قدم یک سوال 26

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

قدم یک ........... بخش ؛ غیر قابل انکار

سوال 26 ) مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟

                                      غیر قابل اداره یعنی اینکه کنترل به روی اعمال و رفتار و افکار در هر زمینه ایی که به زندگی مربوط می باشد ، و مسئولیت آنها بعهده ما می باشد خارج از توان و مدیریت ما بشود . اصولاً غیرقابل اداره در زندگی ما به دو شکل رخ میدهد ؛

 اول بصورت آشکار ؛

                             یعنی عدم کنترل و مدیریت زندگی چنان از دست ما خارج شده بود که برای دیگران نیزقابل مشاهده بود و علائم آن بطور هویدا مشخص بود ، مثلاً ؛

-         آشفتگی های ظاهری مثلِ ؛  قیافه تابلو ، قده خمیده و مچاله شده و. .

-         آشفتگی های اقتصادی مثلِ ؛ ورشکستگی ، بدهکاری ، فقر و تنگدستی و . .

-         آشفتگی های خانوادگی مثلِ ؛ طلاق ، دعواهای خانوادگی ، و . . .

-         آشفتگی های اجتماعی مثلِ ؛  زندان ، بیکاری ، عدم تعادل های رفتاری ، و . .

در کل زندگی ما بطوری غیر قابل اداره شده بود  که دیگر نمیتوانستیم آنها را پنهان کنیم  و لذا دیگران به عینه آنرا میدیدند و این آشفتگی ها بعلت عجز ما در مقابل بیماری روز به روز خارج از اختیار و کنترل ما میشد و نهایتاٌ ما در این بخش ها مدیریت زندگی خود را از دست داده بودیم.

دوم بصورت نهان ؛

                                    یعنی کنترل وجود خودمان چنان از دست ما خارج شده بود که دیگر به روی خود هیچگونه تسلطی نداشتیم ، رفتار و اعمال ما دیگر کاملاً غیر ارادی و اختیار آنرا از دست داده بودیم و در بسیاری از قسمت ها وجودمان اداره آن را از دست داده بودیم  ، بطور مثال ؛

-         نیاز به مصرف مواد  - نداشتن خواب طبیعی – مشکلات گوراشی  - بیمارهای جسمی – ناتوانی های جنسی –  ترس – دغدغه  و دلهره - و . . .

 مفهوم غیر قابل اداره  برای ما بخاطر تجربه تلخ گذشته ، یک مفهوم روشن و شفاف است زیرا در زندگی خود آنرا بصورت عینی تجربه کرده ایم و لذا یک درک عمیقیست  که با پوست و استخوان آنرا لمس کرده ایم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 27

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

قدم یک ........ بخش ، غیر قابل اداره

سوال 27 ) آیا تا بحال اعتیاد من باعث این شده که من دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم ؟  یا کاری کرده ام که اگر گیر می افتدام به خاطر آن دستگیر میشدم ؟ آنها چه بودند ؟

                                                                                بله اعتیاد ما هر زمان که فعال باشد برای ما مشکل آفرینی میکند ، چون بیماری اعتیاد یک بیماری هنجار شکن است لذا چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر همیشه برای ما مشکلات قانونی و یا مشکلات اجتماعی و خانوادگی به همراه می آورد ، اساساً مشکل آفرینی از بازتاب های بیماری اعتیاد است و لذا حتی  ، اگر ما ،  پاک هم که باشیم ، اما در شرایط بیماری اعتیاد قرار داشته واز بهبودی خود دور باشیم  ، دور از انتظار نیست که مشکلات قانونی و یا اجتماعی و خانوادگی پیدا نکنیم ، بعضی از ما در پاکی ، بعلت فعال بودن بیماری ، زندان و یا پاچیده شدن خانواده و یا آشفتگی های اجتماعی را تجربه کردیم و درنهایت در زمان عدم مصرف مواد به نقطه ایی رسیدیم که زندگیمان غیر قابل اداره شد ، اما اوج این مشکلات در زمان مصرف مواد مخدر که توام با بیماری اعتیاد بود برای ما رخ داد ،  بعضی از ما در این برهه از زندگی به زندان رفتیم  ، بعضی از ما مشکلات قانونی پیدا کردیم  ، و بعضی از ما اگر این تجربیات را طی نکردیم اما هر آن ممکن بود برایمان این اتفاقات  رخ بدهد ، بطور مثال ؛ حمل مواد مخدر ، حضور در مکانهای فاسد و خطرناک ، خرید و فروش مواد و یا قاچاق مواد مخدر و یا برای نیاز به مصرف بدهکاری به بار میاوردیم و یا برای نیاز به مصرف دزدی میکردیم  و . . .

بنابراین ، ما به این علت دست به کارهای جنون آمیز میزدیم که دیگر بعلت عجزی که در مقابل اعتیادمان داشتیم اختیار زندگیمان را از دست داده بودیم در واقع اداره و مدیریت ما دربست در دست بیماریمان بود ، هر عمل احمقانه و خطرناکی را بی چون و چرا انجام میدادیم بدون اینکه به عواقب آنها فکر کنیم و در نهایت زندگی ما غیر قابل اداره شد.

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 28

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ........... بخش ؛ غیرقابل اداره

سوال 28 ) چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه بخاطر اعتیادم برایم بوجود آمد ؟

                              اعتیاد ما همیشه در زندگی برای ما مشکل آفرین بوده است ، اصولاً یکی از مهمترین تولیدات بیماری اعتیاد که همیشه در خط تولید خود بطور فزاینده در دست اقدام دارد ، تولید مشکل آفرینی است ، در واقع به بیان دیگر میشود گفت بیماری اعتیاد کارخانه تولید مشکل است ، و لذا تا زمانیکه فعال باشد چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر همیشه در حال تولید مشکل است  ، و لذا هر وقت عنان و افسار زندگی ما را بیماری بدست میگیرد سرانجام زندگیمان غیر قابل اداره میشود و مشکل پشت سر مشکل برایمان رقم میخورد ، شاخصه های گوناگونی از همان اوان کودکی در رابطه با بیماری اعتیاد در ما فعال بوده که ،  امروز برایمان بطور وضوح قابل شناسایی هستند ، بطور مثال ؛

-         شخصیت کاذب مثلِ ؛ با مداد خود ادای سیگار کشیدن دیگران را در می آوردیم  و یا ادای بچه های منفی را در می آوردیم .

-         ناهنجاری مثلِ ؛ دعوا با بچه های دیگر ، شیطنت های غیر طبیعی ، اخلال و شلوغ کردن در کلاس و یا فرار از مدرسه ،  و اخراج و . . .

-         تنبلی مثلِ  ؛ دیر به مدرسه رفتن ، تکالیف را انجام ندادن ، بی نظم و نامرتبی و ترک تحصیل کردن و . .

-          ویا در نوجوانی وقتی هم سن سالهای ما در دبیرستان مشغول درس خواندن بودن ، ما قاچاقی به کافه ها میرفتیم و مشروبخوری میکردیم و یا مشروب های الکلی خریده و در بیغوله ها مینوشیدیم ، بسیاری از هم سن و سالهای ما هنوز به تنهایی به سینما نمی رفتند در حالی که ما در مکانهای حضور میافتیم که منشاء فساد و فحشا و ناامنی بود ، و هزاران رفتار دیگر .  

اما اینها مربوط به دوران کودکی و نوجوانی ما بودند ولی در زمانیکه بزرگ شدیم و به سرکار رفتیم بازهم بعلت فعال بودن بیماری گرفتارمشکلات دیگری حاصل از شاخصه های بیماری خود قرارگرفتیم ، مثلِ ؛ دیررفتن به سرکار و زود آمدن – تنبلی کردن در وظایف کاری – ناصداقتی با کارفرما – از زیر کار در رفتن – ایجاد اخلال در محیط کار کردن ، و . . .

درهر صورت ما وقتی به تمام قسمتها و اپیزود های زندگی خود نگاه میکنیم ، متوجه نقش پر رنگ بیماری اعتیاد در فراهم آوردن این مشکلات میشویم وآشکارا برایمان قابل مشاهده است .

نکات قابل تامل در این سوال این است که ما از ،  زمان خردسالی ومدرسه  تا هنگام بزرگسالی و کار کردن و فعالیت های اجتماعی ، همیشه درگیر مشکلات میشدیم و لذا احساس میکردیم که با دیگران فرق های داریم ، احساس میکردیم که ما مشکلاتی داریم که آدمهای عادی آنها را ندارند و یا اگر دارند برایشان قابل کنترل است ، نکته دیگر که ما در این سوال به آن پی بردیم این است که اعتیاد یک بیماری مزمن می باشد ، یعنی اینکه ما از قدیم این بیماری را داشته ایم از زمان خردسالی و مدرسه تا به الان و لذا  ، در هر برهه ای که فعال شود میتواند چرخه زندگی ما را با مشکلات جدی روبر سازد و زندگی ما را غیر قابل اداره کند .

قدم یک سوال 29

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............ بخش ؛ غیرقابل اداره  

سوال 29 ) اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شد ؟

                                                                 ما در اثر اعتیاد فعال عاقبت به جای رسیدیم که دیگر اختیار و اداره خودمان را بطور کلی از دست دادیم ، و لذا همین عدم مدیریت باعث شد که در سطح خانواده  ما با مشکلاتی دردآور و جدی روبرو شویم ، ما به عنوان یکی از اعضاء خانواده بخاطر اعتیادمان  دائماً مورد تحقیر و ناملایمتی قرار میگرفتیم و رنج میبردیم و در عین حال به علت نیاز به مصرف مواد مخدر و عجز در مقابل بیماری کاری از دستمان برنمی آمد ، دوست داشتیم مشکلات خودمان را که در خانواده برای خودمان بوجود آورده بودیم حل کنیم ، اما به علت عدم اختیار دیگر توانایی اینرا نداشتیم که مشکلات خود را سرو سامان دهیم و لذا مشکلات ما در خانواده روز به روز بیشتر میشد ، مشکلات عدیده ای از قبیل ؛ سرخوردگی ، منزوی شدن ، خودآزاری ، بی اعتباری ، بی اعتمادی ، یاس ونامیدی ، مورد توهین قرار گرفتن ، ترس و دغدغه ، و و . . .

ما در زمان اعتیاد فعال دردها و مشکلات فراونی را تجربه کردیم ، اما به جرات میتوانیم بگویم که هیچکدام از آنها برای ما رنج آورتر از مشکلاتی که برای خود در خانواده بوجود آوردیم ، ما را عذاب نداد ، ما دریافتیم که هرگز یک جزامی و یا یک مسلول از چشم خانواده اش نمی افتد ، اما مصرف مواد مخدر و بیماریمان باعث شد که ما از چشم بهترین کسانمان بیافتیم و ازعزیزترین افراد خانواده خود زخم زبان بشنویم و مورد جفای آنها قرار بگیریم  و همیشه با دلی آکنده از درد و رنج در خانه و بین خانواده خودمان در سرمای زیر صفر و در غربت زندگی کنیم ،  و نهایتِ احساس تنفر را در چشمهای آنها ببینیم ، . . . . خدایا ، پرودگارا ؛

نگر تا این شب خونین سحر کرد

چه خنجرها ، چه خنجرها ، که از دلها گذر کرد

  در هر صورت بزرگترین مشکلی که ما ،  در خانواده بعنوان یک تجربه تلخ آزمودیم ،  این بود که اهالی خانواده از ارتباط با ما دیگر منزجر بودند و از دیدن ما مشمئز میشدند .

نکته قابل تامل در این سوال این است که مشکلات مواد مخدر و بیماری اعتیاد حد ومرزی ندارد وبه علت ظرفیتهای مخربی که دارد میتواند تا عمیق ترین لایه های درونی وبنیانی و آسمانی و الهی انسان  رسوخ کند  و تا سرزمین های نور وعشق های انسانی پیش رود و بر آنها بتازد  ،   و حتی تقدس  خانواده که سمبل عشق و مهر و محبت است و از بزرگترین پیوندهای انسانیست را هم ، درهم بشکند .

قدم یک سوال 30

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............. بخش ؛ غیر قابل اداره

سوال 30 ) اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من بین دوستان شده بود ؟

                                                                           دوستان ما را همیشه دو گروه تشکیل میدادند ،

 اول  - ، دوستان مصرف کننده ؛

                                         دوستانی که آنها هم ضمن داشتن بیماری اعتیاد ، مصرف کننده مواد مخدر هم بودند  و اکثراً ، هم نشین های ما بودند ، اما بخاطر عوارض های که موادهای افیونی در پی دارند مثل ، فقر و ناصداقتی و ورشکستگی و بیکاری و و . . . . این دوستان مصرف کننده که خود آنها هم با مشکلات و پیامدهای مصرف مواد مخدر رو در رو بودند و اوضاعی بدتر از ما داشتند دیگر نمیتوانستند به رابطه دوستانه خود با ما ادامه بدهند و در واقع مشکلات ما با این دوستان سرانجام به علت شرایطی که داشتیم به مرزهای بی اعتمادی و ناصداقتی کشانده شد و لذا مشکل ما با این دوستان اینبود که دیگر پشیزی برای هم اعتبار نداشتیم . 

دوم - ، دوستان غیر مصرف کننده ؛

                                          دوستانی بودند که ما از قبل با آنها ارتباط داشتیم دوستانی که مصرف کننده هیچگونه مواد مخدر نبودند و در زندگی خود همواره موفق بودند ، و لذا ظاهراً زندگیشان توام با آرامش سپری میشد که ما اصطلاحاً به آنها آدمهای عادی میگویم ، هرچند رفتارهای بیمارگونه ما در ارتباط با اینگونه دوستان قبل از مصرف مواد مخدر گرفتار چالش های میشد ، مِثل رفتارهای ، خود محورانه و یا قضاوتهای بیمارگونه و ناهنجاریها ، اما مشکل اساسی ما با این دوستان زمانی به چالش های جدی کشیده شد که ما اجبار به مصرف مواد مخدر پیدا کردیم و روز به روز در هرزمینه ایی گرفتار آشفتگی های اساسی شدیم ، بطور مثال از قیافه تابلو بگیر تا نابسامانی های خانوادگی و لذا دوستان ما ابتدا بیشترین کوشش های خود را برای خنثی کردن این جریان منفی که در زندگی ما بوجود آمده بود انجام دادند ، اما روند زندگی ما دیگر خارج از کنترل و مدیریت ما شده بود و لذا اختیار زندگی برای ما دیگر غیر قابل اداره شده بود و در این نقطه بود که آنها بطور کلی از ما مایوس شدند و در این هنگام بود که اعتیاد ما باعث بروز مشکلاتی برای ما در بین دوستانمان شد ، مشکلاتی از قبیل ؛ - از دست دادن اعتبار و اطمینان – از دست دادن شخصیت -  نگاههای تحقیرآمیز توام با سرزنش –  تنهایی -  دوری کردن از ما و از دست دادن مساعدت های دوستانه و و . . .            

                                                         دو چیز عموماً میتواند زندگی را معنا و هویت بدهد اول ، خانواده ، دوم دوستان و ما متاسفانه هر دوی اینها را فقط به این علت از دست دادیم که دیگر کنترل و مدیریت زندگی را ازدست داده بودیم و در واقع علیرغم میل باطنی به علت غیر قابل اداره شدن زندگی این مواهیب را از دست دادیم .   

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 23

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............... بخش ؛ عجز

سوال 23 ) آیا از دیگران برای ادامه اعتیاد سوء استفاده میکنم ؟ چگونه ؟

                                                     همانطوریکه میدانیم بیماری اعتیاد ما در دو مرحله در زندگی ما حضور دارد . اول حضور اعتیاد با مصرف مواد مخدر و دوم حضور اعتیاد بدون مصرف مواد مخدر ، اما نکته ایی که حائز اهمیت است  ، اینستکه سوء استفاده گری اساساً یکی از عوارض شاخصه هایی بیماری اعتیاد است و ربطی به مصرف و یا مصرف نکردن مواد مخدر ندارد در واقع سوء استفاده کردن یکی از اِلمانها و نشانهای از شاخصه های بیماری اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بیماری اعتیاد ما با دامنه های گسترده و وسیعی که دارد میتواند در هر بُعدی از بیماری ،  مثلِ جسمی و روحی و روانی و احساسی و ذهنی فعال شده و برای حفظ و یا ادامه خود در این جوانح دست به سوءاستفاده از دیگران بزند ، بطور مثال از نظر جسمی ، برای متمتع شدن خودمان  دیگران را مورد سوء استفاده های جنسی قرار بدهیم و حتی بعضی اوقات از همسر خود بعلت ادامه اعتیادمان در روابط جنسی سوء استفاده کنیم و در نهایت خودمحوری حقوق آنها را ندیده بگیریم . و همینطور از نظر روانی دیگران را مورد سوء استفاده قرار بدهیم مثلاٌ برای لذت طلبی روان بیمارخودمان کسی را وسوسه کنیم و یا با دیگر آزاری از محبت دیگران سوء استفاده کنیم  ، و یا از نظر روحی از ایمان آنها به نفع بیماری خود بهره برداری و سوء استفاده کنیم ، مثلاً از اعتماد و روحانیت دیگران به عناوین مختلف چه از نظر مالی و چه از نظر مسائل دیگر مثلِ صداقت و فروتنی در جهت منافع بیمار خود سوء استفاده کنیم و یا اینکه در بُعد احساسات برای ادامه دادن به اعتیادمان از احساسات دیگران برای ارضا کردن بیماری ، بهره برداریهای سوء کنیم مثلاً از شفافیت احساسات اطرفیانمان سوء استفاده کنیم مثلاً از مهربانی آنها و یا محبت و یا عشق آنها برای ادامه بیماری خود سوء استفاده کنیم .

بنابراین ، سوءاستفاده کردن در خمیره شاخصه های بیماری ما نهفته است ، و لذا اگر ما به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم بعلت عجزی که در مقابل شاخصه های بیماری داریم ، خواسته و یا ناخواسته در تمامی امور زندگی سوءاستفاده گر میشویم . حتی از ابزارهای بهبودی در جهت ارضاء بیماری شروع به سوءاستفاده کردن میکنیم.

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 31

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد . 

قدم یک .............. بخش ؛ غیر قابل اداره

سوال 31 ) آیا به روی خواسته هایم اصرار میکنم ؟  این اصرار چه اثراتی به روی روابط من گذاشته است ؟

                                                                  قسمت اول سوال ) بله ما اکثراً به روی خواسته های خود اصرار می ورزیم و در اثر خودمحوری احساس میکنیم هر چه ما میگویم درست است و دیگران باید همیشه طبق خواسته ما در رابطه با هر موضوعی زندگی کنند ، فکر میکنیم ما بیشتر از دیگران می فهمیم و لذا دیگران باید مطیع خواسته های ما شوند ، بنابراین ، گرفتار اوهام میشویم و در نتیجه فکر میکنیم که فقط ما  دارای خواسته های منطقی و درست هستیم و لذا در نهایت خودمحوری ، خود را برتر از دیگران میدانیم و لذا سعی میکنیم خواسته های خود را به دیگران دیکته کنیم و در صورت ناتوان بودن در امر دیکته کردن ، لاجرم برای خواسته های خود ، رو به اصرار میبریم  تا آنها را  وادار کنیم که تن به خواسته های ما دربدهند .

                                                               قسمت دوم سوال ) ما وقتی در شرایط اصرار کردن قرار میگیریم همین مسئله باعث میشود که روابطمان با دیگران تیره شود ، چون میخواهیم به  هرترتیب که شده است خواست و اراده شخصی خود را به کرسی بنشانیم ولذا همین مسئله باعث میشود که دیگران مقاومت کرده و در نهایت ما را طرد کنند ، . . .  و لذا این اصرارها کاهنده انرژی و برای ما سرخوردگی و تنهایی به ارمغان می آورد  و سرانجام منزوی میشویم  .

                                                                            همانطوریکه میدانیم هر انسانی خواسته های دارد و انسان بدون خواسته مرده است ، بنابراین ، خواسته های ما نشان در پویای و زنده بودن و نفوس ما دارد ، اصولاً معنی عربی خواسته میشود " نَفس " یعنی موجودی که نیاز و خواسته دارد که این خواستن ها لازمه زندگی میباشد ، و لذا خواسته های ما بستگی به چگونگی سلامت نفس و یا عدم سلامت نفس در ما دارد ، بنابراین ، طبعیست که خواسته های ما در زمان بیماری فعال بر اساس یک نفس ناسالم شکل میگرد و خواسته های ما از یک نفس بیمار تراوش میکند و لذا در این شرایط خواسته های ما عموماً افراطی و لذتجویانه و تحت سیطره بیماری می باشد که ما به این نوع خواسته ها          " هواهای نفسانی " میگویم ، یعنی خواسته های که بر اساس لذتجویهای بی حد و مرز فعال است و همیشه غیر منطقی و غیر اصولی هستند و در غایت جز تخریب و نابودی چیزی در پی ندارد ، بنابراین ، خواسته های ما اکثراً غیر منطقی و ناسالم و بیمارگونه می باشند که از اراده مخرب اعتیادمان سرچشمه میگیرد و مملو از خود محوری می باشد و در نتیجه برای کسانی که با آنها در رابطه هستیم این خواسته ها ناپسند و غیر اصولی می نماید و بدیهیست که با چنین خواسته های دیگران همراهی نخواهند کرد ، بنابراین ، در چنین شرایطی است که ما پناه به اصرار کردن میبریم و اصرار میورزیم و در خواسته های نامعقول خود پافشاری میکنیم و نتیجتاًَ روابط ما را همین اصرارها تیره و تار میکند و بیشتر طرد میشویم .

اصولاً هر زمان که بر اساس میل واراده شخصی خود متوسل به اصرار کردن میشویم یعنی داریم خود محوری میکنیم و در نتیجه میخواهیم حق انتخاب را از دیگران بگیریم و ما بجای آنها انتخاب کنیم . ما باید بیاد داشته باشیم هرگاه بر اساس خواسته های خود اصرار ورزیم یعنی از پایگاه بیماری و خود محوری با آن مواجه شده ایم ، حتی اگر میل و خواسته ما درست و منطقی باشد .

ما به تجربه درک کرده ایم وقتی خواسته های ما اصولی باشند عموماً نیازی به اصرار کردن نمی باشد و در ارتباط با دیگران وقتی خواسته های ما واقعاً منطقی باشند اکثراً آنها را میپذیرند و نیازی اصلاً به اصرار کردن نیست ، اما چنانچه اگر خواسته های ما منطقی و اصولی باشند ولی دیگران در اثر عدم بلوغ فکری آنها را نپذیرند بهترین روش این است که به آنها فرصت بدهیم تا خود در اثر کسب تجارب و پرداخت هزینه های لازم به این بلوغ فکری برسند ، بنابراین ما باید به آنها تا رسیدن به این بلوغ و تجربه شخصی برای درک این مسائل فرصت بدهیم  و لذا ، همانطور که متقاعد شدیم باید از قضاوت کردن ، مقایسه کردن ، سرزنش کردن دوری واجتناب کنیم ، همینطور باید از اصرار کردن نیز در هر موردی دوری کنیم . ما باید همیشه خواسته های خود را  صادقانه همراه با منطق هایش بیان کنیم ، اما برای دست یافتن به آنها به اصرار کردن متوسل نشویم 

( طنز ) . . بنابراین ، تمام اصرار ما این است  ، که درهیچ کار و خواسته ای نباید اصرار کنیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 32

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک .............. بخش ؛ غیر قابل انکار

سوا 32 ) آیا نیاز دیگران را درنظر میگیرم ؟ در نظر نگرفتن نیاز دیگران چه اثراتی به روی روابط من گذاشته است  ؟

                                              قسمت اول سوال ) ما تا زمانی که در شرایط بیماری باشیم ، نیازهای دیگران را در نظر نمی گیریم ، چون انباشته از خود خواهی و خودمحوری می شویم ولذا فقط درصدد برآورده شدن نیازهای بیماری خود حرکت میکنیم ، با چشم پوشی  و بدون در نظر گرفتن  نیازهای دیگران فقط متمرکز به نیازهای اعتیادمان میشویم و فقط برآورده شدن نیازهای بیماری برای ما در الویت قرار میگیرند  مثلِ ؛ فقط لذتجویی های افراطی  خودمان ، فعال کردن نواقص اخلاقی و ضعف های اخلاقی و و . . . اصولاً یکی از بزرگترین عارضه های بیماری اعتیاد در جنبه خود محوری ما پنهان است و لذا وقتی فعال است ما بقدری خودخواه و متکبر میشویم که دیگر به هیچ عنوان به نیازهای دیگران اهمیت نمیدهیم .

                                                     قسمت دوم سوال ) انسان یک موجود اجتماعیست ،  نیاز انسانها برای اجتماعی زندگی کردن عشق ومحبت و روابط اجتماعی واقتصادی صادقانه بر پایه عدالت و همراهی و همدلی و همیاری دو طرفه میسر می باشد و همچنین اجتماعات بشری بر اساس احساس مسئولیت در قبال برآورده شدن نیاز یکدیگر بنا شده است ، اما وقتی بیماری ما فعال میشود ما خودخواه ، متکبر ، قدر نشناس و خود محور میشویم ، سود جو و متوفع میشویم و ما در شرایطی قرار میگیریم که فکر میکنیم نیاز دیگران به هیچ وجه مهم نیست بلکه آنچه که مهم است نیازهای ماست و لذا این روابط یکطرفه میشود و در نهایت چون ما به نیاز آنها اهمیتی نمیدهیم ، بنابراین ، آنها هم به نیازهای ما اهمیتی نمیدهند و ادامه این پروسه سرانجام باعث میشود تا ما از چرخه اجتماعی پرت و منزوی شویم و در این روند ضربه های مهلکی به زندگی خود وارد کنیم و در نهایت منجر به این میشود که زندگیمان از حالت طبیعی و متعارف خود خارج و سرانجام به نقطه ایی میرسیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره میشود .

قدم یک سوال 33

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ................ بخش غیر قابل اداره

سوال 33 ) آیا مسئولیت زندگی و اعمالم را میپذیرم ؟ آیا قادر هستم که مسئولیت های روز مره را بدون آنکه در آن غرق شوم انجام دهم ؟ این مسئله چگونه به روی زندگیم تاثیر گذاشته است ؟                                                                                       

                                                     قسمت اول سوال ) ما موقعی میتوانیم مسئولیت زندگی و اعمالمان را بپذیرم که نسبت به مسئولیت هایمان شناخت  ، مهارت ، و آگاهی داشته باشیم  و در رابطه با آنها حق انتخاب داشته باشیم و براساس پذیرش ، آن مسئولیت را بعهده گرفته باشیم ، بنابراین ، زندگی ما به دو بخش اساسی تقسیم میشود ،

 اول ؛ در شرایط بیماری  

                                                                   زمانی که ما هیچگونه شناختی از خود و بیماری خود نداشتیم و غالباٌ افسار زندگی ما در دست بیماریمان بود و اعتیادمان باعث شده بود تا هیچگونه حق انتخابی نداشته باشیم ، ما در این بخش از زندگی اختیار خود را از دست داده بودیم در واقع مَثَل ما ، مانند بیماریست که مسموم شده باشد و بدون اختیار در هر مکانی که باشد قی و یا استفراغ میکند و بدیهیست که به علت مسمومیت و عدم اختیار نمیتواند مسئولیت آنرا بعهده بگیرد زیرا که این عمل را غیر اختیاری انجام داده است  ، بنابراین ، ماهم در شرایط  اعتیادمان که قرار داشتیم در اثر مسمومیتی که در ابعاد و شاخصه های گوناگون در ما بوجود آمده بود ، اختیار و اراده زندگیمان را از دست داده بودیم و لذا نمیتوانیم مسئولیت اعمالی که خارج از اختیار ما بود را بپذیریم .

دوم ؛ در شرایط بهبودی  

                                                       اما اکنون در زندگی ما لحظه ایی فرا رسیده است که تا حدودی خود را شناخته ایم و حداقل متوجه شده ایم که بیماریم و نیاز به درمان داریم و بهترین روش درمانی برای ما بهبودی می باشد ، بنابراین ما در این بخش از زندگی سعی میکنیم که با شناخت از مبانی بهبودی اختیار و افسار زندگی خود را بدست بگیریم و با آگاهی و مهارتهای لازم و حق انتخابی که از برکات بهبودی بدست آورده ایم ، مسئولیت اعمال خود را بعهده بگیریم ، بنابراین دستاوردهای امروز ،  ما را وا میدارد که مسئولیت اعمال و رفتار خود را بپذیریم .

                                                               قسمت دوم سوال ) یکی از عوامل موثر در مواجه شدن با مسئولیتها ، شناخت و الویت بندی کردن بین اقسام و اشکال آنهاست و لذا موقعی که بتوانیم بین این اقسام و اشکال در رابطه با مسئولیتهای روزانه بالانس و تعادل بوجود بیاوریم ، زندگیمان در چرخه طبیعی قرار میگیرد ، و هر گاه  ، در هر یک از این اقسام گرفتار افراط و تفریط شویم بدیهیست زندگیمان از چرخه طبیعی خارج و سرانجام زندگیمان غیر قابل اداره میشود .

گاهی ما به علت علاقه خاص به یک جنبه از زندگی در رابطه با مسئولیت آن افراط میکنیم و تمام وقت وانرژی خود را صرف آن میکنیم و در واقع غرق در آن میشویم و در عوض نسبت به مسئولیتهای دیگر تفریط و کم کاری میکنیم ، بطور مثال در رابطه با مثلث بهبودی [ کار –  خانواده – جلسه ] رعایت توازن و میزان را نمی کنیم ، یا آنقدر غرق در کار کردن و پول در آوردن میشویم که خانواده و جلسه را ازدست میدهیم ، و یا آنقدر افراط در رفتن به جلسات میکنیم که کار وخانواده را از دست میدهیم ، در هر صورت یکی از مهمترین ارکان بیماری ما افراط و تفریط است و لذا باید مراقب باشیم تا در امور و مسئولیتهای مختلف زندگی دچار این افراط وتفریط ها نشویم .

                                                  قسمت سوم سوال ) مسئولیت یعنی پذیرش اختیاراتی که به ما عطا شده و یا ما خود دارای آنها می باشیم و باید در مقابل آن پاسخگو باشیم .

اساساً مسئولیت های ما زمانی کارایی دارند و ما میتوانیم در مقابل با آنها پاسخگو باشیم که آنها را پذیرفته باشیم ، بنابراین ،  پذیرش در مسئولیت مهمترین رکن آنرا تشکیل میدهد ، پذیرش موقعی برای معنا میدهد که ، درونی ، صادقانه ، عمیق و آگاهانه باشد و لذا وقتی ما بر این اساس مسئولیتی را میپذیریم در راستای آن کوشا هستیم ، در غیر اینصورت ممکن است مسئولیت های که بعهده میگیریم لفظی و یا از روی شور وهیجان باشد و بدیهیست چنین پذیرفتنی واهی میباشد و لذا ما به اینگونه مسئولیت ها در زندگی نمیتوانیم پایبند و یا خود را در مقام پاسخگویی به آنها بدانیم و در نتیجه در اثر عدم احساس مسئولیت زندگیمان تیره و تار میشود و در غایت اداره و اختیار زندگی خود را از دست میدهیم .

 

قدم یک سوال34

                           ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک .............. بخش ؛ غیر قابل اداره

سوال 34 ) آیا به محض اینکه مسائل طبق نقشه پیش نمیرود بهم می ریزم ؟ این مسائل چگونه به روی زندگیم اثر گذاشته است ؟         

                                                                            قسمت اول سوال ) بله بهم میرزیم ، ما همیشه بر اساس مسائل که همان خواسته ها و اهداف ما می باشد شروع به نقشه کشی میکنیم و اکثراً اینگونه نقشه کشی ها  رویایی و متضاد با واقیعت های بیرونیست ، ما با تصورات ذهنی خود و خوش بینی های بیمارگونه در صور خیال طرحها و نقشه های را میکشیم و در نهایت خود محوری توقع داریم که مو به مو و نقطه به نقطه طبق میل و اراده ما این نقشه ها پیش برود ، و با یک ذهنیت بیمار فکر میکنیم زندگی و چرخش روزگار باید بر اساس خواست و نقشه های ما به چرخه خود ادمه بدهد و باید تمام هستی و دیگران خود را با نقشه های ما وفق دهند ، و لذا با کوچکترین مانع و سدی که در پیشبرد این نقشه ها مواجه میشویم بهم میرزیم .                                         

                                                                          قسمت دوم سوال ) ما وقتی  در رابطه با نقشه هایمان با شکست روبرو میشویم ، سریع به زانو در می آیم ، و همه چیز را پایان یافته میدانیم ، .  . . و گرفتار سرخوردگی و یاس و ناامیدی میشویم ، احساس پوچی و بی ارزشی میکنیم ، در زندگی خود را یک شکست خورده تمام عیار میدانیم و لذا رفته رفته منزوی میشویم ، بطوریکه سرانجام اداره و اختیار زندگی خود را ازدست میدهیم .

 

در واقع پیام این سوال این است که ،؛ ما وقتی وارد جریان بهبودی میشویم از قبل برای بازیافت خود نقشه های بر اساس یکسری از دیاگرام ها ( یعنی نمودارهای از قبل تعیین شده ) را برای خود ترسیم میکنیم ، و لذا ممکن است نقشه های ما در مقاطعی با شکست و یا همان عود و یا برگشت مواجه شود ، بنابراین ، باید هوشیار باشیم باید بدانیم که بهبودی یک فرایند است ، در چنین شرایطی نباید خود را یک بازنده محسوب کنیم و لذا باید بدانیم که اینگونه عودها در بهبودی یک امر کاملا طبیعی محسوب میشود و لذا نقش ما این است که هرچند با آزمون وخطا به مسیر خود ادامه بدهیم

 

                 در حاشیه   

هر انسانی علایق و خواسته های دارد و برای بدست آوردن این علایق متوسل به نقشه کشی میشود . نفشه کشی در اینجا به این معناست که ما از قبل برنامه ایی طرح ریزی میکنیم و با گذشت زمان شرایط را طوری فراهم میکنیم که لاجرم به خواست خود نائل شویم  . بطور کلی نقشه های ما دو نوع است ؛

اول ؛ نقشه کشی های غیر واقعی

                                                                اینگونه نقشه ها اصولاً رویایی و بی پایه و خارج از منطق  ، و با واقعیت ها فرسنگ ها فاصله دارد ، نقشه های هستند که ما بر اساس شور ویاهیجانات آنی برای خود در زندگی ترسیم میکنیم و لذا ویژگیها و ارکانی که باید در این زمینه دارا باشد را ندارد وبا اولین نسیم مشکلات  ، شکست را میپذیریم  و یا با کوچکترین موانع این نقشه ها را پایان یافته تلقی میکنیم ، اساساً اینگونه نقشه ها بدون انگیزه و باری به هر جهت کشیده میشوند و در نتیجه ، سست و بی بنیان هستند ، چون این نقشه ها بدون تمایلات و پذیرش درونی ، و بر اساس میل کاذب ترسیم شده اند  ، لذا با اولین مشکلی که پیش می آید قافیه را باخته و نقشه های خود را شکست خورده میدانیم ، بنابراین ، ره آورد اینگونه رویاپردازیها و شورو هیجانات کاذب سرانجام ارمغانی جز سرخوردگی و ناامیدی برایمان  ببار نمی آورد .

دوم ؛ نقشه کشی های واقعی

                                                     اینگونه نقشه کشی ها اصولاً با انگیزه و با هدف و براساس منطق و شعور و با آگاهی و بخصوص باپذیرش و تمایلات دورنی ترسیم میشوند ، انگیزه و اهداف اینگونه نقشه ها اصولاً ، انسانی و مقدس میباشند  و لذا از چارچوب ایمانی متعالی ای برخوردار است ، بنابراین ، چون نقشه ها بر اساس تمایلات و نیازها درونی تدوین شده اند و دارای خواسته های درونی میباشد ، اگر در روند نقشه ها مشکلی پیش بیاید و یا نقشه ها منجر به شکست شود ، نقشه را تغییر داده بدون اینکه به هدف نهایی لطمه ای بخورد . بنابراین ، اگر ما در مسیر نقشه هایمان مصمم باشیم ، لذا زمانیکه با مشکلات و موانعی روبروی میشویم با تغییر روش و با بررسیهای کارشناسانه و مشورتهای لازم سعی میکنیم تا با تاکتیک های دیگری نقشه های خود را عملی کنیم و بجلو ببریم ، و لذا از پا درنمی افتیم و به حرکت خود ادامه میدهیم و بقول آنکه گفت ؛

ساحل افتاده گفت : گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد ، آه که من کیستم

موج زخود رفته ایی ، تیز خرامید و گفت :

هستم اگر میروم گر نروم نیستم

بنابراین ، وقتی بیماری به روی ما متمرکز است ، مسائل و خواسته هایمان ، فقط از روی شور و هیجانات لحظه ایی در ما شکل میگیرد و لذا نقشه های ما آنی و بدون مشورت در ذهن ما ترسیم میگردد و طبیعیست که با اولین تلنگُر از تعادل خارج و تاثیرات منفی به روی ما میگذارد ، در واقع هرگاه ما در نقشه هایمان شکست بخوریم و ناامید و مایوس و در حالت سرخوردگی قرار بگیریم یعنی در حالت بیماری قرار داریم اصولاً ناامیدی در هر امری از بازتابهای اعتیادمان می باشد ، اما  ، امید ، استقامت و پایداری در هر امری نشان از ایمان و از بازتابهای بهبودیمان می باشد . اما برای اینکه بتوانیم در راستای بهبودی برای مسائل خود نقشه ریزی کنیم باید اصولی را رعایت کنیم بطور مثال ؛

-         مسائل و خواسته هایمان مشخص و منطقی باشد .

-         عملی و واقع گرایانه باشد .

-         آگاهانه و صادقانه باشد .

-         بررسیهای لازم صورت گرفته و با صاحب نظران کارشناسی شده باشد .

-         با کسب مهارتهای لازم و مطالعه و شناخت نفشه ها ترسیم واقدام گردد .  

-         امکان پذیر باشد .

-         انعطاف پذیر باشد .

-         برنامه ریزی شده باشد .

-         و و . .

بنابراین ، وقتی ما در حالت بیماری هستیم در هیچ چیز تعادل نداریم در واقع ثبات و مقاومتی نداریم در رابطه با مسائل زندگی زود از پا در می افتیم و احساس بازندگی میکنیم ، بازنده ای که بیمار باشد ، در اوج سرخوردگی فقط یک شعار دارد او بخود میگوید ؛ تو زندگیت را تلف کردی و نقشه هایت بیخود است و اصولاً تو شناس نداری و یا اینکه تو اصلاً بی عرضه ایی و باید شکست را بپذیری و . . .

اما ما وقتی در شرایط بهبودی باشیم ، ممکن است شکست بخوریم  ، اما بطور قطع خود را بازنده نمیدایم و بخود میگویم ؛ شکست را مپذیرم ، اما . . . ، نه ! من بازنده نیستم  ، شکست من معنایش این است که باید بیشتر تلاش کنم و  از راه دیگری وارد شوم و باید در نقشه هایم بازنگری کنم و در نقاط و آیتم های که نیاز است تغییراتی بوجود بیاورم . .   

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 35

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

فدم یک ............. بحش ، غیر قابل اداره

سوال 35 ) آیا هر اعتراضی را توهین تلقی میکنم ؟ این مسئله چگونه به روی زندگیم تاثیرگذاشته است؟

                                                        قسمت اول سوال ) بله ما عموماً هر اعتراضی را توهین بخود تلقی میکنیم زیرا که در نهایت خود پرستی و خودمحوری ،  خود را از هر نظر از دیگران برتر میپنداریم ، احساس میکنیم که ما چیزهای را میدانیم که دیگران قادر به فهم آنها نیستند و لذا انتقادها و اعتراض های آنها را به مقام شامخ خود نوعی توهین قلمداد میکنیم و در روند همین خودمحوری عاقبت از خود بتی میسازیم بدون اشتباه و کامل وبدون نقص و شروع به پرستیدن خود میکنیم  و در نهایت گرفتار اوهام میشویم و خود را یک موجود بدون اشتباه می پنداریم بنابراین در چنین شرایطی کوچکترین اعتراض را توهین تلقی میکنیم .

                                                        قسمت دوم سوال ) خود محوری و خود پرستی ، ما را در شرایطی قرار میدهد که فکر میکنیم در تمام زمینه ها حق با ماست و لذا این اوهام باعث میشود که وقتی دیگران کوچکترین انتقاد و یا اعتراضی به ما میکنند آنر توهین تلقی کرده و خشگمین میشویم و با دیگران وارد جنگ و مرافع میشویم ، بخصوص در سطح خانواده در اثر همین خودمحوری فضای زندگیمان همیشه متشنج می باشد و در سطوح مختلف اجتماعی گرفتار مصائبی از قبیل ؛ درگیری ، نزاع ، خشم ، طغیان ، کینه ، و و ... میشویم ، و لذا رفته رفته زندگیمان زهرمار شده و سرانجام در لاک انزوا فرو میرویم و در نهایت زندگیمان غیرقابل اداره میشود .

در حاشیه

همانطوریکه میدانیم یکی از شاخصه های اصلی بیماری اعتیاد خود محوری میباشد ، این خود محوری تا جایی پیش میرود که انسان در درون افکارش از خود یک بُت میسازد ( اینکه میگویند خود محوری نقطه مقابل خدامحوری میباشد همین است ) در واقع ما با ساختن این بُت ، طاغوت درونمان را به سلطنت میرسانیم و لذا در این روند خودپرست و از خدا پرستی دور میشویم ،  و در غایت گرفتار بیماری خود شیفتگی میشویم که اصطلاحاً به این بیماری " نارسیسم " میگویند و به این علت نام این بیماری نارسیسم  گذاشته شده که از اسم شخص اسطوره ای بنام " نارسیس و یا نارسیوس که ما در فارسی به آن نرگس میگویم " ریشه گرفته و خلاصه داستان آن  ، این است که در اساطیر آمده است که نارسیس جوانی بسیار زیبایی بوده و بسیاری از الهه ها، از جمله 'اکو' بر وی عاشق بودند اما وی به عشق آن ها پاسخ نمی گفت. یکی از آنان او را نفرین کرد و آرزو کرد او بر کسی عاشق شود که به عشق وی پاسخ نگوید. روزی نارسیس تصویر خود را در آب صاف و روشن یک استخر دید و بر تصویر خود دل باخت و یکدل نه صددل عاشق خود شد بطوریکه خواب و خوراز وی سلب شد و در همان نقطه میخکوب ماند تا اینکه همانجا تلف شد . الهه ها بر مرگ وی سوگواری کردند اما وقتی به جستجوی جسد او برخاستند متوجه شدند گُلی به همین نام (نارسیس و یا گل نرگس) در آن محل روییده است .

بنابراین ،  بیماری خودشیفتگی درزمانی عود میکند که ما احساس میکنیم که متفاوتم و از دیگران برتریم ، در واقع  فکر میکنیم توانایها و چیزهای داریم که دیگران فاقد آن هستند ، مِثلِ ( دانش – زور – زیبایی – و یا استعداهای مخصوص درونی ) در هر صورت ممکن است توانایی و یا برتری ای هم در زمینه های  نسبت به دیگران داشته باشیم  و همین باعث میشود که خود را بی عیب و نقص ببینیم و لذا خودپرست و نهایتاً خودشیفته میشویم و رفته رفته برای خود حصاری میسازیم و از دیگران فاصله میگیرم  و در یک دنیا غیر واقعی  وهم آلود عاشق خود میشویم .

حال سوال اینجاست ، آیا مگر نه اینکه ما در زمان مصرف سرانجام به ابتذال و اضمحلال رسیدیم ؟! پس چرا ما در زمان مصرف و در عین عجز ، خود محوری میکردیم و در نهایت خود شیفتگی ، فکر میکردیم که متفاوتم و از دیگران برتریم ! . . دلیلش این است که اولاً ؛ ما در یک توهم و اشتباه بودیم ، ثانیاً ، مهمترین دلیلش اینبود که ما فکر میکریدیم نسبت به دیگران از این جهت بالاتر و برتریم که لذتی را کشف و یا آنرا یافته ایم که افراد عادی هرگز سعادت این را نخواهند داشت که این حال را تجربه کنند و لذا گاهاً حتی برای آنها ابراز تاسف هم میکریدم ، از طرفی همانطور که ذکر شد ما بعنوان یک انسان ممکن است هر کدام ویژگیها وکمالهای داشته باشیم ، در واقع یعنی هر کدام از ما دارای شاخ های طلایی ای هستیم که چون گوزن به روی سر خود داریم ، وحقیقتاً نمیشود  اینها را انکار کرد ، بنابراین خودمحوری و خودشیفتگی و خودپرستی ما بر اساس یک درک غلط از توانانیهای درست و واقعی و یا غیردرست و کاذب سرچشمه میگیرند و لذا بجای اینکه در جهت درست و همراه با فروتنی قرار بگیرند در جهت بیماری و کانال های نادرست توام با کبر و غرور و خود بزرگ بینی شکل میگیرند ، لذا از خود شروع به بت سازی میکنیم ، خود را انسانی میبنیم ، بی نقص و عیب و خود را بَری از هر اشتباه میدانیم و در روابطمان در زندگی در نهایت خود محوری در همه امور زندگی مستبد میشویم و هرگونه اعتراض و یا انتقادی را توهین بخود تلقی میکینم و سعی میکنیم با منش مستبدانه خود هر اعتراضی را یا سرکوب و یا در نطفه آنها را خفه کنیم .

اگر حتی امروز که در مسیر بهبودی گام بر میداریم اینگونه احساس کنیم ، که چون توانسته ایم مواد مخدر خود را ترک و یا استعمال نیکوتین خود را قطع و یا هر چیز دیگر و یا آموزش های حاصل از کلاسهای بهبودی ،  توانایی های بدست آورده ایم که از دیگران یک سرو گردن بالاتریم و اصل فروتنی را نادیده بگیریم طبیعیست در چنین شرایطی گرفتار خودمحوری میشویم و لذا هر انتقاد و یا اعتراضی را توهین تلقی کنیم . . .

آیا واقعاً در روند بهبودی شاهد چنین شرایطی بوده ایم ؟

درهر صورت ما وقتی در شرایط بیماری قرار میگیریم خود محور و خود شیفته میشویم و لذا فکر میکنیم آدمهای خاص و بی نظیری هستیم و لذا انتظار داریم همه دنیا ما را تائید کنند و با ما بصورت یک اَبَرانسان استثنایی برخورد کنند ، بنابراین تحمل انتقاد برایمان غیر قابل قبول است و در مقابله با آنان خشمگین میشویم و فرد مورد منتقد را نادان و احمق جلوه داده و آنها را متهم میکنیم ، در این شرایط خود را قویتر و داناتر قلمداد میکنیم و انتظار داریم دیگران دربست از ما پیروی کنند و لذا چون دیگران خواسته های غیر منطقی و خودمحورانه ما را نمی پسندند ، سرانجام ما را طرد میکنند و ما در نهایت زندگیمان غیر قابل اداره می شود .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال36

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک .......... غیر قابل اداره

سوال 36 ) آیا افکار بحران زا ، را حفظ میکنم و در برابر هر موقعیتی عکس العمل از روی هراس و ترس نشان میدهم ؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تاثیر گذاشته است ؟

                                                                  افکار بحران زا همان افکاری هستند که ریشه در بیماری ما دارند چون بحران آفرینی جزو سرشت و ماهیت اعتیاد ما می باشد ، لذا افکاری که به هر نوع و به هر ترتیب بحران زا باشند از بیماری ما سرچشمه میگیرند ، اما اینکه چرا ما اینگونه افکارهای بحران زا را حفظ میکنیم به این دلیل است که هنوز درگیر اعتقادات و باورهای غلط گذشته خود هستیم ، گاهی در اثر تحریک و توطئه بیماری میخواهیم در مقابل بهبودی مقاومت کنیم و لذا اعتیادمان برای ماندگاری و حفظ کردن مواضع خود سعی میکند تا با رسوخ کردن به افکار ما بحران آفرینی کند زیرا همانطور که میدانیم افکار ما هر چه که باشند عاقبت به رفتارهای ما مبدل میشوند در واقع افکار بحران زا افکاری هستند که چرخه زندگی ما را با خلل و مشکلات عدیده مواجه می سازند بطور مثال ؛ - قضاوت کردن – کنترول کردن – سوءظن داشتن – ناصداقتی – بی اعتمادی  و . . .

بطور کلی افکار بحران زا افکاریست منفی که ما علیرغم مشکلاتی که برایمان بوجود می آورند اما بعلت عدم تمرکز به روی بهبودی ندانسته آنها را حفظ میکنیم ،  بازتاب اینگونه افکار همیشه در برابر هر موقعیتی که پیش می آید و بستگی به آن مسئله دارد ،  عکس العمل های ما را در زندگی توام با ترس و هراس میکند  ، بطور مثال ما وقتی گرفتار افکار ناصداقتی با دیگران میشویم در قبال اینگونه افکار عکس العمل هایمان همیشه سرشار از ترس و هراس میشود  و در چنین شرایطی دائماً با ترس و دغدغه و سوء ظن زندگی میکنیم و همین مسئله باعث می شود  که تاثیرات مخرب عمیقی در زندگیمان بوجود بیاید . بنابراین هر کدام از این افکار بحران زا میتواند زندگی ما را سرانجام به آشفتگی کامل برساند ، بطور مثال ،  وقتی ما پاک میشویم و در مسیر بهبودی قرار میگریم هنوز سعی میکنیم که افکار گذشته خود را حفظ کنیم ، افکار گذشته ما افکاری بودند بحران ساز و مشکل آفرین و ما در زندگی جدیدمان باید از آنها دست برداریم ، افکار مخرب وبحران سازی مثل ؛ کاش در زمان اعتیادم در مصرفم افراط نمیکردم و خیلی آهسته و پیوسته مصرفم میکردم – کاش مواد مصرفی خودمو عوض نمیکردم ، کاش سیاه و سفید نمیکردم ، کاش منهم مثل فلان کسک استفاده میکردم   ...... – وخلاصه هزاران کاش و اگرو شایدو اینطور مسائل که ساخت و تولید افکاربحران زای بیمار ماست ،  و لذا وقتی چنین افکاری در مدار فکر و ذهن ما قرار میگیرند زندگی ما را دچار بی ثباتی و نهایتاً ما را نامتعادل و عصبی میکنند  ، علاوه بر مسائل فوق گاهی ممکن است کارخانه اعتیاد ما مدل های جدیدتری از افکار بحران زا را تولید کند ، یعنی در ذهن بیمار خود به یک نقص و یا چند نقص ،  آب و دانه بدهیم و به این طریق بخواهیم آنها را حفظ کنیم ، ما به تجربه دریافته ایم هرگاه افکارمان گرفتار اعتیادمان میشود ترس و دغدغه زندگی ما را در بر میگیرد و نهایتاً زندگی ما را آشفته می سازد .

در حاشیه

 قدرت فکر

                                                         رفتار ، کردار ، و شخصیت هر انسان بستگی به افکار آن شخص دارد و انسان محصول افکار خویش است  . افکار هر شخص بستگی به رشد و بلوغ  و تکامل و کسب آگاهیهای آن فرد دارد . در واقع انسان یعنی افکار و اندیشه اش ، چنانچه مولانا میفرماید ؛

                         ای برادر تو همه اندیشه ای                           ما بقی خود استخوان و ریشه ای

یا بقول دکارت که میگوید : من فکر میکنم پس هستم ، یعنی دلیل هستی انسان را فکر کردن میداند . و همچنین در رابطه با فکر کردن در روایت های اسلامی مثلی است که میگوید ؛ یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است ، و یا در قرآن مجید ، نزدیک به سیصد آیه در باره تفکر و اندیشه کردن وجود دارد ، وامروزه درعلوم  آموزشی مدرن ، تفکر سالم را بعنوان یک تکنولوژی در راس برنامه های خود قرار داده اند ، چنانکه میگویند ؛ اندیشه های برتر ، ملت برتر .

اما قبل از هر چیز بهتر است اول به تعریف فکر بپردازیم ؛

تعریف ؛  فکر قوه ایست پردازشی در مغز انسان که در باره ، چگونگی و چرایی  ، عوامل بیرونی  و یا احساسات درونی و یا الهامات ذهنی ، جهت پاسخگویی به آنها ، رخ میدهد .

افکار انسان دارای قدرت و نیروی فراوانی است در طول روز شاید بیش از چند صد هزار فکر در مغز ما بوجود بیاید ، خیلی از افکار آنی هستند و بر حسب اتفاقات و مشاهدات روزمره سریع می آیند و سریع هم میروند ، اما بعضی از افکار ما در حوضچه مغز ما و ذهن ما باقی می مانند ، اگر این افکار مثبت باشند به ما انرژی و آرامش می بخشند و اگر منفی باشند انرژی ما را میکاهند و در پی آن اقدام به بحران آفرینی می کنند . تاثیرات قدرت فکر به روی ما غیر قابل انکار است ، افکار چنان قدرتی دارند که حتی می توانند شفا بخش باشند یا بالعکس ، بحران زا و بیمار کننده باشند ، قدرت افکار حتی می توانند روی ترکیبات شیمایی در بدن ما تاثیر بگذارند ، در این رابطه مثالی  میزنیم ، وقتی ما به یک فیلم ترسناک و یا یک مسئله وحشت آور فکر میکنیم پس از چند لحظه از غدد فوق کلیوی ما ماده ای شیمیایی بنام اپی نفرین  ترشح میشود که این ماده باعث میشود ضربان قلب ما بالا برود  بنا براین ، با فکر کردن می توانیم خیلی تغییرات دیگری در بدن خود به وجود بیاوریم ، اما فکر قدرتهای ناشناخته فراوان دیگری هم نیز دارد که هنوز دانشمندان در باره آن اطلاعات کمی دارند مثل تله پاتی و یا جابجا کردن اجسام با انرژی تمرکز افکار و خیلی توانیهای دیگر که انسان از شناسایی آن هنوزهم سردر گم است مثل شفای کوانتومی که با قدرت فکر رخ میدهد و تا کنون هم نتایجی از آن دیده شده است در هر صورت چون تاثیرات مثبت و منفی افکار مبرهن می باشد ، لذا هر چقدر در این مورد کندوکاو و حساسیت نشان دهیم و در این باره مطالعه کنیم و برای بدست آوردن مهارتهای تفکرات سالم کوشا باشیم پسندیده و لازم است . اما بطور کلی افکار به دو شکل وجود دارد .

اول ، افکار سالم یا عقلی ؛

                                                       افکاری هستند ، مسئولانه و در راستای ارزشها و کراماتهای انسانی  ، که این افکار از سلامت عقل و سلامت ذهن و خرد انسان نشاٌت میگیرد و لازمه آن داشتن آگاهی وشناخت می باشد و با اصول بهبودی مغایرتی ندارند ، در فضای چنین افکاری اصولا شخص به تنهایی به تفکرات خود ادامه نمی دهد و افکارش را با راهنما یا پیر و یا صاحبنظران عنوان می کند ، اینطور اشخاص اساسا افکارشان را آشکار و در باره آنها با دیگران مشورت و بحث میکنند و مراقب افکار موذی و بیمارگونه خود هستند و با توجه به تمرکز به روی بهبودی به طور قطع همیشه در آرامش بسر میبرند .  

دوم ، افکار ناسالم یا نفسانی ؛

                                                     افکاری هستند که از لذتهای آنی و غیر متعارف ، و انحراف فکری های معتادگونه که همان ،  پیش داوریها و قضاوتها و سرزنش کردنها و مقایسه کردنها ، و همیشه در راستای ضد ارزشها و از جهل و حُب نفس و از بیماری اعتیاد و نداشتن سلامت عقل  و بخصوص از ذهن بیمارنشاٌت میگیرد و در نهایت این افکار کاهنده انرژی و بحران زا هستند . اگر کمی دقت کنیم متوجه میشویم بسیاری از رنجها و آلام ما از همین افکار منفی و بحران زای خودمان هستند در واقع این افکار از بیماری ما سرچشمه میگیرد و افسار زندگی ما را بدست گرفته و به هر طرف که دلش میخواهد می کشند و با این نوع افکار ، خودمان تیشه به ریشه خود میزنیم ، چون مهارت و مدیریت افکار را نمی دانیم آنها را در درون خودمان پنهان می کنیم و بیان نمیکنیم و لذا در اثر قضاوتها و پیش داوریها اقدام به پنهان کاری این افکاربحران زا می کنیم و در اثر این تراکم همیشه در ترس و هراس بسر میبریم بطوریکه اگر این روند ادامه پیدا کند ، رفته رفته  در لاک انزوا فرو رفته و از مسیر عادی  زندگی خارج و افسرده و پژمرده می شویم .

خیلی مواقع بعلت ترس از قضاوت های دیگران دست به خودسانسوری افکارمان میزنیم و آنها را بیان نمیکنیم و با اینکه میدانیم این افکار مخرب ،  زندگیمان را تلخ کرده ، نه تنها دست از این افکار برنمی داریم بلکه به آنها پرو بال هم میدهیم و واقعا دست از این افکار مخربی که وقت و انرژی ما را میگیرند بر نمیدارم ، بیشتر سعی میکنیم با انکار و توجیه این افکار را در خود نگهداریم و سعی میکنیم ، مسبب این تشویش ها و این بحرانهای فکری و حال خرابی های را با فرافکنی در خارج از خود جستجو کنیم . در حالیکه باید مشکل را در طرز فکر منفی وقضاوتهای بیمار خود جستجو کنیم در اینجا یاد داستان مرد چلاقی که یک پایش لنگ بود افتادم که با کشتی به مسافرت رفت بعد از مراجعت ازسفر دوستانش گفتن : آیا با کشتی سفر خوش گذشت ؟ ، مرد چلاق گفت : خیلی خوب بود اما فقط یک بدی داشت و اونم ، اینبود که وقتی نزدیک هر ساحل یا بندری میشدیم ، من سریع می رفتم و پنهان میشدم . جماعت پرسیدن ؛ برای چی ؟ . . . گفت : برای اینکه به هر بندری که می رسیدیم ناخدا دائما فریاد میزد ؛ لنگرو بندازین تو آب ! و از آنجایی که در آن کشتی فقط من لنگ بودم لذا سریع می رفتم و پنهان می شدم .

اصولا ما بیماران معتاد استعداد فراوانی در حفظ وبوجود آوردن فکرهای ویرانگر و مخرب و بحران زا  داریم  ، در واقع نگرانی ، تشویش ، اضطراب ، ناامیدی ، ترس و دغدغه و . . . زائیده افکار مخرب و بحران زای خودمان هستند که زندگی ما را جهنمی می کنند . تمام اینها بخاطر فکر بیمار ماست . جناب سقراط جمله زیبای دارد که میگوید  :  (( بیماری جسم جدا از بیماری فکر نیست ))  .

اگر در مورد افکاری که مخرب و کاهنده انرژی هستند بخواهیم فکر کنیم بهتر است اصلا فکرنکنیم ، اینکه میگویند یکساعت فکر کردن برای مومن بهتر از 70 سال عبادت است برای کسانی است که عقلی و سالم و معمولا با صدای بلند فکر میکنند ، اما برای کسی مثل من که سلامت عقل و ذهن ندارم ، یکساعت فکر نکردن از 300   سال عبادت بهتر است .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 37

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

قدم یک ......... بخش غیر قابل اداره

سوال 37 ) آیا علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نا دیده میگیرم و فکر میکنم بالاخره یک جوری میشود ، یا همه چیز درست خواهد شد ؟ توضیح دهید .

 ( ممکن است منظور از فرزندان در این سوال کسان و یا اطرافیانی باشند که  بطورمستقیم مسئولیت آنها با ماست ))

                                                                             اصولاً ، هر گاه ما در زندگی دچار چالش های زیاد ومشکلات عدیده میشویم به این علت است که در زندگی خود به علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود و یا اطرافیانمان در زمان مناسب اهمیت نداده و به آنها توجه نکرده ایم . علائم هشدار دهنده در واقع همان خط های قرمزی هستند که ما گاهاً یا اکثراً در رابطه با بیماری آنها را ندیده میگیریم ، وقتی با این گونه هشدارها مواجه میشویم بقول معروف خود را به کوچه علی چپ میزنیم در واقع بی اهمیت بودن به هشدارها ریشه در عدم مسئولیت پذیری ما دارد و همینطور راحت طلبی و بی تفاوتی و تنبلی که همگی اینها از شاخصه های بیماری ما می باشند .

در زمانی که با اینگونه علائم روبرو میشویم سعی میکنیم با توجیهات بیمارگونه آنها را سَرسَری بگیریم و به نوعی از وظایف و مسئولیت های خود شانه خالی کنیم ، گاهی برای فرار از مسئولیت ، علائم هشدار دهنده ای را که باید با پیگیری و احساس مسئولیت و تکاپو خودمان آنها را حل کنیم با توجیهات غیر منطقی     آنها را بخدا می سپاریم و یا با شعارهای تو خالی برای گریز از مسئولیت میگویم ما دیگران را نمیتوانیم تغییر دهیم و یا اینکه در راستای بیماری هزاران کار منافی اخلاق انجام میدهیم و سپس خیلی راحت میگویم ما بیماریم  ، در هر صورت منظور از علائم هشدار دهنده در واقع علائمی هستند خطر آفرین که در همان لحظه مناسب باید  در رابطه با آن احساس مسئولیت همراه با اقدام و عمل فوری مبذول داشت در غیر این صورت بدیهیست در آینده نزدیک این علائم به معضلی جدی و یا چالش های مشکل آفرین در زندگی ما یا فرزندانمان پدیدار میشود .

علائم هشدار دهنده  برای خودمان بطور مثال میتواند ؛

-         بی تفاوتی به جلسات بهبودی

-         زندگی کردن با نواقص

-         بی تفاوتی به اصول بهبودی

-         افراط یا تفریط کردن در هر موردی مثل – پول – قدرت – سکس – بهبودی – رفیق بازی  و و

علائم هشدار دهنده برای فرزندانمان بطور مثال میتواند ؛

-         انزوا طلبی

-         رفت و آمدهای مشکوک با افراد منحرف

-         شب بیداری و روز خوابی

-         میل به ناهنجاری و و

بنابراین پیام این سوال برای ما میتواند این باشد که ما باید دست از بی مسئولیتی برداریم ، در واقع ما زمانی بهبودیمان فعال است که در قبال مواردی که مسئولیت آنها به ما مربوط میشود کوشا و بی تفاوت نباشیم ، یکی از عواملی جدی که همیشه زندگی ما را تحت االشعاع خود قرار داد و سرانجام زندگی ما را غیر قابل اداره کرد مسئله بی تفاوتی و بخصوص وظایف خود را به تاخیر انداختن و بقول معروف امروز فردا کردنهاست ، اینکه ما در رابطه با مسائلی که مسئولیتش با ماست شانه خالی کنیم یا بی تفاوت باشیم و یا اینکه صورت مسئله ها را پاک کنیم نشان دهنده این است که بیماری در ما فعال است و لذا عدم توجه به اینگونه علائم هشدار دهنده میتواند زندگی ما را وخیم و نهایتاً آنرا غیر قابل اداره کند .

کتاب فقط برای امروز – 17 مرداد  - 18 مهر -  2 آبانماه  – مطالعه شود   

 

در حاشیه

  یکی از معضلات بیماری اعتیاد  ، بی تفاوتی و شانه خالی کردن از وظایفی است که مستقیماً مسئولیت آنها بعهده ما می باشد ، این مسئولیت ها را یا ما خود انتخاب کرده ایم یا اینکه به ما عطا شده است ، بنابراین وقتی ما در سیطره بیماری قرار میگیریم  افردای بی مسئولیت میشویم به دلیل اینکه از نظر جسمی تن پرور و تنبل میشویم و از نظر روانی بی ثبات و نامتعادل می شویم و از نظر معنوی پوچ گرا و ناامید و ترسو میشویم  ، وقتی در گذشته در این مرحله زندگی میکردیم  در اثر عوارض مواد مخدر این حالات در ما بیشتر هویدا بود  .

ما در گذشته یا به علت عدم آگاهی یا بر اساس شور و احساسات و یا به علت سهل انگاری و یا رو درباسی  مسئولیت های را بعهده میگرفتیم  و لذا ظرفیت های لازم را برای متعهد بودن در مقابل مسئولیت هایمان را دارا نبودیم و به همین علت نسبت به وظایف مان بی تفاوت بودیم و از وظایف خود شانه خالی میکردیم و علائم هشدار دهنده را یا متوجه نمیشدیم و یا اگر متوجه میشدیم با افکار بیمارگونه خود نسبت به آن بی تفاوت بودیم و یا اینکه در مواجه با اینگونه علائم برای شانه خالی کردن بخودمان میگفتیم ؛ انشاا... درست میشه ! . . . و یا اینکه دل به معجزه های غیر ممکنی می بستیم .

ما ، در گذشته مسئولیت های خود را با عدم پذیرش درونی و از روی ناآگاهی و یا برای برطرف کردن غریزه ها و یا منافع شخصی ( بیماری ) و یا آنها را احساسی مپذیرفتیم ، و لذا این پذیرش سطحی و توام  با عدم احساس وظیفه شناسی بود .

لُب مطلب اینکه مسئولیت های ما موقعی عملی و کارساز و توام با وظیف شناسی میشود که از روی سه اصل روحانی ( صداقت – روشن بینی – تمایل ) سرچشمه بگیرید ، بدیهیست وقتی انسان مسئولیتی را میپذیرد باید در مقابل آن احساس تعهد کند و به علائم هشدار دهند توجه کند .                                اساساً بهبودی یعنی ، احساس وظیفه شناسی و متعهد بودن در قبال مسئولیت هایست که بعهده داریم .   هرچند شکی نیست که در اثر تعهداتمان  مشکلات و یا چالش های هم  وجود خواهد داشت ، اما مهم این است که نسبت به حل کردن آنها بی تفاوت نباشیم و نقشی را که ما در برطرف کردن این مشکلات و یا علائم هشدار دهنده داریم جدی بگیریم  و در این راستا کوشا باشیم و لذا پاسخگو بودن در مقابل مسئو لیت های که داریم ، امروز برای ما یک ضرورت است که باید آنها را از درون بپذیریم و در قبال آنها احساس مسئولیت کنیم ، بقول کتاب پایه که میگوید ؛ ((  مسئولیت مشکلات خود را میپذیرم و مشاهده میکنم که در قبال راه حل ها نیز به همین اندازه مسئول هستم . )) .

توجه کردن به هشدارها و علائم بیماری فرزندانمان به معنای کنترل کردن و یا دخالت کردن در زندگی خصوصی آنها نیست ،  بلکه احساس مسئولیت و احساس تعهدیست که ما در مقابل آنها میکنیم در واقع با ظهور و مشاهده چنین هشدارهای ما خواهان این هستیم که نقش و جایگاه خود را در این ماجرا بشناسیم و برای  برطرف کردن اینگونه علائم نهایت کوشش خود را انجام دهیم .

اصولاً مسئولیت مثل درختی میماند که ریشه اش شناخت ها و بخصوص آگاهیها هستند و تنه این درخت اعتقادها و باورهای سالم و برگهایش بحرانها و مشکلات می باشند . اما مهمترین و کارآمد ترین مسئله در رابطه با پذیرش مسئولیت داشتن ،  بر میگردد به توان و قابلیت و ظرفیت های لازمی که برای احراز آن مسئولیت لازم می باشد ، بنابراین ما برای اینکه شایستگی های لازم را در قبال مسئولیت هایمان داشته باشیم باید مهارتها و شناخت و تعالیم خاصی را در آن زمینه دیده باشیم و اگر ناآگاهانه و از روی خودمحوری مسئولیتی را بپذیریم بدیهیست که در آینده نسبت به آن ،  بعلت عدم توانایی پاسخگو نخواهیم بود در واقع پذیرش مسئولیت بدون داشتن مهارتها و شایستگی های لازم اوج دیوانگی و خود محوری ماست ، بنابراین در هنگام پیشنهاد هرگونه مسئولیتی اول باید با صاحبنظران مشورت کنیم و سپس باید فکر و تامل کنیم و ببینیم که آیا قابلیت و ظرفیت های شخصیتی من چنین مسئولیتی را برمتابد یا نه ؟! . .  بقول مولانا ؛

آرزو میخواه لیک اندازه خواه

بر نتابد کوه را یک برگ کاه

ممکن است دیگران بخواهند به ما مسئولیتی عطا کنند ، اما ما باید بیدار و هوشیار باشیم بسیاری از مسئولیتها هر چند با انگیزه و خوب و مقدس هستند ، اما ما باید توجه داشته باشیم که پایداریهای لازم و قابلیت و توان و در کل معرفت و شناخت از آنرا در خود داریم یا نه ؟! . .  و بازهم بقول مولانا ؛

حزم* آن باشد که چون دعوتت کنند

تو نگویی دیگران مست و خواهان منند .

حزم یعنی / / هوشیاری  

                https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 44

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ....... بخش بهانه و دستاویز

سوال 44 ) آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالیکه پاک هستم با آن روبرو شوم ؟ اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم بدر ببرم ؟

                                             ما ، در اثر مزمن بودن بیماریمان و اینکه  دوران طولانی ای با آن زندگی کرده ایم ممکن است در هنگام وداع با اعتیاد ، بیماری از ما چیزی بخواهد که آنرا در ماوراء افکار وذهن خود بایگانی وآنرا حفظ کنیم ، چیزی که ما به آن بهانه و یا دستاویز میگویم ، یعنی شرایطی را از پیش برای مصرف کردن در ذهن و پس افکار خود توسط القا بیماری در خود حفظ کنیم ، بطور مثال از پیش بگویم ؛ اگر روزی عزیزترین کسانم را از دست بدهم  و یا اگر درعشق شکست خوردم و یا اگر برشکست بشوم و یا هزاران اگر وضایعه دیگر  ، درآنصورت دیگر زندگیمان بقدری بی جلوه و دردناک میشود که مجبوریم که باز به مصرف روی بیاوریم . بنابراین ما باید هوشیار باشیم چون بیماری ما بسیار هوشمند می باشد و برای لغزش ما از همه امکانات و دانش منفی خود بهره میگیرد ، و لذا ما با اقرار کردن اینگونه افکار آنها را رسوا میکنیم . ما امروز به این جایگاه و منش رسیده ایم که هیچ چیز در زندگی دردناکتر و رنج آوردتر از این نیست که بخواهیم بازهم مصرف کننده باشیم و همچنین به این بلوغ فکری رسیده ایم که در چنین شرایطی ، مصرف نه تنها ما را مصون نمیکند بلکه زخمها و دردهای ما رابیشتر میکند . ما امروز معتقدیم هرچقدر هم که دانش منفی بیماری زیاد باشد هرچقدر هم که اعتیادمان جبار و دیکتاتور باشد ٬ اما در مقابل دانش بهبودی کم و ناکارآمد است و ما با فعال نمودن بهبودی از یوغ جبر و اجبار رفتارهای بیمارگونه خود رهایی میابیم و لذا و ما با چنگ انداختن به این ریسمان الهی از شر بیماری در امان میمانیم .

درد و رنج و گرفتاریهای ما موقعی دردناکتر میشوند که ما مصرف کننده باشیم .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 45

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک . . . . . . بخش بهانه و دستاویز

سوال 45 ) آیا فکر میکنم با مقداری ( گذشت ) زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی قادر به کنترول مصرف خواهم بود ؟

                                            وقتی سن پاکی بالا میرود ممکن است افکار مخربی از طرف بیماری به ما القا شود به اینصورت که میگوید ؛ ما اکنون به تعادلی رسیده ایم که  دیگرمیتوانیم بطور کنترول شده مصرف کنیم و یا اینکه میتوانیم  موادهای دیگری که خطرکمتری دارند بطور کنترول شده مصرف کنیم ، اما امروز با کارکرد قدم و استفاده از تجربه سودمند دوستان همدرد در جلسات به این آگاهی رسیده ایم که ما  چنانچه  خود را مقابل هرچیز و یا هرعمل که ریشه از نواقص ما گرفته باشد قرار بدهیم ، کنترول خود را از دست میدهیم ، بخصوص موادهای گوناگون مواد مخدر . ما هرگاه در هر زمینه ایی از بیماری احساس توانایی بکنیم   یعنی به توجیه و بهانه ودستاویز روی آورده ایم .    

       نکته ای که لازم است  یاد آوری شود وما آنرا  باید بدانیم این است که پاکی ما بستگی به مدت پاکی  و یا شرایط ( چه خیلی خوب و چه خیلی بد ) ندارد ، گاهی ممکن است بیماری ، این بار از قبل شروطی برای لغزش و مصرف مجدد ما در رابطه با موفقیت هایمان از پیش تعیین کند ، مثلاً بگوید ؛ اگر میلیونر شدی و یا اگر خانه خریدی .......و یا اگر بچه ها را سرو سامان دادی و یا هزاران اگر دیگر . اما امروز ما به این درک رسیده ایم شرایط هرچه که میخواهد باشد ، چه به شاهی ، چه گدایی ، چه به عزت ، چه به ذلت ، ما دیگر توان و ظرفیت برای مصرف مجدد را نداریم چون بیماریم و در مقابل آن عاجزیم . همانطور که یک بیمار دیابتی شرایط برایش فرق نمیکند ما هم شرایط برایمان فرقی نمیکند . اگر کسی بعداز ده سال پاکی لغزش کرد یعنی اینکه دلایلش همان نقاط دستاویز و بهانه های بوده است که در پس افکار و درون خود حفظ کرده است .

ما در اوج سعادت موقعی خوشبختیمان کامل و لذت بخش میشود که پاک باشیم .


قدم یک سوال 46

 

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک    بخش ؛ بهانه و دستاویز

سوال 46 ) من هنوز به چه دست آویز و یا بهانه ای چسبیده ام ؟

                                   چسبیده ام یعنی ، شاخصه های بیماری و نواقصی که علیرغم مدت وطول پاکی هنوز ول کن آنها نیستیم ، مثلِ ؛ رفتارهای بیمار گونه ، تغییر نکردن ، بد حرف زدن ، مقاومت در مقابل بهبودی و یا با نواقص اخلاقی زندگی کردن و از آنها لذت بردن و یا قضاوت کردن و سرزنش کردن و یا مقایسه کردن و یا قدم ها و یا جلسات را سرسری گرفتن ، در واقع اینها میتوانند خود بهانه و دست آویزهای باشند که ما ناخودآگاه در پس فکر و ذهن خود حفظ کرده ایم ، اینکه ما در مقابل بهبودی و تغییر کردن مقاومت میکنیم و درد میکشیم ، نشان دهنده این می باشد که در درون خود دانسته یا ندانسته ، هنوز بهانه و دست آویزهای داریم و لذا باید مراقب باشیم . رعایت اصول برنامه و جدی گرفتن آن میتواند در کاستن و از بین بردن این بهانه ها و دست آویزها نقش بسزای داشته باشد . گاهی در اثر عدم آگاهی برای اینکه بتوانیم به پاکی خود ادامه بدهیم اینگونه فکر و توجیه کنیم که  اشکالی ندارد برای خلاء مواد مخدر با ضعف ها و یا نواقص خود زندگی کنیم و بجای اینکه طول پاکی خود را با بهبودی بالا ببریم ، بخواهیم با اینگونه توجیهات بیمارگونه به اعتیاد خودمان بچسبیم .     

بهانه و دستاویز یعنی ؛ دلایلی که بیماری برای ما در بخش انکار ثبت وضبط میکند تا بر اساس زمان و موقعیت های مناسب از آنها استفاده کند و همینطور چسبیدن به آنها و استفاده کردن ابزاری از اینگونه دلایل که از انکار ما ریشه میگرد

قدم یک سوال 47

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............... بخش ؛ تسلیم

سوال 47 ) آیا از مفهوم تسلیم شدن میترسم ؟ از چه چیز آن ؟

                                                                      بله ما از تسلیم شدن میترسیم زیرا با رفتارهای بیمار گونه خود ، خو و انس گرفته ایم و در واقع ما از تغییر کردن میترسیم ، اما باید بدانیم که این ترسها عوامل بازدارنده ای هستند در مسیر بهبودی .

بله ما از تسلیم شدن میترسیم ، چون می اندیشیم اگر بخواهیم تسلیم بشویم ممکن است مسئولیت های  سنگینی به روی دوش ما گذاشته شود که ما توان جوابگوی آنرا نداشته باشیم و این ترس کاملاً طبیعیست و ما چون در این مقطع نوسفر هستیم ممکن است بعلت عدم شناخت و روشن بینی در این مرحله از پیامدهای آن اطلاع نداشته بشیم . اما وقتی این سوال را بررسی میکنیم پی می بریم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد . منظور از تسلیم در این سوال معنای کلی آن نمی باشد . منظور ما دراینجا از تسلیم یعنی اینکه ما به وضوح تا این لحظه متوجه شده ایم که نه تنها به مواد مخدر حساسیت مفرط داریم بلکه از بیماری ای هم همواره رنج میبریم که به آن بیماری اعتیاد می گویند . پذیرش درونی این دو مطلب همراه با اقرار خود بخود معنای تسلیم میدهد .   

پیروزی ما زمانی شروع میشود که تسلیم میشویم ! . .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 48

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

 قدم یک ................... بخش تسلیم

سوال 48 ) چه چیز مرا متقاعد میسازد که دیگر نمیتوانم با موفقیت مصرف کنم ؟

                                     موفقیت در مصرف یک آرزوی محال است در واقع یک افسانه دروغ می باشد  که ما در زمان مصرف بر اساس نداشتن سلامت عقل و از روی بیماری برای خود می بافتیم ، بطور کلی یک توهم است که ما درگذشته برای توجیه و ادامه آشفتگیهای خود از آن استفاده میکردیم . در واقع اینگونه افکار غلط همان کبریت شعله وری بود که به مخزن بیماریمان کشیدیم و در پی  سراب ومصرف موفقیت آمیز زندگی خود و اطرافیانمان را به آتش کشیدیم . آنچه ما را متقاعد میسازد که دیگر نمتوانیم به هیچ عنوان مصرف کنیم و هرگز این امکان وجود ندارد که ما بتوانیم با موفقیت مصرف کنیم اینستکه، علاوه بر تجربه ها وشکست های پی در پی  گذشته ، امروز با کارکرد قدم متوجه شده ایم  که ما ظرفیت مصرف مواد را نداریم وهمانطورکه ماهیت و خواص آتش سوزاندن است ، ماهیت و منش مواد مخدر هم  ، شکست و ناامیدی و یاس و انزوا و آشفتگی و بدبختی و غیرقابل اداره کردن زندگی و سرانجام به آخر خط رسیدن است . دست یافتن و درک کردن این مفهوم و پذیرش این مطلب ما را به تسلیم در مقابل بیماریمان و عجزهایمان وادار می نماید .

درصد و ضریب اینکه کسی بتواند  موادمخدر را با موفقیت مصرف کند به اندازه کسی است ، که یک پیت بنزین به روی خود بریزد و سپس به آن کبریت بکشد و آتش نگیرد ونسوزد .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 49

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ........................... بخش تسلیم

سوال 49 ) آیا پذیرفته ام که بعد از مدتهای طولانی پرهیز باز هم کنترولی نخواهم داشت ؟

                                  ما درگذشته ، بارها و بارها حتی پس از گذشت مدت مدیدی از پاکی با این اندیشه که اینبار مواد را کنترول خواهم کرد و با موفقیت مصرف خواهم کرد آنرا امتحان کردیم و هر بار جز فلاکت و آشفتگی و در نهایت رسیدن به عدم کنترول ، نتیجه دیگری نمی گرفتیم . اینکه ما در گذشته فکر میکردیم با موفقیت و کنترول مواد خود میتوانیم مصرف کنیم از حماقت و عدم سلامت عقل و ناآگاهی ما ریشه میگرفت . ما امروز با شناخت از عجزهایمان و سپس تسلیم در مقابل بیماری اعتیاد به این فهم رسیده ایم که برای مصرف کردن سموم اصطلاح موفقیت بی معنا و پوچ و غیر عقلانی می باشد .

مصرف مواد مخدر به هر شکل و فرمی که باشد کنترولش برای ما در هر شرایطی غیر ممکن است .

  کنترل در مصرف مواد مخدر یک افسانه نیست بلکه یک فرا افسانه است  

 https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 50

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ...............بخش تسلیم

سوال 50 ) آیا  می توانم بهبودیم را بدون تسلیم کامل شروع کنم ؟

                                ما با کارکرد سوالات قدم یک  تا به این لحظه متوجه شدیم که مشکل ما فقط مواد مخدر نبوده بلکه بیماری ای بوده که ما همواره در زندگی از آن رنج میبردیم ما با پذیرش و اقرار صادقانه به این مطلب در واقع تسلیم شدیم ، اما در اینجا متوجه شدیم و از خود پرسیدیم ؛ حال چه باید کرد ؟ بنا بر این متوجه شدیم این تسلیم به تنهایی برای ما کارساز نمی باشد چون ما بدنبال رهایی از اعتیاد هستیم همانطورکه کتاب پایه به ما وعده میدهد و میگوید : ( معتادان گمنام فقط یک وعده میدهد و آن رهایی از اعتیاد است راه حلی که مدتهای مدید از ما گریزان بود ) ، بنابراین ما دراین نقطه متوجه شدیم که برای اینکه تسلیم ما کامل شود و به رهایی از اعتیاد برسیم ، نیاز داریم تا بهبودی را بعنوان تنها راه حل برای خودمان بپذیریم در واقع ما با پذیرش دوم که بهبودی است و پذیرفت مسئولیت آن به تسلیم کامل دست می یابیم . تسلیم کامل یعنی ؛

                            پذیرش بیماری  +  پذیرش بهبودی  =  تسلیم کامل  

       https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال51

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم

توجه ؛

جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA" " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی و جواب باشد .

قدم یک ........ بخش تسلیم

سوال 51 ) اگر تسلیم کامل شوم زندگی من چگونه خواهد شد ؟

ما متوجه شدیم فقط تسلیم در مقابل بیماری کافی نمی باشد و ما باید این تسلیم را به تکامل برسانیم و تنها راهی که تسلیم ما را کامل میکند آنست که طریق بهبودی را بپذیریم و نسبت به آن احساس مسئولیت کنیم ، اینکه ما بر اساس تسلیم کامل و امیدهای که داریم بتوانیم مزایا بهبودی را درصورخیال خود مجسم کنیم برای ما واقعاً لذت بخش است و دست یافتن به این تصور آرام بخش دوراز دسترس ما نیست ، بنابراین اگر تسلیم ما کامل شود در زندگیمان دگرگونیهای عظیمی رخ خواهد داد ، اولاً بیماریمان غیر فعال خواهد شد این خود بزرگترین ره آورد می باشد که ما به آن دست می یابیم چیزی که عمر ما را تباه کرد و عاقبت زندگی ما را غیر قابل اداره کرد . ما با تسلیم کامل و متوقف کردن بیماریمان دیگر لازم نیست مثل گذشته رنج ببریم و دائماً با دغدغه و ترس و انزوا زندگی کنیم ، در گذشته همیشه ما حسرت زندگی دیگران را میخوردیم و آرزو داشتیم مثل آنها زندگی کنیم و امروز به فضل خداوند این امکان برای ما مهیا شده است .

اگر ما کاملاً تسلیم شویم معنای آن این است که باید خود را در مسیر بهبودی همراه با مسئولیت های آن قرار بدهیم و همچنین خود را ملزم به رعایت اصول برنامه کنیم ، بنابراین اگر بتوانیم در رابطه با برنامه ، که شامل کارکرد قدم که بر اساس خودشناسی و یکسری راهبردها در اصول زندگی و هنرزندگی کردن بدون وابستگی است و همچنین راهکارهای برای بیداری روحانی و معنوی است تسلیم کامل بشویم ، بدیهست در زندگی ما میتواند ثمراتی را بوجود بیاورد ، اولین ثمره آن ایستا کردن بیماری است و ترسهایمان ریخته میشود و زندگیمان خالی از قضاوت و کنترول و سرزنش دیگران و خالی از توقع و . . . میشود ، و بجای آنها امید ، نشاط ، و ایمان و سلامت عقل همراه با عشق ومحبت و آرامش و خدمت کردن جایگزین میشود . در کل پیام این سوال ایجاد انگیزه برای درک مزایای بهبودی می باشد .

فعال نمودن بهبودی یعنی متوقف کردن بیماری

https://telegram.me/nafasbenafas1

آدرس صوتی ما در یوتیوب " رادیو بهبودی "

قدم یک سوال 52

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .

قدم یک .........  بخش تسلیم

سوال 52 ) آیا میتوانم بدون تسلیم کامل به بهبودیم ادامه بدهم ؟

اینکه ما فکر کنیم سلیقه ائی و شرطی میتوانیم به بهبودی خود ادامه بدهیم نشانگر این است که هنوز بیماری با بهانه و دست آویزها و انکارها بر روی ما فعال است ، اساساً متوجه شدیم حرکت در مسیر بهبودی بدون تسلیم کامل غیرممکن است . فرایند بهبودی اصولاً موقعی عملی است که از تلفیق دو گونه پذیرش نشات گرفته باشد و اگر در پذیرش یکی از آنها مشکلی داشته باشیم نمی توانیم در مسیر بهبودی قرار بگیریم . اینکه ابعاد بیماری را گزینشی و یا سلیقه ایی بپذیریم و یا اینکه  اصول بهبودی را شرطی و به دلخواه بپذیریم نشانگر این است که مفاهیم آنها را دقیقاً درک نکرده ایم پس لازم است از اول یک بار دیگر این قدم را کار کنیم . کتاب پایه میگوید : ( تنها پس از تسلیم قادر به غلبه به انزوی حاصل از اعتیاد هستیم . ) .

اصولاً کسانی که شکست کامل در بیماری را می پذیرند بهتر تسلیم کامل می شوند .

شکست کامل یعنی اینکه بپذیریم چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر همیشه زندگی ما غیر قابل اداره بوده است . 

  https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال53

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک .........  بخش اصول روحانی – صداقت

سوال 53 ) آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد بمن دست داده آنرا با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذشته ام ؟

                                            ما بعلت ترسها و قضاوتها گاهی میل به مصرف و یا رفتار واعمال از روی بیماری را در خود پنهان میکنیم ، و با پیش داوری احساس میکنیم که اگر این اعمال و رفتار و یا وسوسه های خود را بخواهیم برای دیگران یا راهنمایمان بیان کنیم چه در باره ما فکر خواهند کرد ؟! ، در صورتیکه اینها قضاوتها و تصورات غلطی است که از افکار بیمارگونه ما سرچشمه میگیرد . اصل روحانی صداقت بما میگوید ؛ اگربخواهیم از شر بیماری در امان بمانیم همیشه نیاز به دو گونه اقرار داریم .  اول اقرار به اینکه در مقابل بیماریمان و شاخصه های آن عاجزیم و دوم اینکه هرگونه افکار بیمارگونه و یا وسوسه ها و یا عمل از روی بیماری را اقرار و آنها را پنهان نکنیم . اصل روحانی صداقت ما را وامیدارد تا شجاع باشیم و متوجه این امر باشیم که در وادی بهبودی باید جسور و بی باک باشیم و برای فراهم شدن چنین زمینه ایی  ما باید مرتب اصل روحانی صداقت را بطور روزمره تمرین کنیم . صداقت برای ما مفهومش بیشتر از فقط راست گفتن است در واقع صداقت برای ما یک اتفاق درونی است که رخ داده ، بنابراین ما در درجه اول باید از خودفریبی رها شویم همانطوریکه کتاب پایه میگوید : ( ما استاد خودفریبی هستیم ) و لذا باید باید ابتداء این اصل روحانی را از درون شروع کنیم ، صداقت ما را وامیدارد تا با خود رو راست باشیم و اشتباهاتمان را در خود بپذیریم و آنها را به راهنما یا کس دیگر که اعتماد داریم اقرار کنیم . هیچ چیز و هیچ عاملی و یا هیچ ابزاری تاثیرگذارتر از اقرار همراه با صداقت در کسب بهبودی و دوری از بیماری وجود ندارد ، و این زمانی اتفاق می افتد که به خلوص و صدلقت درونی برسیم . وقتی ما صداقت را بعنوان یک اصل روحانی میپذیریم نه تنها از درون به آرامش میرسیم  ، بلکه بازتابهای این اصل روحانی تاثیرات  مثبت فراوانی در زندگی بیرون از خودمان برای دیگران به بار می آورد .

صداقت باعث سلامت جسم ، روح و روان میشود

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 54

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ........ بخش اصول روحانی – صداقت

سوال 54 ) آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام ، بدون در نظر گرفتن اینکه چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام ؟

 واقعیت بیماری یعنی اینکه  -  بوده ،  هست ، و خواهدبود

                                                                  واقعیت بیماری یعنی اینکه بپذیریم که  مشکل ما فقط مواد مخدر نبوده ، بلکه بیماری ما بوده است ، بنابراین پاک ماندن از مواد مخدر دلیل بر این نمیشود که علیرغم مدت پاکی که داریم با بیماریمان ارتباط و تماس نداشته ایم . اصل روحانی صداقت به ما یادآوری میکند علیرغم تلاشهایمان بعلت گستردگی شاخصه های بیماری و عدم تمرکز در بهبودی گاهاً با بیماری در تماس هستیم . همین اصل ما را وامیدارد که با خودمان رو راست باشیم و از خود فریبی پرهیز کنیم و با اقرار صادقانه آنها را بی اثر کنیم .

واقعیت بیماری ما این است که ، مزمن ، پیش رونده  و موذی و غیر قابل علاج است و لذا کوچکترین غفلت در بهبودی ممکن است پیامدهای سنگینی را در بر داشته باشد ، از طرفی بیماری ما هوشمند و بسیار صبور است ، گاهی چراغ خاموش وارد میشود ، گاهی آنقدر صبر میکند تا وقتش فرا برسد و درست در زمانی که احساس غرور و امنیت از پاکی چندین و چند ساله خود هستیم و از پیروزی خود سرمست هستیم مثل ساکنان شهر " تروی " اسب چوبی بیماری را با دست و توسط خود وارد شهر بهبودی خود میکنیم . بیماری ما زیرک و سیاستمدار و بسیار هوشمند است  . بیماری سعی میکند درست زمانی که ما احساس میکنیم در امنیت کامل هستیم وارد شود ، البته بی سروصدا و بدون مقدمه قبلی طوریکه ما بودنش را احساس نکنیم . درهرصورت واقعیت بیماری ما این است که هرگز طول مدت پاکی برایش مفهومی ندارد یک لحظه غفلت و دوری از اصول روحانی چه بسا عواقب وخیمی برای ما در بر داشته باشد .   

 هشدار ؛

                                     وقتی کسی به منزل تو برای دزدی میاید ، چراغها را روشن نمیکند ، اون طوری رفتار میکند که تواحساس کنی کسی آنجا نیست .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 55

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............. بخش اصول روحانی ؛ صداقت

سوال 55 ) اکنون که مجبور نیستم روی اعتیاد خود سرپوش بگذارم ، آیا توجه کرده ام که دیگر نیاز ندارم مثل گذشته دروغ بگویم ؟ آیا بخاطر این آزادی سپاسگزار هستم ؟ با چه روش هایی شروع به داشتن صداقت کردم ؟

                                   قسمت اول سوال _  ما درگذشته بخاطر اعتیاد فعال در تمامی امور زندگی مجبور به دروغ گفتن بودیم هر چند هویت اعتیاد ما برای دیگران مشخص بود اما ، ما با دروغ گفتن سعی میکردیم هویت خود را پنهان وانکار کنیم ، دورغ و عدم صداقت در زندگی ما چنان عمیق شده بود که حتی بخاطر چیزهایی هم که لزومی نداشت دروغ بگویم بازهم دروغ میگفتیم در واقع ناصداقتی جزو لاینفک زندگی ما شده بود . اینکه ما درگذشته با دروغ و عدم صداقت زندگی میکردیم بعلت عجز ما در مقابل بیماری بود ، اما قسمت اعظم  ناصداقتی و دروغهای ما برای تهیه و برآوردن نیازهای جسمی ای که به مواد داشتیم بود ، اینک متوجه شده ایم که به علت پاکی از مواد مخدر و شناخت نسبی از بیماریمان و همینطور تمرکز به روی بهبودی دیگرنیازی به دروغ گفتن وعدم صداقت نداریم ، امروز با صداقت بیماری خود را می پذیریم و با صداقت و همراه با مسئولیت در راستای بهبودی حرکت میکنیم .

                                   قسمت دوم سوال – بله ما بخاطر رهایی و آزادی سپاسگزاریم و همواره خدا را شکر میکنیم اما سپاسگزاری ما موقعی معنا پیدا میکند که در راستای بهبودی قدم بر داریم ، سپاسگزاری ما موقعی معنا میدهد که قدمهایمان را با صداقت و تمرکز کار کنیم تا با کمک نیروی برتر به بیداری روحانی برسیم . ما با رعایت و آوردن اصل روحانی صداقت در زندگی خود مراتب سپاسگزاری خود را بیان  و الطاف نیروی برتر را جبران میکنیم .

                                    قسمت سوم سوال )  اقرار به بیماری – اقرار به عجز – اقرار به وسوسه ها و نواقص و افکار بیمارگونه –  درخواست کمک از نیروی برتر –   و . . .

در اثر صداقت با خود دیگر نیازی به سرپوش گذاشتن ندارم

 

در حاشیه اصل روحانی صداقت :

 قبل از اینکه بخواهیم قدری در مورد مزایای صداقت صحبت کنیم بهتر است اول مضرات ناصداقتی را بدانیم تا بهتر متوجه مزایای اصل روحانی صداقت بشویم .

اساسا اکثر صاحب نظران به اتفاق معتقدند که نا صداقتی مادر همه امراض چه جسمی و چه روحی و روانی هستند . و اگر ما بگویم یکی از ستون های اصلی بیماری اعتیاد هم ناصداقتی است سخنی به گزاف نگفته ایم  . وجود این شاخصه باعث مشکلات عدیده ای در زندگی ما شد ، وجود این شاخصه در بیماری همیشه باعث رنج و عذاب ما شد بطوریکه سرانجام منزوی شدیم تا جائیکه عاقبت زندگیمان غیر قابل ادراه شد .

عدم صداقت در انسان باعث بروز بیماری های جسمی و روحی و روانی زیادی می شود بطور مثال :

کسانی که با عدم صداقت زندگی میکنند همیشه در ترس و دلهره بسر می برند ، مبادا که ناصداقتی هایشان بر ملا شود .

عدم صداقت درانسان از نظر جسمی باعث بیماریهای مثل  ؛ -  معده درد – سردرد های عصبی – مسموم شدن خون به علت تشویش و اضطراب و نامنظم شدن ضربان قلب  و و .  .  .

عدم صداقت در انسان از نظر روانی باعث ؛  نامتعادل شدن  –  تند خو شدن  –  عصبی شدن  –  بیخوابی یا خواب  با تشویش همراه با کابوس و دغدغه های دائمی روانی   و و . . . .

عدم صداقت از نظر روحی باعث  ؛  ناامیدی – تر س – پوچ گرایی – بی ایمانی  و . . . .

اما این مشکلات عموما قبل از بر ملا شدن عدم صداقت در انسان رخ میدهد . اما پس از بر ملا شدن ناصداقتی ها علاوه بر مشکلات فوق دردسرهای جدی  دیگری هم هویدا می شوند  مثل ؛ - سرخوردگی – انزوا – بی اعتباری – بی اعتمادی و . . .

عدم صداقت همیشه ما را در شرایط های سوء ظن قرار میدهد ( چون فکر میکنیم دیگران هم با ما نا صداقتی میکنند  ) .

بنا بر این رفته رفته به بیمار ی شکاک بودن مبتلا می شویم ، مشکلی روانی ای که خیلی از زندگی های مشترک را ویران کرده است . ناصداقتی باعث می شود تا انسان چاپلوس و متملق بشود و هویت انسانی خود را گم کند زیرا همیشه دغدغه اینرا دارد که دیگران او را نپذیرند . اگر ما بخواهیم در رابطه با تاثیرات منفی و مخرب ناصداقتی بگوییم در این مجال نمی گنجد ، ما فقط بعنوان نمونه اشاره کوچکی به مضرات آن کردیم .

حال قبل از اینکه کمی در باره تاثیرات مثبت و مزایای صداقت بگوییم بجاست قبل از آن یک تعریف از صداقت داشته باشیم .

صداقت یعنی  ؛ راستی  .

 اما مفهوم این کلمه برای ما بیشتر تداعی میشود در واقع صداقت یعنی افکار و کردار و گفتار ما یکی باشد برای رسیدن به خیر . در واقع منظور این است که راستی  برای درستی باشد یعنی در جهت خیر باشد ، که این خود بحث دیگری را می طلبد که در اینجا ممکن است ما را از مطلب دور کند.

صداقت همیشه  برای ما آرامش و تعادل می آورد ما اگر با صداقت زندگی کنیم از خیلی از رنجها و دغدغه ها رهایی می یابیم 0 صداقت برای ما همیشه برکت می آورد داستانی در مثنوی معنوی به همین منظور آمده است که خلاصه اش میگوید : مرد فقیری هرروز به مجلس اعیان میرفته و در آنجا پذیرای شایانی از مراجعه کنندگان میشده ، اما مرد فقیر هر روز قبل از رفتن به مجلس با اینکه گرسنه بود به سیبل هایش دنبه می مالید و آنها را چرب میکرد و در بین مردم با ناصداقتی خود را سیر جلوه میداد و در همین حال از گرسنگی رنج میبرد ، تا اینکه روزی وقتی مرد فقیر و ناصادق در مهمانی بود ، گربه ایی دنبه مرد را از خانه اش می رباید و فرار میکند  پسر مرد فقیر از ترس به مجلس میرود و پیش حضار به او میگوید : ای پدر دنبه ای را که با آن سیبلت را هر روز چرب میکردی را گربه برد . حضار از دیدن این منظره خنده میکنند و متوجه می شوند مرد که ادعای سیری میکند گرسنه است لذا از او پذیرای میکنند و همین مسئله باعث میشود مرد دلی از عزا در بیاورد در ادامه جناب مولانا میگوید :

           دعوتش کردند و سیرش داشتند                    تخم رحمت در زمینش کاشتند

           راستی را پیشه خود کن مدام                      تا شوی در هر دو عالم نیکنام

بنا بر این مولانا میخواهد بگوید که عدم صداقت همیشه برای انسان باعث رنج و صداقت باعث برکت و آرامش می شود .

گاهی بیماری به روی ما متمرکز می شود و از ناآگاهی ما سوء استفاده میکند ، به اینصورت که میگوید : صداقت جواب نمیده یا اینکه صداقت باعث عدم رشد تو می شود . یا اینکه در جای که همه گرگ هستند صداقت مسخره است  و  . .  .   .

در حالیکه به هیچ وجه اینطور نیست . صداقت همیشه برای ما باعث خیر و برکت است ، اولین خیر و برکتش این است که ما را از بیماری تا حدود زیادی  می رهاند  و ما را در مسیر بهبودی قرار میدهد . یک ضرب المثل خوبی رایج است که میگوید : ممکنه کشتی صداقت به صخره بخوره اما هیچگاه غرق نمیشه . صداقت برای ما همیشه آرامش به همراه میآورد ، در حالیکه ناصداقتی همیشه برای ما دغدغه و پریشانی و سوء ظن میاورد  .

داستانی است که میگوید : دو تا بچه بودن که با هم بازی میکردن ، یکیشون تعدای تیله داشته و یکیشون تعدای شیرینی خلاصه تصمیم میگرند که تیله و شیرینی خود را با هم عوض کنند بنا براین اینکار را انجام میدهند  . اما بچه ای که تیله داشت ناصداقتی میکند و  بدونه اینکه دوستش بفهمه بهترین تیله را برای خود نگه میدارد . شب موقع خواب بچه ای که با صداقت شیرینی اش را داده بود در کنار تیله هایش به خواب خوش رفته بود ، در حالیکه بچه ای که ناصداقتی کرد بود تا صبح بیدار بود و مرتب به این موضوع فکر میکرد که حتما دوستش بهترین شرینی اش را به او نداده  . . . .

در هر صورت  صداقت برای ما همیشه آرامش به ارمغان می آورد وهمیشه در مقابل وجدانمان سر بلند هستیم . وقتی از صداقت داشتن حرف میزینم شاید بعضی ها به بما بخندن ،  اما مهم نیست ، ما آنقدر درد کشیده ایم که معنا و مفهوم این حرفها را بدانیم .

هرچند ممکن است ما در اثر صداقت گاها در امور زندگی بظاهر شکست بخوریم ، اما در واقع ما زمانی شکست خورده ایم که در مقابل وجدانمان سرافکنده باشیم . در اثر صداقت ممکن است مدتی سختی بکشیم  و مثل یوسف صدیق به علت صداقت سالها به زندان بیافتیم اما با صبوری سرانجام عزیز مصر خواهیم شد .

در این رابطه بزرگواری میفرمایند : ترجیح میدهم  با صداقت شکست بخورم تا بخواهم با عدم صداقت و دورغ پیروز شوم .

اصل روحانی صداقت به ما می آموزد ؛ ضرر را به منفعت غیر مشروع ترجیح میدهیم  ، در واقع ضرر گرچه تلخ است اما آنی و گذارست در حالیکه منفعتی که در اثر عدم صداقت بدست می آید یک عمر هموراه وجدان ما را می آزارد .

در کل ما وقتی با اصل روحانی صداقت زندگی کنیم برای ما مزایا و ارمغانهای فراوانی بهمراه می آورد .

صداقت :  باعث سلامت جسم ، روح و روان می شود .

صداقت : باعث پذیرش بیماری و مسئولیت بهبودی در ما میشود .

صداقت :  باعث آرامش و عزت به نفس و همواره باعث اعتبار و اعتماد و . . . ( اعتبار و اعتماد  ، خود از هر گنجی فزونتر است )

صداقت : نخستین فصل دفتر دانایست ، منظور همان معرفت است .

صداقت : باعث فعال شدن کمال های ما میشوند بخصوص شجاعت و سخاوت و فروتنی

صداقت : باعث می شود تا دیگران به ما کمک کنند و باعث همدلی و همدردی با دیگران می شود ، بقول کتاب پایه  معتادان گمنام که میگوید (وقتی ما ماجرای خود را صادقانه تعریف میکنیم ممکن است فردی دیگر با من همدردی کند ) .

صداقت یعنی ..... نیت پاک و انسانی داشتن ( مرکز اصلی منشور انجمن معتادان گمنام ) .

صداقت یعنی . . . همانطوریکه فکر میکنم حرف بزنم .

تمرین اصل روحانی صداقت در ما باعث جلاء روح می شود و ما را به معنویت و روحانیت نزدیک می کند .

اگر با صداقت زندگی کنیم کم کم انوار و اصواتی را که از دنیای روحانی ساطع میشود را می شنویم .

 

ما صداقت را اول از خود و با خود شروع میکیم ، انگاه همچون چرخه طبیعی فرا رسیدن روز از پی شب ، خواهیم دید که با دیگران نیز دیگر نمی توانیم نا صادق باشیم .

در پایان دعا میکنیم .

پروردگارا ؛

                به ما شعور و فهمی عطا فرما ؛

                                                            تا همواره مرز بین حماقت و صداقت را بدانیم  .

                                                                                                                 (( آمین  ))

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 56

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ..... بخش اصول روحانی ؛ روشن بینی

سوال 56 ) چه چیزهای در بهبودیم شنیده ام که برای باور کردنش مشکل داشته ام ؟ آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف را زده خواسته ام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟ !

                                                         روال زندگی گذشته ما پر از درد ورنج و آشفتگی بود و این مصائب از آنجا نشئات میگرفت که ما در اثر تاریک بینی فکر میکردیم باید در زندگی زجر بکشیم و لذا به گونه ایی خود را محکوم به درد و عذاب میدانستیم و سرنوشت محتوم خود را پذیرفته بودیم ، در چنین شرایط وباورهای مخربی بود که وارد جلسات شدیم و باشنیدن مشارکت دیگر همدردان پی بردیم که آنها هم از جنس ما میباشند ، بخصوص وقتی از افکار و ازگذشته خود تعریف میکردند دقیقاً گویا شرح احوال ما را میدادند ، نکته ایی که برای ما در ابتداء تعجب برانگیز و جالب بود ادعایی بود که میکردند و میگفتند بدون مصرف موادمخدر از زندگی لذت میبرند این حرف برای ما باورش مشکل و در حد معجزه مینمود و لذا با شنیدن این مشارکتها شوق و تمایل درما برای امتحان کردن این روش بوجود آمد ، بنابراین از کسانی که این مشارکتها را انجام میدادند نسبت به این حس وحالها توضیح خواستیم و آنها با محبت وعشق تمامی تجربه های خود را در اختیار ما گذشتن ، حاصل توضیحات آنها برای ما در آن مقطع  ، باعث  روشن شدن اولین جرقه روشن بینی شد ، یعنی به این روشن بینی رسیدیم که واقعاً نیازی نیست ما در زندگی رنج ببریم و دائماً با ترس و دغدغه  و آشفتگی زندگی کنیم  ، به زندانها و یا تیمارستانها و یا کمپ ها و شپش خانه ها برویم ، ما با روشن بینی به این نقطه رسیدیم که  ما میتوانیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . دست یافتن به این روشن بینی نقطه عطفی شد در فرایند بهبودی ما .

https://telegram.me/nafasbenafas1

 

قدم یک سوال57

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ....... بخش اصول روحانی – روشن بینی

سوال 57 ) به چه شکلی روشن بینی را تمرین میکنم  ؟

                                             روشن بینی یعنی تجدید نظر کردن در باورهای مخرب گذشته و آنها را مردود شمردن زیرا این باورها برای ما همیشه بجز درد و رنج و آشفتگی چیزی به همراه نیاورد  ، روشن بینی یعنی به باورهای جدید و متعالی ، روی آوردن ، باورهای که به زندگی ما آرامش و معنا میدهد ، بنابراین ما روشن بینی را میتوانیم با آموخته هایمان از قدم یک بطور روزانه تمرین کنیم ، بطور مثال ؛ قضاوت نکردن – سرزنش نکردن – توقع نداشتن – مقایسه نکردن – ناصداقتی نکردن و . .

و یا همینطور بصورت زیر اصل روحانی روشن بینی را تمرین میکنیم  ؛

اقرار به بیماری – اقرار به عجز – کمک خواستن – صبر کردن – حضور مرتب در جلسات – قدمها را جدی گرفتن ومنظم کار کردن – مشارکت کردن – صداقت داشتن – خدمت کردن – فقط برای امروز زندگی کردن  و . . .  

در حاشیه

ما اکنون در آستانه راه بهبودی قرار گرفته ایم ممکن است مزایای بهبودی را درک و نشناخته باشیم ، اما روشن بینی به ما حکم میکند چیزی را که بطور تجربی هنوز لمس نکرده ایم ، راجع به آن قضاوت نکنیم و پیش داوری نکنیم . اصل روحانی روشن بینی در این مقطع به ما میگوید ؛ حتی اگر فکر میکنیم یا احساس میکنیم که در  جلسات بهبودی ناصداقتی میکنیم و یا بانقاب حضور پیدا میکنیم هیچ اشکالی ندارد ، فقط مهم این است که راهمان را ادامه بدهیم ما نباید فراموش کنیم که در این فرایند شرایط های مختلفی را تجربه میکنیم . اصل روحانی روشن بینی ما را وامیدارد تا باورهای جدید را امتحان کنیم ، البته منظور ما از امتحان کردن به هیچ وجه این نیست که شخصاٌ بخواهیم هر چیزی را که برای دیگران تاثیرات منفی داشته است تجربه کنیم این طرز بر داشت ، دقیقاٌ اشتباه و کمال تاریک بینی است . بلکه روشن بینی یعنی لزومی ندارد که تجربیاتی که در دیگران تاثیرات مخرب و منفی داشته است ما هم تجربه کنیم . منظور ما از امتحان کردن مربوط به موارد و باورهای میشود که دیگران از آن نتایج مثبت و سازنده گرفته اند ، مثل مسیر بهبودی . در واقع بهترین پیام  روشن بینی برای ما این است که ما دیگر محکوم به زندگی توام با درد و آشفتگی نیستیم و می توانیم از اندیشه ها و باورهای باطل و مضر و مخرب خود دست برداریم و با روشن بینی بجای آنها باورهای مثبت و سازنده بوجود بیاوریم .روشن بینی یعنی درست اندیشی و از قید  بیماری و بند هوای نفسانی رهایی یافتن و در قید و بند تعصبات گروهی نبودن ، روشن بینی یعنی امید به آینده داشتن همراه با عشق و محبت وخدمت کردن و مزایای بهبودی را تصور کردن و به نتایج آن دست یافتن . بنابراین برای اینکه  ما بتوانیم اصل روحانی روشن بینی را تمرین کنیم ابتداء باید دست از خود محوری و بسته فکر کردن یعنی دگم فکر کردن دست برداریم ، اصولاٌ  دگم فکر کردن نقطه مقابل و متضاد با روشن بینی است  در این رابطه کتاب پایه میگوید  ؛ ( عقیده جدید را نمیتوان به ذهن بسته پیوند زد  . . .  روشن بینی ، ما را بسوی همان بینشی رهنمون می سازد که در طول زندگی از آن گریزان بوده ایم ) . . . کسی که بسته فکر میکند دیوار بتونی غیر قابل نفوذی در خود میسازد و همیشه در خود محوری بسر میبرد ، اما اصل روحانی روشن بینی برای ما بستر و شرایطی مهیا میسازد که از خود محوری و ناصداقتی دست برداریم ، حرفها و ایده های دیگران را بدون تعصب  گوش داده و سپس در باره آنها تحقیق و با دیگران مشورت میکنیم و به نتایج مثبت آنها می اندیشیم . روشن بینی ما را وامیدارد تا پنجره افکار و ذهن خود را باز نگهداریم .

کسی که بسته فکر میکند ترسو است ، اما آنکه باز فکر میکند شجاع و صادق است . کسی که به نقطه روشن بینی میرسد در واقع یعنی به رشد و بلوغ رسیده است . اصل روحانی روشن بینی در ما باعث فروتنی و ما را از کبر دور می سازد .

در یک کلام ؛ وقتی بعد از مدتی که از قطع مصرف مواد مخدر ما میگذرد و غبارهای موادمخدر از ذهن و روحمان پاک میشود و در راستای بهبودی قرار میگیریم ذهن و فکر ما تا حدودی سلامت خود را بدست می آورد و در همین راستا عاقبت اندیش و پیامدنگر میشود یعنی قبل از انجام دادن عملی ،  به آن عمل از دریچه بهبودی فکر میکند و نتایج آن را قبل از رخداد اتفاقی پیش بینی میکند ، بنابراین ، ما اینگونه پیش بینی های عقلانی و منطقی را روشن بینی می نامیم  

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 58

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............. بخش ؛ اصول روحانی  - تمایل

سوال 58 ) آیا تمایل  به انجام رهنمودهای راهنمایم دارم ؟

                                                                                   اولین  حضور ما در جلسه  ، بیانگر شوق و تمایل ما به پاکی  می باشد  ، هر چند در آغاز راه ، این شوق و تمایل  ممکن است  بعلت شدت بیماری برایمان با فراز و نشیب های همراه باشد  ، اما با حضور مرتب در جلسات تمایل ما پر رنگتر و رفته ، رفته  تمایل در ما  ، بیشتر معنا پیدا کرد . ما با استمرار همین روند عاقبت به این روشن بینی رسیدیم که بیماریم و نیاز به کمک داریم و لذا متوجه شدیم که برای پاکی و بهبودی ، ما به تنهایی نمیتوانیم موفق شویم و ما احتیاج به رهنمودهای راهنما داریم ، کسی که از ما جلوتر است و میتواند ما را کمک کند ، دست یافتن به این روشن بینی سرانجام برای ما نقطه عطفی شد که ،  تمایل ما را تعمق و تعالی  بخشید .

کتاب فقط برای امروز 15 اردیبهشت مطالعه شود .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 59

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ........... بخش ؛ اصول روحانی  - تمایل

سوال59 ) آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم  ؟

                                                                        نامرتب بودن و بی نظمی از معضل ها و شاخصه های بیماری اعتیاد است که  در خراب کردن و آشفتگیهای زندگی گذشته ما نقش مهم داشت بطوریکه از مسائل کاری گرفته تا مسائل خانوادگی و مسائل شخصی ، همه و همه ،  همیشه توام با بی برنامه گی و بی نظمی بود و لذا ادامه همین روند و همین امر باعث شد تا عاقبت سکان زندگی خود را از دست دادیم ، ما  در حالی وارد جلسات شدیم که همین بی نظمی ها  ، همه شالوده زندگی ما را در هم پیچیده بود ، اما با حضور مرتب در جلسات ، ناخودآگاه خودمان ورفتارهایمان را از نو مورد تربیت قرار دادیم و سعی کردیم برای حضوروشرکت درجلسات در زندگی خود ، برنامه ریزی کنیم و زندگی خود را تابع نظم و نظام کنیم . 

وقتی ما در نقطه تمایل قرار میگیریم و پیام روحانی نهفته در آن را درک میکنیم ، نگرش ما نسبت به شرکت منظم درجلسات مفهوم و معنای بیشتری پیدا میکند  ،  بطور مثال  ؛

-         اینکه حضور ما در جلسات فقط  حضور فیزیکی نباشد بلکه با روح و ذهن خود در آن شرکت کنیم .

-         اینکه زمانی که لازم است مشارکت کنیم و زمانی که نیاز به مشارکت نداریم به دیگران فرصت مشارکت بدهیم .

-         اینکه امنیت جلسات را رعایت بکنیم .

-         اینکه با عشق و محبت با دیگر اعضاء و بخصوص تازه واردین برخورد کنیم .

-         اینکه از قبل برای حضور درجلسات برنامه ریزی کرده باشیم .

-         اینکه حضور در جلسات را ما نباید فقط به دیده  یک روش و یا مکانی برای وقت گذرانی و یا احیاناً آنرا نوعی کلوپ بازی بدانیم

-         اینکه با ظاهری آراسته و خوشایند به جلسات برویم ، و و  . . .

وقتی اصل روحانی تمایل در ما رشد میکند متوجه میشویم که جلسات نقش ارتزاق روح و روان ما را دارد .  ما وقتی در تمایل به بلوغ میرسیم متوجه میشویم که حضور مرتب در جلسات برای ما در الویت قرار دارد .

حضور مرتب و منظم در جلسات یعنی اینکه از قبل ، برای شرکت در جلسه برنامه ریزی کرده ایم .

حضور مرتب در جلسات  بهبودی و کلاسهای قدم بیانگر تمایل ماست .

https://telegram.me/nafasbenafas1

قدم یک سوال 60

                                       ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   

توجه  ؛

              جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .  

قدم یک ............. بخش اصول روحانی ، تمایل

سوال 60 ) آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم ؟ از چه راه هایی ؟

                                                                 

                                           بهترین سعی یعنی  . . . . تمایل به فراگیری دانش برنامه  ، از قبیل کارکرد قدم و حضور منظم در جلسات و مطالعه نشریات  .

                                        بهترین کوشش یعنی . . . . تمایل به عملی کردن یافته های حاصل از دانش برنامه بطور روزانه در زندگی .

                                        بهترین سعی یعنی   .................   اقدام

                                   بیشترین کوشش یعنی   ..................   عمل

بنا براین وقتی ما اقدام وعمل را با هم تلفیق میکنیم در واقع بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم بطور مثال ؛

کارکرد قدم بطور جدی و منظم و عمل کردن به آنها  –  حضور مرتب و منظم در جلسات  -  مشورت کردن  - از هم نشین بد دوری کردن  -  ارتباط با دوستان بهبودی  -  رعایت اصول بهبودی -  انتقال  قدمها وتجربه های فرا گرفته  -  خدمت به خانواده و جامعه  - رعایت فرمول فقط برای امروز در زندگی  -  مطالعه نشریات – برنامه ریزی کردن  - و . . .

امروز بیشترین سعی برای فرا گیری دانش و تجربه های برنامه بهترین سعی ماست و حتی کمترین عملکرد بیشترین کوشش ما درجهت بهبودی و نشانگر تمایل به بهبودی در ماست .

https://telegram.me/nafasbenafas1