نمیدونم اینو که نوشتم اصلن شعر است یا نه اما در هر نوشته ایی که اسم مادر میاد خود بخود شعر میشه امیدوارم شما هم بدیده شعر بخونید. .............. فرزین
سربدر برده برون از در مادر
چادر چیت نمازش برسر
دلش آشوب و نگاهش به خم کوچه که کی ؟
میرسد مست و خراب باز پسر
شب و تاریکی و تشویش و سکوت
حلقه دیده مادر بسوی ملکوت
بغض در راه گلو کرده گره
اشگ در چشم ز فلک کرده گله
که چرا رسم تو و شیوه تو این است ؟
که دلت از سوختگان پر کین است
قطر اشگی که دگر طاقت ماندن نداشت
به نسیم مژه ای بونه ٬ برگونه مادر ٬ ساز رفتن گذاشت
عمر مادر شده طی حاصلی جز این نداشت
قطره اشگی که زمین در اثرش سوخت و یارای تحمل نداشت
بوی عطر گل یاس از باغچه همسایه
میرود دیدن گلهای سفیدی ٬ که در چادر مادر خفته است
عطر گلها بهم میگفتند
چه شمیمی و چه عطری که در چادر مادر خفته است
مادر آهی زدلش می کشد و می گوید
خوشبحالش چه پسرهای خوبی دارد این همسایه
ستاره میزند سو سو مرغ شب ناله میکند هوهو
بدر ایستاده به ره مادر گفت : در چشم من امشب خواب کوکو
همه در کوچه در این ساعت شب رفته بودند بخواب
و هنوز بیدار مادر
حسرت یک شب بی دغدغه فارغ زغمهای زمان
گشته بود رویا برای مادر
مادر از شدت دلواپسی یکبار دگر
نگهی کرده به کوچه که شاید که مگر
زده آتش بدل و سوز جگر
از ته کوچه بیاید پسر
قطره اشگ دگری باز چکید از داغ نهان
گل شبو پس از آن گشت پدیدار به جهان
نازنینی که جهان ملکوت در قدمش کرده سجود
اسوه درد و سکوت ٬ به جهان مادر بود
ماه شاهد عشاق از ایام قدیم چون رسید
یادی از خاطر خود در کوچه مهتابی ندید
تنها .. خاطره ماه از این کوچه تاریک اینبود
مضطرب نیمه شبان ٬ چشم براه و نگران
مادری مانده بدر گریان بود.
فرزند . . . . انکه ایمان فلک داده به باد
دشمن جان و تن و جان او بیمار مباد
آنکه از روی غریزه دد و حیوان و وحوش
گشته سرگشته در این وادی پر نقش و نقوش
آنکه عالم زبرش هست در جنبش و کوش
زده بر ساحل آرامش عمر جوش و خروش
عاقبت شبزده این بره گمگشته زخویش
میرسد لول و ملول مست و خموش
بغض مادر ترکید گفت به پسر
در دلت رحم و مروت تو نداری که مگر
کم کشیدم ز دست پدرت دربدری
کم در تبعید و بیابان شده عمرم سپری
به امید عبثی همه عمر بسی که تو باشی ثمری
رنج با گنج سرابیست به سرایم بکوی بشری
صبر ایوب خجالت زده شد ٬ زین سمبل نامش به شکیبانگری
بسکه بردم همه عمر ٫ رنج و عذاب و الم و گریه شام و سحری
***
تقدیم به روح مادرم که خیلی آزار و اذیتش کردم ...، اما اینک در آرامگاه ابدی خود دیگر آرام بگیر
فرزین حیدری