قدم یک سوال 24
ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم
توجه ؛
جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA" " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد .
قدم یک .......... بخش ؛ عجز
سوال 24 ) آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمیتوانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از مواد مخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟
قسمت اول سوال ) بله ، ما در گذشته بارها و بارها اقدام به ترک مواد خود کردیم اما بعد از مدتی باز شروع به مصرف میکردیم و در اثر تکرار و مکررات به این نتیجه رسیده بود یم که ما دیگر در زندگی هرگز قادر به ترک مواد خود نخواهیم شد ، و لذا در مقابل ترک اعتیادمان احساس عجز میکردیم .
قسمت دوم سوال ) بله ، ما در گذشته همیشه به تنهایی برای ترک اقدام میکریدم با مشقتهای فراوان و دردهای زیاد و کشیدن رنجهای بی ثمر لاجرم مدتی در پاکی بسر میبردیم اما همیشه دو عامل اساسی باعث میشد تا ما باز لغزش کنیم و باز شروع به مصرف کردن کنیم .
اول ؛
اینکه ما واقعاً چون تنها بودیم هیچ راهکاری برای پاک ماندن نداشتیم ، در واقع نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و یک مهارت است و لذا برای پاک ماندن باید الگو و ابزارهای لازم را داشته باشیم ، ما حقیقاً نمیدانستیم که پس از ترک کردن باید از کسانی که مصرف میکنند دوری کنیم و به هیچ وجه نباید با آنها ارتباط داشته باشیم ، ما نمیدانستیم که باید از هر گونه مواد مخدری دوری کنیم و یا نباید جای که در آن مکان مواد مصرف میکنند حضور داشته باشیم و اصطلاحاٌ از ( یاربازی – زمین بازی – توپ بازی ) دوری کنیم ، ما هرگز نمیدانستیم که بعد از ترک ، فقط برای یکبار مصرف کردن بازما را به جای اول مان میکشند و باید از اولین بار مصرف دوری کنیم ، و یا اینکه نمیدانستیم جایگزین کردن موادهای دیگر باز ما را نه تنها به جای اول میرساند بلکه عمل های دیگری هم پیدا میکنیم و یا اینکه ما به علت عجزی که داریم هرگز نمیتوانیم بطور کنترل شده مواد خود را مصرف کنیم و و . . .
دوم ؛
اینکه ما وقتی مصرف خورد را قطع میکردیم از نظر ، جسمی و روحی و احساسی و روانی تا حد زیادی نامتعادل و احوالاتمان ناپایدار و یا متغییر میشدند ، بخصوص در بخشهای روحی و روانی و احساسی گرفتار تلاطماتی میشدیم که آدمهای به اصطلاح عادی نمیتوانستند ، شرایط ما را درک کنند و لذا ما از نظر درونی دائماً گرفتار نوساناتی بودیم که بیان کردن آنها برای کسانی که اطراف ما بودن ، بی مفهوم و یا از قوه درک آنها خارج بود ، بطور مثال وقتی میگفتیم ، میل به مصرف داریم ، اگر ما را شماتت نمیکردند تنها راهکارشان این بود که یا صلوات بفرست و یا اینکه تخمه آفتابگردون بشکن ، و یا اینکه به زبان شیرین آذری میگفتند ؛ ( دی یَسن گَنه گُتون قاشینیر ) و لذا به هیچ عنوان نمیتوانستند دردهای ما را بفهمند ، و بقول آنکه گفت ؛
چه وجود نقش دیوار ، و چه آدمی که با او
سخن از درد گویند و در او ثمر نباشد
بنابراین ، ما مجبور بودیم از بیان احساسات واقعی خود برای دیگران دوری کنیم و خودمان به تنهایی انبوه این دردها را تحمل کنیم ، مرجع و یا پناهی نداشتیم که با مراجعه به آنجا دردهای خود را التیام بخشیم ، کسی که شرایط و حال ما را درک کند را نمی یافتیم تا با او درد دل کنیم ، ولذا سرانجام در تنهایی های خود در لاک انزوا فرو میرفتیم و در نتیجه بعد از مقاومت و کشیدن دردها و رنجهای فروان در نهایت نقطه تحمل و مقاومت ما درهم میشکست و در غایت به این نتیجه میرسیدیم که زندگی ما آنقدر دردناک است که نمیشود بدون مصرف مواد مخدر به آن ادامه داد .
قسمت سوم سوال ) در این مواقع سرانجام خسته و ناامید میشدیم ، بخاطر عدم موفقیت در ترک های گوناگون و همینطور ترک های تکراری بی حاصل در نهایت و در اوج سرخوردگی به عجز و درماندگی میرسیدیم .
نکته قابل تامل در این سوال این است که ما هرگز به تنهایی نمی توانیم برای غیر فعال کردن بیمار اعتیادمان موفق شویم ، بنابراین ما برای درمان بیماری خود به یک عزم و اراده جمعی که در راستای بهبودی میباشد نیاز داریم .