو تنظیم کرده باشیم . ارتباط نیروی برتر با ما یک رابطه قلبی و فراحسی می باشد و لذا ما این رابطه را درک میکنیم و کمک های او را به طرق مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم ، در واقع نیروی برتر ما به علت مفاهیم متعالی که از او بدست آورده ایم و همینطور بر اساس ظرفیت ها و قابلیت های که دارد میتواند به شکل های گوناگونی با ما رابطه برقرار کند ، بطور مثال ، از طریق راهنما و یا جلسات بهبودی و یا از طریق پیامها و نشانه ها و یا الهامات سازنده که برای ما پاکی و بهبودی را به ارمغان می آورد رابطه برقرار میکند .  رابطه نیروی برتر با ما بر اساس یک ارتباط عاشقانه و صمیمانه و بدون چشمداشت صورت میپذیرد و فقط این رابطه برای خدمت کردن صورت میگیرد ، ما به تجربه دریافته ایم که هر گه اصل های روحانی فراگرفته از قدمها را در زندگی خود جاری میکنیم شرایط مناسبتری را برای رابطه نیروی برتر با خود مهیا میکنیم ، بنابراین ، چگونگی رابطه نیروی برتر با ما بستگی مستقیم به تناسب بستر بهبودیمان دارد .

نکته ؛ رابطه نیروی برتر با ما ، بر اساس بی نیازی او شکل میگیرد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 20

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه ؛

جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد .

قدم سوم ............... درک از خداوند

سوال 20 ) چه احساسی نسبت به نیروی برتر دارم ؟

احساس ما در گذشته در رابطه با خداوند بر اساس ترس پایگذاری شده بود . بنابراین ، اصولاً احساس ما از خداوند همیشه توام با رنجش و کینه و خشم و حتی گاهی هم با تنفر همراه بود و لذا بر پایه همین احساس نمیتوانستیم با او یک رابطه احساسی صادقانه داشته باشیم ، البته این موضوع هم غیر قابل انکار است که ما در گذشته بخاطر شرایط سخت و عذابی که بسر میبردیم و همینطور به واسطه برشکستگی کامل که در تمام جوانب زندگی برایمان بوجود آمده بود ، بنوعی دلشکسته و آزرده شده بودیم ، لذا همین مسئله باعث شده بود تا احساسات ما نسبت به ارتباط ، با خداوند برانگیخته شود ، اما بعلت مصرف مواد مخدر اینگونه احساسات بسیار ناپایدار و نامانده گار و لذا در ما ، مانا و نهادینه نبود ، بنا براین ، با اولین وزش نشئه گی ویا سرخوشی ، اینگونه احساسات در ما فنا میشدند . از طرفی رابطه احساسی ما با خداوند در گذشته بر اساس تمایلات بیماری و خواسته های نفسانی بیشتر شکل میگرفت .

اما احساس امروز ما در رابطه با نیروی برتر احساسی است که از شاخصه های بهبودی ریشه میگیرد و لذا بر اساس صداقت و روشن بینی و همینطور فروتنی و اعتماد و بخصوص نیاز به معنویت و روحانیت شکل گرفته و لذا این احساس یک احساس ناب و خالص و برای ما جذاب و دوست داشتنی می باشد هر چند همین احساس هم دارای جریانات متناوب می باشد و ممکن است در فرایند ایمان آوری و بهبودی کم یا زیاد شود اما منقطع نمیشود . احساس امروز ما به نیروی برتر بر اساس عشق و محبت و صلح پایگذاری شده و به همین سبب نه تنها از او ترسی نداریم ، بلکه او را مهربانترین و بخشنده ترین وجود هستی بخش میدانیم ، ما با شناختی که از این نیرو امروز داریم ، میدانیم که این نیرو در لحظه ، لحظه زندگی ما حضور دارد و لذا وقتی میخواهیم اعمال مناهی و یا منفی ای را انجام دهیم دچار شرم حضور میشویم ، اما از طرفی معترفیم که ما انسانیم و ادعای قدیس بودن هم نداریم و در زندگی روزمره ، گاهی گرفتار خشم و یا عصبانیت و یا اشتباهات و یا نواقص خود میشویم اما پس از گذر از این تنگناها ، بر اساس برنامه فقط برای امروز بلافاصله بازهم این ارتباط احساسی را تداوم میدهیم .

گاهی ممکن است در روند بهبودی دچار احساسات ناشناخته ای شویم که قادر نباشیم آنها را بیان کنیم و لذا در اثر عدم توانایی در تشریح اینگونه احساسات غمگین شویم ، همینطور گاهی شاید از افکار و یا از نواقص و یا ضعف های اخلاقی خود رنج ببریم که شهامت بیان آنرا حتی به راهنمای خود و یا نزدیکترین دوست بهبودی خود نداشته باشیم و لذا احساس ما در این لحظات پر از تمنا برای درددل میشود اما با احساس اعتمادی که به نیروی برتر داریم و وجود او را در خود احساس میکنیم ، آنها را با روش دعا و مراقبه با او در میان میگذاریم

امروز رابطه ما با نیروی برتر فقط یک رابطه منطقی و یا عقلانی خشک نیست ، بلکه اضافه بر اینها رابطه ما بیشتر با نیروی برتر یک ارتباط احساسی و عاشقانه می باشد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

آدرس ما در یوتیوب " رادیو بهبودی "

قدم سوم سوال 21

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

 قدم سوم ............ درک از خداوند

سوال 21 ) آیا بخاطر تغییراتی که در اعتقاداتم در مورد ماهیت نیروی برتر رخ میدهد با خود در حال کشمکش هستم ؟

                   کشمکش یعنی  ؛ کشاکش ‌وگفتگو  ،  امر و نهی ، ‌جر و بحث ، ‌جنگ ‌و نزاع‌ بین دو جناح ،  زدوخورد .

                                                                       نظام اعتقادی گذشته ما بر مبنای شکل گرفته بود که وقتی برایمان مصائبی پیش می آمد آنرا عکس العمل خداوند میدانستیم ، فکر میکردیم چون مرتکب اعمال زشت میشویم  خداوند ما را تنبیه میکند ، و لذا باکارکرد قدم سعی کردیم تا این اعتقادات واهی را از خود دور کنیم ، اما در زمان پاکی و بهبودی هم گاهی متوجه شدیم که اینگونه مسائل و مشکلات و مصائب بازهم ممکن است وجود داشته باشد ، اما اینبار بخاطر اینکه نظام عقیدتی خود را تغییر داده بودیم دیگر توجیهات گذشته را مردود میدانستیم ولذا توجیهی برای رخداد اینگونه مسائل نمی یافتیم ، بنابراین ، در وجود خودمان گرفتار کشمکش میشدیم  .

ماهیت نیروی برتر یا خداوند در گذشته برای ما بصورت یک اعتقاد شکل گرفته بود که ما در تعیین تعریف آن نقشی نداشتیم ، اما با کارکرد قدم کوشیدیم تا میزان درک از خداوند را بدانگونه که خود احساس میکنیم تعریف و تعیین کنیم و در این راستا سعی کردیم تا برای نزدیک شدن به خداوند ،  فاکتورهای از شاخصه های نیروی برتر و یا خداوند را کم و یا زیاد کنیم ، و اعتقادات خود را بر همین اساس استوار کنیم ، ولذا همین تغییرات باعث شدند که در رابطه با مفاهیم نیروی برتر گرفتار چالش و کشمکش شویم ، اما  ، رفته رفته متوجه شدیم که ماهیت خداوند برای ما همیشه یکسان بوده و تنها اتفاقی که رخ داده این است که شاخصه های اندکی از این نیرو تغییر کرده و لذا ذات و ماهیت خداوند برای ما هیچ تغییری نداشته است و بقول آنکه گفت ؛

سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم

آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم   

کشمکش یعنی مجادله بین دو نیرو و یا دو عامل و یا دو قوا ، بنا براین کشمکش در این سوال یعنی مجادلات درونی  بر اساس پذیرش و یا برای درک از مفاهیم نیروی برتر که در وجود و افکار و اعتقادات ما اتفاق می افتد . کشمکش درونی یعنی ؛ لحظه ای ثبات و آرامش و لحظه ای جنگ و تشنج ، گاهی این کشمکش های درونی باعث میشوند تا ما در برهه ای از زندگی  سرگشته  راه حق شویم ، اما سرانجام متوجه شدیم که به علت دو قسمت ،  ویا دو جریان درونی این کشمکش ها در درون ما شکل میگیرند .

بخش اول ؛ قلبی

ما بطور معنوی و روحانی نیروی برتر را در قلب و وجود خود احساس میکنیم ، و حمایت های نیروی برتر را کاملاً درک میکنیم ، هر چند در موارد کثیری نمیتوانیم ، توضیحی در این رابطه ارائه دهیم و یا در اثر عدم قدرت بیان این ادراکات و یا احساسات و یا حمایت های که از ما میشود را بیان کنیم ، اما بطور شفاف وجود این نیرو را قطعاً در قلب و دل و درون خود احساس میکنیم و بقول معروف ؛ ( " یُدرکُ لا یُوصف " یعنی درک میکنیم ولی وصف نمیتوانیم بکنیم )  ، بنا براین ما از نظر قلبی ، با وجود نیروی برتر مشکل و یا کشمکشی نداریم ، زیرا ما بعنوان یک انسان اساساً و فطرتاً موجودی هستیم معنوی ، و همیشه با این نیرو در صلح و آرامش هستیم  . در این قسمت از وجودمان برای اعتقاد به نیروی برتر بدنبال دلیل و یا مدرک نیستیم ،  و بقول معروف " آفتاب آمد دلیل آفتاب " ، زیرا وجود این نیرو به وضوح برای ما قابل درک و آشکار است  ، که ما در کل به آن اعتقاد قلبی میگویم که عشق نماینده این جریان است   .

بخش دوم ؛ عقلی

در این بخش از وجودمان ما سعی میکنیم تا بطور عقلی و استدلالی اعتقادات وماهیت نیروی برتر خود را مورد شناسایی و یا ارزیابی قرار بدهیم و لذا گرفتار سوالات گوناگونی میشویم ، بطور مثال سوالاتی از این قبیل ؛

-         ما برای بعضی از پدیدها و اتفاقات نمیتوانیم تحلیل قانع کننده ای پیدا کنیم و لذا چگونگی این اتفاقات را ممکن است ناعادلانه تصور کنیم

-         گاهی فکر میکنیم در حق ما بی عدالتی شده .

-         گاهی در مورد وجود نیروی برتر ممکن است ، در ذهن خود وجود او را مورد شک قرار بدهیم و از خودمان بپرسیم که از کجا معلوم که خدایی وجود دارد ؟ 

و هزاران اگر و چرا در ذهن پرسشگر ما مطرح میشود که این امر کاملاً طبعیست زیرا ، انسان از طرفی موجودیست فلسفی  ، بنابراین ، مطرح شدن و عدم پاسخ به این سوالات باعث میشود تا آرامش ما بهم بخورد ، برهمین اساس اعتقادات عقلی ما در این روند مختل شده و حالتی هجومی بخود میگیرد و لذا در ادامه این روند اعتقادات عقلی ما با اعتقادات قلبی وارد کشمکش و مجادله میشود  وبقول آنکه که گفت ؛

با عقل ، آب عشق به یک جوی نمیرود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

بنابراین ما متوجه شده ایم در این بخش از وجودمان باید بینش خود را تعالی دهیم و برای دست یابی به جواب سوالاتی که بصورت متواتر در ذهن و فکرمان مطرح میشوند ، تحقیق و تفحص کنیم ولذا در پی این پویایی و کوشش سرانجام خرد در ما شکل میگیرد ، بنابراین ، خرد نماینده این جریان است .

از طرفی وقتی ما در رابطه با مقوله چیستی خداوند متفکر میشیویم باید در نظر داشته باشیم که خرد ما در حد و اندازه ای نیست که بتواند بسیاری از پدیده ها و اتفاقات جهان هستی را با عقل زمینی خود تعریف و یا توضیح دهد و این عدم توضیح دلیل بر بی معنا بودن نظام هستی نیست ، بنا براین ، ما باید متوجه باشیم که خرد ما به تنهایی نمیتواند پاسخگو بسیاری از مسائل باشد و لذا ممکن است در زندگی ما را گرفتار و سرگشته بیابانها و کویرهای بی آب و علف کند و بقول آنکه گفت ؛

آزمودم عقل دور اندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را

بنابراین وقتی عقل و خرد ما  در مصاف دل و عشق  قرار میگیرند ، کمشکش های بوجود می آید ولذا بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با هوش بهبودی خود  بین این دو ،  صلح و تعادل بوجود بیاوریم . اگر ما بتوانیم  این مهم را انجام دهیم بی شک به سعادت و آرمش خواهیم رسید و بقول آن حکیمی که گفت ؛

بنام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 ، به عبارت دیگر زندگی و اعتقادات خود را تلفیقی از این دو عامل کنیم یعنی در اعتقادات خود نه صرفآ قلبی باشیم و نه صرفاً عقلی باشیم ، بلکه با مدیریت و روشن بینی خاص بین این دو مودت و همنشینی بوجود بیاوریم  .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 22

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............درک از خداوند

سوال 22 ) آیا فهم کنونی من از نیروی برتر هنوز هم برایم کار میکند ؟ به چه تغییراتی ممکن است نیاز داشته باشم ؟            

                                       قسمت اول سوال )  بله فهم ما از خداوند هنوز برایمان کار میکند ، فهم امروز ما از نیروی برتر ما را وامیدارد تا در رابطه با مشکلات و یا اتفاقاتی که در زندگییمان رخ میدهد مثل گذشته با ترس و دلهره روبرو نشویم .

                                                                               فهم گذشته ما از خداوند ریشه در ترس و بی اعتمادی داشته اما امروز ما سعی کردیم تا این موانع را برطرف سازیم ، ما به تجربه آموخته ایم که هرگاه فهم خود را نسبت به خداوند ارتقاء میدهیم بهتر متوجه موهبات آن میشویم و این نیرو  در زندگی ما بیشتر کارآیی دارد ، بنابراین هر چند این نیرو در زندگی ما اکنون کارآیی دارد ، بطور مثال ما را پاک نگهداشته ، اما برای فهم بسیاری از مسائل و اتفاقات ومشکلات زندگی نیاز داریم تا سواد معنوی خود را بالا ببریم و برای اینکه سطح درک خود را بیشتر ارتقاء دهیم و اعتقادات جدید خود را محکم کنیم  ، باید برای یافتن پاسخ به سوالاتی که در ذهن و فکرمان در رابطه با نیروی برتر داریم مطالعه و تحقیق کنیم   و لذا تا رسیدن به جوابهای خود و گذر از این مرحله دعا میکنیم خداوند قدرت پذیرش اینگونه مسائل را به ما بدهد     .

                            قسمت دوم سوال ) ما برای تغییرات نیاز به زمان و تمرکز به روی بهبودی داریم ،و همینطور که میدانیم برای تغییرات فاکتور زمان در درجه اول می باشد ، بنابراین ، تغییرات در ما زمانی فزاینده میشود که صبور و همینطور پویا باشیم ، در رابطه با پرسش های ذهنی خود بی تفاوت نباشم و برای یافتن جواب سوالات خود جستجوگر باشیم ، خود را در فضاهای بهبودی و معنوی قرار بدهیم ، بیشترین تغییراتی که برای رسیدن به این منظور مهم است ، دست برداشتن از ساده نگری و بی تفاوتی و تنبلی است ، اما مهمترین عاملی که میتواند در این راستا به ما کمک کند عمل کردن به اصول روحانی قدمهاست .  

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 23

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............ بخش سپردن

سوال 23 ) مفهوم مراقبت برای من چیست ؟

 معنی لغت مراقبت یعنی ؛ مراقبه ، نگاهبانی ، مواظبت

و تعریف آن یعنی اینکه چیزی و یا کاری را بخواهیم به کسی بسپاریم و یا به عبارت دیگر بخواهیم آنرا واگذر به کس دیگر کنیم  ، بنابراین ، همینطور که متوجه شدیم مفهوم مراقبت بدون فعل سپردن بی معنا می باشد ، لذا ،  برای اینکه  بتوانیم چیزی را به مراقبت کسی بسپاریم باید ابتداء مراتبی را طی کنیم و در واقع برای این منظور زمینه های مساعدی بوجود بیاوریم ، تا ما بتوانیم خواسته مَد نظر خود را به آن شخص بسپاریم .  مهمترین عاملی که میتواند در این راستا به ما کمک کند قوه شناخت ما نسبت به کسی است که میخواهیم چیزی را به آن بسپاریم ، لذا در اثر همین شناخت در نهایت به او اعتماد میکنیم ، بنابراین ، مراقب ما در درجه اول باید مورد اعتماد ما باشد .

مفهوم  مراقبت کردن برای ما مترادف با معنای کنترل کردن نمی باشد بلکه بخاطر اعتمادی که به مراقب خود داریم نه ما او را کنترل میکنیم  ، و نه او ما را کنترل میکند و لذا این عدم کنترل دو طرفه می باشد . مفهوم مراقبت کردن برای ما معنای واگذاری را میدهد و واگذاری یعنی رها کردن ، شاید این مثال بهتر بتواند مفهوم ما از واگذاری را بیان کند ؛ فرض کنیم که راننده اتوبوسی هستیم وقتی خسته میشویم هدایت اتوبوس را به راننده کمک خود واگذار میکنیم و در قسمت استراحتگاه با اعتماد کامل و بدون دغدغه و با آرامش به استراحت میپردازیم زیرا میدانیم او به وظایف خود آشناست ، بنابراین ما در گذشته راننده اتوبوس وجود خودمان بوده ایم و میخواهیم از این به بعد ، فرمان زندگی و اراده خود را به مراقبت خداوند بدانگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم ، در واقع ما میخواهیم در اثر این واگذاری  اولاً ، از اراده شخصی خود رها شویم و ثانیاً با سپردن زندگیمان به  مراقبت خداوند از بسیاری از دغدغه ها و ترسهای که در متن زندگی ما قرار دارند ، رها شویم ، بنابراین مفهوم کلی مراقبت ، در فعل سپردن و رها شدن برای ما معنا میدهد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 24

  ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............. بخش سپردن ( واگذاری )

سوال 24 ) سپردن اراده و زندگی به خداوندی که خود درک میکنم برای من چه مفهومی دارد ؟

 سپردن برای ما به معنی واگذاری می باشد در واقع هدف ما از این واگذاری اینستکه میخواهیم  رها بشویم  ، اما باید از چه چیزی رها بشویم ؟ ما در دو بخش از هستی خود میخواهیم به رهایی برسیم ؛

اول  -  خود محوری ( اراده شخصی ) ؛

                                                  ما در قدم اول متوجه شدیم که بیماری اعتیاد داریم و در مقابل این بیماری عاجزیم و لذا ما در درجه اول خواهان این هستیم تا از بیماری و نواقص شخصی و خودمحوریهای خویش  رها شویم ، و در قدم دوم متوجه شدیم که یک نیروی برتر میتواند در این راستا به ما کمک موثر کند و در قدم سوم تا اینجا متوجه شدیم ، که لازمه این کمک این است که ما تصمیم بگیریم وتمایل به رهایی داشته باشیم ، تصمیم و تمایل در اینجا برای ما به این معنا و مفهوم میباشد که ،  بجای اینکه متمرکز به روی منفعل کردن بیماریمان باشیم آنرا به خداوند واگذار کنیم و در عوض ارکان بهبودی خود را فعال کنیم    ولذا برای رسیدن به این منظور باید دست از مبارزه با اراده شخصی خود برداریم وبه عبارتی دیگر دست از خودمحوری های خود برداریم و آنها را به خداوند بسپاریم ، هرچند دست برداشتن از خودمحوری سخت بنظر میرسد ، اما ، ما با کارکرد قدم اول و دوم متوجه خسارات و صدماتی که در زندگی به سبب اراده شخصی خوردیم ، شدیم  ، و لذا روشن شدن مضرات این اراده به نوعی  انگیزه  و شوق و تمایل ما را برانگیخت تا ما راحتر این تصمیم را بگیریم .  

دوم – زندگی ؛

                                                                               مفاهیم سپردن در این بخش از تصمیمی که برای واگذاری  زندگیمان به خداوند ، جهت رها شدن میگریم  ، ممکن است به علت گستردگی ما را دچار چالش های کند و این ممکن است به این علت روی بدهد که ما حد و مرزها خود و خداوند را ندانیم و اگر بطور روشنتر مطرح کنیم ممکن است در شرح وظایف که تدوین میکنیم نکاتی مجهول مانده باشد ، بطور مثال ما در شرح وظایف خود بخداوند ، ابتدا به علت اعتماد کاملی که به او داریم  بدون پیش شرط تمام امور زندگی خود را بطور کامل بخداوند می سپاریم . ما درفرهنگ مفاهیم سپردن زندگی به خداوند ، به این نتیجه رسیدیم که ما باید فقط وظایفی را که بعهده داریم مسئولانه انجام بدهیم و نتیجه آنرا به خداوند بسپاریم . گاهی ممکن است نتیجه طبق خواست ما نباشد ، بنابراین ، ما باید عمیق باشیم زیرا ممکن است بسیاری از مواقع ما شناخت صحیحی از خیر خود نداشته باشیم . شاید بسیاری از اتفاقات بدی که در زندگی برایمان رخ میدهد تحلیلی درست نداشته باشیم و برعکس خیری در آن نهفته باشد بقول آنکه گفت ؛

غمناک نباید بود از طعن حسود ایدل

شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد

بنابراین ، فعل سپردن میتواند مفاهیم ظریفی داشته باشد که ما با هوش بهبودی خود میتوانیم درک از مفاهیم والای آنرا دریابیم ، سپردن یعنی پذیرفتن چیزهای که ما قادر به تغییرش نیستیم ، از طرفی سپردن یعنی تلاش مسئولانه در جهت چیزهای که توانایی تغییرش را داریم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 25

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه ؛

جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد .

قدم سوم ............. بخش سپردن ،

سوال 25 ) زندگی من به چه شکل ممکن است تغییر کند اگر که تصمیم بگیرم آنرا به نیروی برتر بسپارم ؟

ما ، در زندگی خود همیشه گرفتار تشویش ها و اضطراب های بی شماری قرار میگیریم ، همه اینها به این علت در زندگی ما نقش دارند که ما بشدت وابسته به امور دنیوی و زندگی و تعلقات خود هستیم و دائماً برای اینکه بتوانیم این چیزها را حفظ کنیم ، و یا به عبارت دیگر چون این چیزها که وابستگیهای ما را شکل میدهند فانی هستند و ماندگار نیستند ، لاجرم بخاطر از دست دادن آنها دائماً گرفتار ترس و دلهره ،و دلشوره و دغدغه های گوناگونی میشویم و بقول معروف آنچه را که نپاید وابستگی را نشاید . این وابستگها میتواند برای هر کدام از ما بشکل خاص مورد نظر خود ظهور کند ، بطور مثال ؛ پول ، زن ، قدرت ، فرزند ، لذت ، موادهای اعتیاد آور ، و . . . ، و لذا تا این وابستگیها در زندگی ما نقش دارند ، بنابراین ، ترس از دست دان اینها همیشه در ما وجود دارد ، گاهی حضور این وابستگی ها در زندگی ما بقدری پر رنگ میشود که زندگی ما را جهنمی میکند ، گاهی ما در طول زندگی خود برای فرار ، از این دست وابستگیها ، پناه به وابستگیهای فانی دیگری میبریم و در واقع فقط شکل و فرم انها را عوض میکنیم ، و تا پایان عمر خود با دلبستگی به وابستگی های خود روزگار میگذرانیم و بقول آنکه گفت ؛

افسانه زندگی دو روزی بیش نبود

آنهم با تو بگویم کلیم ، که چگونه گذشت

یکروز شد صرف دل بستن به این و آن

یکروز صرف دل کندن از این و آن گذشت

بنابراین ، زندگی ما همیشه توام با وابستگیهای ملال آور و بیماری اعتیاد همراه با نداشتن سلامت عقل در جریان بوده و همین مسائل دائماٌ زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و زندگی ما را دوزخی کرده است . بنابراین ، وقتی با سوال فوق مواجه میشویم و فکر میکنیم ، اگر تصمیم بگیریم که زندگی خود را به نیروی برتر بسپاریم در واقع یعنی مصمم که از قید و بند این وابستگیها رها شده و آنها را بخداوند بسپاریم ، و لذا در این طریق ما سعی خواهیم کرد که تمام وابستگیها و تعلقات زندگی خود را بطور کامل به خداوند بسپاریم و در نتیجه همین مسئله باعث میشود که در زندگی ما آرامش ظهور کند که دیگر ترس و دلشوره و اضطراب و تشویش در آن جایگاهی نخواهد داشت که ما به آن تغییرات بنیادین میگویم ، حقیقتاً بیاییم لحظه ایی در تصورمان به این نکته فکر کنیم که اگر بتوانیم از هرچه که رنگ تعلق و وابستگی دارد رها شویم چگونه زندگی و آرامشی را تجربه خواهیم کرد ، و لذا متوجه مزایا و دستاوردهای حاصل از واگذاری وابستگیهای خود به نیروی برتر میشویم ، در نتیجه زندگی ما توام با آرامش و ، وارستگی میشود و این تغییرات زمانی در زندگی ما هویدا میشود که به نیروی برتر خود اعتماد کنیم و از سر راه آن کنار برویم ، و خود را تسلیم خواست و اراده این نیرو کنیم.

اما از طرفی واقعیت این است که در هر صورت انسان یک موجود وابسته می باشد و به هر حال ذات انسان عجین با ، وابستگی می باشد و اصولاً ، وابستگی جزوماهیت ما انسانها می باشد ، اما نکته قابل تامل این است که ما در زندگی وابسته به اموری میشویم که فانی و یا ناماندگار هستند ، بطور مثال ، وابستگی به موادهای افیونی ، وابستگی به زن و بچه و یا قدرت و سکس و ثروت و وو ... ، بنابراین ، تمام تلاش ما اینستکه باید سعی کنیم ، اگر بعنوان یک انسان اجبار در وابستگی داریم ، نهایتاً ، وابسته به جریان و یا نیروی باشیم که آنرا هرگز از دست نخواهیم داد و همیشه در دسترس ما می باشد ، یعنی نیروی برتری که همیشه در قلب و ، وجود خود آنرا احساس میکنیم و همیشه برایمان مانا و هرگز میرا نمی باشد ، وبقول کتاب پایه که میگوید :

<<( بعنوان معتادان در حال بهبودی ، متوجه میشویم که هنوز وابسته هستیم ، اما این وابستگی از چیزهای اطراف ما ، به خداوندی مهربان و قدرت درونی حاصل از برقراری رابطه با او تغییر یافته است )

ضمناً باید به خاطر داشته باشیم که منظور ما از قطع وابستگی ترک روابط عاطفی و یا معنوی و یا هر چیز دیگر نمی باشد ، بدیهیست ما بعنوان یک انسان باید دلبستگی های داشته باشیم و در اینصورت است که زندگی ما معنا پیدا میکند ، اما نکته این است که باید سعی کنیم این علایق را نبست به هر چیزی تبدیل به وابستگی نکنیم ، در واقع وابستگی یعنی پیشرفت افراطی ما نسبت به علایق و دلبستگی هایمان .

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست

https://telegram.me/nafasbenafas1

آدرس ما در یوتیوب " رادیو بهبودی "

قدم سوم سوال 26

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............. بخش سپردن

سوال 26 ) چگونه به نیروی برتر اجازه میدهم تا در زندگی من تاثیر بگذارد ؟

همینطور که میدانیم برای صدور هر نوع مجوزی باید  زمینه های  قبلی وجود داشت باشد ، به عبارت دیگر بسترسازی مناسبی از قبل فراهم شده باشد .

                                       اگر ما بخواهیم بخدواندی که دوست داشتنی و بزرگتر و مهربانتر ازخودمان است ،  اجازه بدهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد ،  در درجه اول باید تسلیم کامل شویم و لازمه اش اینست که از قبل باید مراتبی را طی کرده باشیم  ،  این مراتب  همان مثلث توکل است که باید به روی آن کار کنیم ،  یعنی ؛  ( اعتقاد  -  اعتماد   -  اطمینان ) خود را اتقاء دهیم ، بنابراین  ، ما هر چقدر سعی وکوشش کنیم که این سه فاکتور اساسی را در خود ارتقاء دهیم ،  شرایط ایده آل تری را برای اجازه دادن به نیروی برتر در خودمان جهت تاثیر گذاری در زندگیمان فراهم کرده ایم  . نکته قابل تامل این است که مثلث توکل زمان کارآیی موثر دارد که اضلاع آن بطور یکسان در ما رشد کند و لذا اگر عدم تعادلی بین این سه فاکتور وجود داشته باشد ، ممکن است ، برای اجازه دادن به نیروی برتر که وکیل ما می باشد برای تاثیرگذاری در زندگی ،  با موانعی روبرو شویم ، همینطور که در سوال مطرح شده است برای تاثیر گذاری نیروی برتر در زندگیمان ، اولین  لازمه اش این است که ما تمایل به حضور این نیرو را در خود داشته باشیم ، بنابراین ، تمایل ما  ، برای اجازه دادن مهم است و معنای تمایل برای ما موقعی مفهوم میشود که ما در جهت بهبودی اعمالی از خود نشان دهیم  . ما میتوانیم با اعمالی که انجام میدهیم اجازه دهیم تا از برکات این نیرو برخوردار باشیم ، بطور مثال ؛ پاک بودن و پاک ماندن – رعایت  کردن اصول روحانی  - ارتقاء درک از خداوند از راه تحقیق و مطالعه – حضور در جلسات بهبودی -   معنوی زندگی کردن و در فضاهای روحانی قرار گرفتن – دعا و مراقبه و . . .

ما برای اینکه به نیروی برتر اجازه دهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد باید از خود محوری واراده شخصی خود دست برداریم و خود را تسلیم خواست خداوند کنیم  .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 27

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه ؛

جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد .

قدم سوم .............. بخش سپردن

سوال 27 ) نیروی برتر چگونه مراقب اراده و زندگی من خواهدبود ؟

چگونگی مراقب بودن نیروی برتر ازما ، بستگی به درک ما ، از مفاهیم سپردن نشات میگیرد ، نیروی برتر یک قدرت نامحدود است و بطور گوناگونی در زندگی ، مراقب ما می باشد و ما باید در نظر داشته باشیم ، مراقب ما ، یعنی نیروی برتر ، کنترل کننده ما نیست بلکه حمایت کننده ما می باشد .

نیروی برتر در دو بخش مهم از هستی ، مراقب ما می باشد .

بخش اول - اراده ؛

منظور ما از اراده ، در واقع همان اراده شخصی می باشد که نیروی محرکه بیماری ما می باشد و انباشته از خودمحوریهاست و چون از ارکان بیماری می باشد ، ما در مقابل کنترل آن عاجزیم ، و لذا هر زمانی که خواستیم آنرا کنترل کنیم نهایتاً آنرا فعال کردیم و نتیجتاً به نقطه ایی رسیدیم که متوجه شدیم در این زمینه نمی توانیم برای خودمان کاری انجام دهیم ، در این نقطه بود که در قدم سوم متوجه شدیم ، بهتر است تسلیم شده و اراده مخرب خود را به نیروی برتری که به او اعتقاد و اعتماد و اطمینان داریم واگذار کنیم ، و همانطور که در کتاب فقط برای امروز صفحه دهم اردیبهشت ذکر میکند ؛

( اطمینان می یابم خداوندی که درک میکنم ، آنچه را نمیتوانم برای خود انجام دهم ، برای من انجام میدهد )

بنابراین ، با اطمینان به این نیرو ، چگونگی مراقبت او را در رابطه با اراده مخرب شخصی خود درمی یابیم ،بطور مثال ؛ ما بطور تجربی آموخته ایم که هر گاه با خلوص نیت و عمیقانه در دعاهای خود از خداوند میخواهیم نقص و یا ضعف اخلاقی ای را از ما بگیرد ، پس از مدتی این نواقص و ضعف اخلاقی در ما برطرف می شود . یکی از نشانه های مراقبت نیروی برتر از اراده شخصی ، همین طول مدت پاکی ما از مواد مخدر می باشد و همینطور معنای چگونگی مراقبتها و حمایت های این نیرو برای ما با حضور در جلسات بهبودی و کارکرد قدم و پویایی در مسیر بهبودی به وضوح قابل درک و مشاهده است .

بنابراین ما هرگاه در رابطه با نیروی مخرب اراده شخصی و هواهای نفسانی خود گرفتار میشویم از خداوند میخواهیم که از ما مراقبت کند وبه ما کمک کند و همان دعای معروف کتاب مقدس پایه را در دل و با زبان زمزمه میکنیم ؛

اراده و زندگی من را در اختیار بگیر ، مرا در بهبودی راهنمایی کن ، و شیوه زندگی را به من نشان بده .

بخش دوم – زندگی ؛

ما در این بخش از هستی خود براساس مفاهیمی که از فعل سپردن بدست آوردیم برای مراقبت خداوند از زندگیمان ، به او توکل میکنیم ، توکل یعنی اینکه خداوند از ما بهتر مسائل را میداند و لذا ما به کاردانی او اعتماد داریم و ما فقط بر اساس مسئولیت و شرح وظایفی که بعهده داریم عمل میکنیم ، معنای لغت توکل یعنی رها کردن و تفویض کردن و ، واگذاردن است ، . در واقع با توکل کردن به نیروی برتر ، درک از چگونگی مراقبت این نیرو برای ما کاملاً مشکوف می شود . ما با وکیل کردن خداوند در تمامی امور زندگی خود رفته رفته متوجه چگونگی مراقبت و حمایت های خداوند میشویم ، ما با تن دردادن و مقید بودن به اصول روحانی بطور شفاف درک واضحتری از چگونگی مراقبت نیروی برتر را در مییابیم . مثلاً بعنوان نمونه ما زمانی پاکی خود را یک معجزه می پنداشتیم ، فکر میکردیم که دیگر هرگز قادر نخواهیم بود بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و سرنوشت محتوم و غم انگیز خود را تا پایان عمر پذیرفته بودیم و پاکی خود را یک معجزه مپنداشتیم و شاید از معجزه هم بالاتر ، گاهی در اوج اعتیاد و نامیدی بخود میگفتیم ؛ حتی مسیح که مردگان را زنده میکرد اگر بیاید نمیتواند اعتیاد ما را برطرف کند ، و یا اینکه ما را شفا دهد ، اما اینک ، مدتیست که بدون مصرف مواد مخدر زندگی میکنیم ، علاوه بر این میخواهیم خود را مورد شناسایی قرار بدهیم ، تا از این طریق در فرایند رستاخیز روحانی قرار بگیرم و در این زمینه تغییراتی را بخوبی در خود مشاهده میکنیم و لذا بدون شک چگونگی مراقبت های یک نیروی برتر را در این رابطه کاملاً درک میکنیم ، و گاهی در دلمان اقرار میکنیم که ، خداوندا ؛

این ما نبودیم ،. . . واقعاً این ما نبودیم که پاک ماندیم ، بلکه این حمایت ها و مراقبتهای بیدریغ تو بود که ما را پاک نگه داشت . ما کور بودیم اینک بینا شده ایم ، کر بودیم شنوا شده ایم ، لال بودیم اینک متکلم شده ایم ، نادان بودیم اما اکنون دانای بر نادانی خود شده ایم ، گم شده بودیم ، امروز پیدا شده ایم ، دور از تو بودیم اینک نزدیک بتو شده ایم ، بی اعتبار بودیم اکنون معتبر شده ایم ، غیر قابل اعتماد و اطمینان بودیم ، اکنون معتمد و مطمئن شده ایم ، گدا بودیم اینک پادشاه وجود خود شده ایم ، غمزده و منزوی بودیم اما اکنون شاد و پویا شده ایم ، کذاب بودیم اکنون صادق و راستگو شده ایم و در یک جمله مرده بودیم و اکنون زنده شده ایم ...... پس ای خدا ، .... ای نیروی برتر ما ، چگونه میتوانیم مراقبت های تو را در این راستا متوجه نشده باشیم و یا آنها را ندیده بگیرم و سپاسگزار اینهمه حمایت های تو نباشم .

بنابراین وقتی دقت میکنیم متوجه میشویم که مراقبت های خداوند چقدر گسترده در زندگی ما اتفاق افتاده است و موهبت های آن در زندگی ما حقیقتاً خارج از شمار و قوه بیان ما می باشد . ضمناً درک بیشتر از مراقبت نیروی برتر در زندگی ما ، بستگی به هوش و تمرکز ما در رابطه با چگونگی حمایت این نیرو دارد و لذا باید مواظب تحلیل و تفسیر بسیاری از مواردی که در زندگی ما پیش می آید باشیم ، گاهی ممکن است در زندگی ، ما حمایت و یا مراقبتی را در اثر عدم آگاهی و یا دور اندیشی برای خود مضر بدانیم در حالیکه نفع ما در آن است .

بنابراین ، تفسیر و یا برداشت ، از چگونگی مراقبت های خداوند در زندگی ، بستگی مستقیم به نحوه روشن بینی ما دارد ، در واقع ما با ارتقاء دانش بهبودی و بالا بردن سطح شناخت و دانش معنوی خود و همینطور با عمل کردن به اصول روحانی ، میتوانیم مفاهیم ، چگونگی مراقبت های خداوند را درک کنیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

آدرس صوتی ما در یوتیوب " رادیو بهبودی "

قدم سوم سوال 28

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............. بخش سپردن

سوال 28)آیامواقعی بوده که من قادر نبوده ام از سر راه خدا کنار روم و برای نتیجه کاری به او اعتماد کنم  ؟    

                                                             بله  ، مواقعی در زندگی پیش می آید که ما قادر نیستیم ازسر راه خداوند کناربرویم و لذا در اینجا متوجه میشویم که مثلث توکل ( اعتقاد - اعتماد – اطمینان ) ما به اندازه کافی رشد نکرده است و لذا این مسئله بیانگر این می باشد که بیماری اعتیاد ما هنوز بطور کلی غیر فعال نشده و هنوز در بسیاری از موارد میخواهد با اراده شخصی و با زور و خودمحوری مسائل را پیش ببرد در چنین شرایطی ، مَثَل ما  ، به مانند موکلی میماند که به وکیل خود اعتماد نکند ، و لذا در نهایت خود محوری و جهل ،  خود را داناتر از وکیل خود بداند و میخواهد به هر صورت که شده  در کار اودخالت کند  .

                                       گاهی ما در رابطه با مسائل زندگی دوست داریم نتیجه آنطوری باشد که ما میخواهیم ، البته این اشکالی ندارد و لذا بخاطر بدست آوردن نتیجه هر کاری که از دستمان بر می آید را انجام میدهیم که اینهم اشکالی ندارد ، اما مشکل از آنجایی شروع میشود که در رابطه با بدست آوردن و یا بدست نیاوردن نتیجه از قبل گرفتار ترس ، دغدغه ، دلشوره و دلهره و و . . میشویم  و زندگیمان دوزخی میشود و این نشان دهنده این است که باید در معنای سپردن بیشتر دقت کنیم  ، یکی از مفاهیم سپردن در زندگی برای ما اینگونه است که ما موظفیم تمام سعی و تلاش خود را همراه با صداقت و پشتکار برای اهدافمان و دستیابی به نتایج حاصل از آن بکار ببریم ، اما با توکل  کردن به خداوند ، نتیجه آنرا در نهایت به او می سپاریم ، ونتیجه هرچه که باشد آنرا خواست خدا میدانیم  ، و معتقدیم که خواست خدا بهترین نتیجه برای ما می باشد حتی اگر نتیجه ایی که بدست می آید باب میل ما نباشد  . نکته ایی که باید به آن توجه کنیم این است که خداوند مظهر و تجلی زیبایی و پاکی و مهربانیست ، بنابراین خواست خداوند برای ما همیشه پاکی و بهبودی می باشد

                                                                                       در این سوال منظور از راه خدا همان خواست و اراده خدا می باشد  ، که نهایتاٌ منجر به نتایج میشود . و از آنجایئکه خودمحوری و خود اتکایی یک از ارکان اصلی بیمار اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بین خواست من ( خواست من = اراده شخصی ) و خواست خداوند مقابله ای شکل میگیرد و لذا ما بر اساس عجزی که در مقابل بیماری و خودمحوری داریم قادر نمیشویم که  تن به خواست خداوند بدهیم ، در واقع ، یعنی بیماری اعتیاد فعال شده و لذا شروع به مقاومت و پایداری میکند ، ما وقتی در شرایط خودمحوری قرار میگیریم ، فکر میکنیم خودمان همه چیز را میدانیم و خودمان قادریم همه کار را انجام دهیم و لذا در نهایت جهل مرکب زور میزنیم که  نتایج و مسائل زندگی را خودمان آنطور که میخواهیم رقم بزنیم .  گاهی به توانا ییها و دانایی خود غره میشویم ، اما غافل از اینکه  ، بدون توکل کردن این فاکتورها ناکارآمد و عملاً نتایج مثبتی به بارنمیآورد و همانطوریکه  گفت :

تکیه بر تقوا و دانش کافریست

رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

بنابراین ، اینکه قادر نیستیم گاهی از سر راه خدا کنار برویم به این علت است که خودمحور و خودکامه میشویم و اصرار داریم نتایج دقیقاً مطابق خواسته ما باشد و لذا متوجه میشویم که در رابطه با مفاهیم توکل نیاز به رشد و تعالی داریم . توکل یعنی حرکت از من برکت از تو ، توکل یعنی قطع امید کردن از خود و دیگران و نتیجه هر امری را به خداوند سپردن ، توکل  ، یعنی ؛ اظهار ناتوانی  و عجزکردن و در اثر عدم توانایی و فهم از مسائل ، به خداوند اعتماد کردن ، توکل کردن یعنی نتیجه ایی را که من دوست دارم مهم نیست ، بلکه چیزی که مهم است نتیجه ایی است که رقم خورده و خواست خداوند در آن می باشد  ، حتی اگر به این شکل فکر کنیم که نتایج بدست آمده که حاصل از زحمات ما   میباشد عادلانه نیست  ، در اینصورت برای آگاهی از فهم اینگونه نتایج دعا میکنیم  که خواست خداوند را دریابیم ، و از سر راه آن کنار برویم ، و لذا در این راستا برای فهم و آگاهی از خواست خداوند  ، نیاز به صبوری و پیش روی در عرصه بهبودی را داریم و در همین روند است که در جای متوجه میشویم که اراده خداوند که نتایج را رقم میزند ، همیشه برای ما دارای پیام و یا مفاهیم و یا منافع گوناگونی است ، که در زمان خود کیفیت و معنای اینگونه خواست ها را درک خواهیم کرد .     

    نکته :

                         ما وقتی به خداوند توکل نمی کنیم ، نه تنها قادر نیستیم نتایجی که سرانجام رخ میدهند را تغییر دهیم  ، بلکه عدم توکل همیشه ما را گرفتار ، دلهره ، تشویش ، اضطراب  ، ترس و ناامیدی و افسردگی و در نهایت ما را خودمحور میکند.

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال29

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم .............. بخش سپردن

سوال 29) آیامواقعی بوده که  قادر بوده ام از سر راه خدا کنار روم و نتیجه کاری را به او بسپارم  ؟     

                                                                         بله ، مواقعی بوده است که  ما واقعاً از سرراه خدا کنار رفته ایم و با صداقت و پشتکار وظایف خود را در راستای هر هدفی که داشته ایم انجام داده ایم ، برای رسیدن به اهداف خود از هیچگونه زحمت و تلاشی مضایقه نکرده ایم ، و لذا از تمام ظرفیت ها و توان خود برای دست یافتن به اهدفمان استفاده کرده ایم ، و در حیطه مسئولیتهای که در این راستا داشته ایم کوشا و ساعی بوده ایم ، اما با توکل نتیجه را بخداوند سپرده ایم و در واقع با این روش توانستیم از سر راه خدا کناربرویم و خود را تسلیم خواست خداوند نماییم ، و لذا تسلیم  ، ما را سرانجام به نقطه توکل رساند و همین توکل در برابر خواست و اراده خداوند  در نهایت برای ما ثمرات مثبتی به همراه آورد که موجب شد ما برای بدست آوردن نتیجه از قبل دچار ترس ، دغدغه ، تشویش و اضطراب و و . . نشویم ، همینطور یکی دیگر از برکات سپردن و توکل کردن و از سرراه خداوند کنار رفتن برای ما اینبود که ، چنانچه اگر نتیجه بدست آمده مطلوب میل ما نباشد ، دیگرگرفتار یاس و ناامیدی و سرخوردگی نشویم  و در هر صورت خود را برنده این جریان بدانیم  ، از طرفی بزرگترین دستاورد ما زمانیکه از سر راه خدا کنار میرویم و تسلیم خواست و اراده او میشویم  ؛ این است که  از خودمحوری و خود اتکایی ( منظور از خود اتکایی یعنی از اتکا به بیماری و ارده شخصی وهواهای نفسانی ) دست برمیداریم و این برای ما ارمغان بزرگیست .  

پاردوکس قابل تفکر در این دو سوال اخیر ، افکار ما را بر می انگیزد و متوجه میشویم ما بعنوان یک انسان موجودی هستیم که گاه براساس خواسته های بیماری و گاه بر اساس خواسته های بهبودی در شرایط فعلی به زندگی خود ادامه میدهیم ، البته این جریان در بهبودی یک روند  کاملاٌ طبیعیست ، در واقع ما به تجربه دریافتیم که فرایند بهبودی همیشه توام با آزمون و خطا برای ما اتفاق می افتد  ، در واقع گاهی بیماری بر ما چیره می شود  و گاهی ما فائق بر بیماری می شویم ، اصولاً این یک واقعیت غیر قابل انکار است که فرایند بهبودی ما همیشه با جریانات متناوب و نوسانات گوناگون مواجه می باشد ، بنابراین ،  کشمکش های بین بهبودی و بیماری نشان دهنده فعال و بیدارشدن بخشی از روحانیت در وجود ما می باشد ، ما در گذشته بطور دربست در اختیار بیماری قرار گرفته بودیم و هرگز بخاطر اعتیادمان حاضر نبودیم از سر راه خدا کنار برویم ، اما اکنون بسیاری از در و پنجره و روزنه های وجودی خود را برای حضور خداوند باز گذاشته ایم و این نشانگر پیشرفت ما در امر بهبودی می باشد .

    نکته :

                           ما وقتی به خداوند توکل می کنیم ، و زندگی خود را به او می سپاریم ،  فقط متمرکز به روی وظایف و مسئولیت های خود هستیم و نتیجه را به خداوند می سپاریم  ، بنابراین ، توکل همیشه ما را از  ، دلهره ، تشویش ، اضطراب  ، ترس و ناامیدی و افسردگی و سرخوردگی ها ، رهایی می بخشد  ، و در نهایت برای ما صلح و آرامش به همراه می آورد 

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم سوم سوال 30

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه بازتاب نظر انجمن معتادان گمنام NA نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم سوم ............. بخش سپردن

سوال 30 ) چگونه برای سپردن عمل میکنم ؟ آیا از لغات خاصی بطور منظم استفاده میکنم ؟ آنها چه هستند ؟

                                                              قسمت اول سوال )  فعل سپردن یک بینش  و یک اعتقاد روحانی می باشد که ما در روند ایمان آوری و بهبودی به آن دست یافتیم و لذا هدف قدم سوم هم در نهایت همین است که ما را به این نقطه برساند ، اما همانطور که میدانیم هر اعتقادی دارای دو ویژه گی می باشد .

اول ، به صورت نظری ، یا تئوریک ؛

           یعنی اینکه ما با کارکرد سوالات بخش سپردن ،  بطور تئوریک متقاعد شدیم که توکل بخداوند و تسلیم شدن در مقابل خواست و اراده خداوند چقدر میتواند ، برای ما مزایا به همراه بیاورد ، و نشاط وآرامش به زندگی ما ببخشد ، و همینطور متوجه شدیم که خواست و اراده خداوند امروز برای ما پاکی و بهبودی میباشد ، و همینطور در این بخش از نظر مفاهیم عقلی به این خرد رسیدیم که معنای سپردن و توکل کردن و همچنین خواست خداوند برای ما ، انتخاب بهترین گزینه ها برای ادامه دادن یک زندگی سالم می باشد .

دوم ، عملی ؛

از قدیم یک مَثَلی بوده که میگوید : با حلوا ، حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود ، بنابراین ، ما هرچقدر هم که در مفاهیم سپردن چیره دست و یا استاد باشیم  ، اما اگر بطور عملی کارهای که لازم است برای قوام بخشیدن به این اعتقاد انجام ندهیم ، طبیعیست که ازبرکات این توکل بهره ای نخواهیم برد ، ما هرگز نخواهیم فهمید که این قدمها چه معناهای در خود نهفته دارد  وچه جلاء ای میتواند به زندگی ما بدهد ، مگر ، زمانی که به آنها عمل کنیم ، بنابراین ، ما موقعی میتوانیم معنای سپردن و مفاهیم واقعی و کارآیی آنرا در زندگی مشاهده کنیم که اعمال ما براساس این مفاهیم شکل بگیرد و بطور روزانه این اعمال را تکرار کنیم ، بطور مثال ؛

-         مسئولیت پذیری ؛

درک ما ابتدا از سپردن این بود که فکر میکردیم ، که میخواهیم مسئولیت های زندگی خود را بخداوند بسپاریم و خودمان یک نفس راحت بکشیم ، اما در اثر کارکرد این قدم متوجه شدیم که نه تنها توکل و سپردن این معنا را نمیدهد ، بلکه ما را نبست به مسائل  زندگی که در حیطه و در حوزه وظایف ما می باشد ، مسئولیت پذیرتر میکند ، مسئولیتهای که مستقیماً  بعنوان یک انسان باید در مقابل آنها جوابگو باشیم ،  مسئولیتهای از قبیل ؛ وظایف زناشویی –  وظایف ما در بهبودی  –  وظایف ما در پویایی  -  وظایف و مسئولیتهای شغلی – مسئولیت انتخاب کردنها –   وظایف ما در سطح ، خانواده و جامعه  و . .

                                 قسمت دوم وسوم سوال ) بله ما به علت بدست آوردن برکاتی که در اثر فعل سپردن و توکل کردن در این رهگذر شامل زندگیمان شده  ، و برای حفظ و ارتقاء این جلاء و موهبتی که نصیب حالمان شده  ، لازم است ، بطور منظم از جملات و یا کلماتی برای بیان احساساتی که از فعل سپردن بدست آورده ایم استفاده کنیم ، و هدف ما از تکرار کردن این است که خواسته خودآگاه را در ناخودآگاه خود ضبط و ثبت کنیم ، گاهی مانند کسانی که اذکار ( ذکرها ) مقدسه را زمزمه میکنند  ، ما هم بطور روزانه این جملات یا کلمات را با قلب خود و یا با زبان خود ادا میکنیم ، ما دریافتیم که برای ماندگاری این فعل باید بطور منظم و روزانه این اعمال را انجام دهیم ، بدیهیست نحوه بیان این احساسات به شور و به سلایق شخصی ما بستگی دارد ، اما اکثر ما برای بیان احساساتی که در این راستا داریم  ، کم و بیش از جملاتی استفاده میکنیم که در نهایت یک مفهوم را معنا میدهد  ، بطور مثال میگویم ؛

                       خداوند ؛

                                                 تصمیم گرفته ام اراده و زندگیم را به مراقبت دستان توانا و قدرتمند تو بسپارم ، هر چند در دل خواستها و آرزوهایی دارم ، اما اگر آرزوهای من در راستای خواست و اراده تو قرار دارد ، آنها را برآورده کن ، آنهم نه به خواست من ، بلکه بخواست تو ، اراده تو ، و مشیت تو . . .  

                                                                                 ( آمین )

  پروردگارا ؛

            خود را تقدیم تو میدارم ، از من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی ، از اسارت نفس رهایم کن ، تا انجام ارادات را بهتر توانم  ، مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو ، عشق تو ، راه تو ، یاریشان خواهم کرد ، باشد تا همیشه بر اراده تو گردن نهم ........،

                                                                                ( آمین )

 خدوندا ؛

                           اراده و زندگیم را به مراقبت تو می سپارم ، مرا در بهبودیم راهنمایی کن ، و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم .

                                                                                  ( آمین )  

 

خدواندا ؛

آرامشی عطا فرما

تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

 شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم

 و دانشی که تفاوت این دو را بدانم ..................

                                                                                                 ( آمین )  https://telegram.me/nafasbenafas1