ما بادرمیان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم
توجه  ؛جواب این سوال تجربه و درک گروهی کلاس قدم ما میباشد و به هیچ وجه و عنوان نظر انجمن معتادان گمنام NA"  " نمیباشد ، و از طرفی قطعاً نمیتواند کامل باشد ، و لذا بدیهیست از زوایای دیگر و یا تجربه های دیگر بطور حتم ، قابل بررسی  و جواب باشد .   
قدم چهارم  ........... رنجش
سوال12) از چه کسانی رنجش دارم   ؟  توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد ؟ . .

https://telegram.me/nafasbenafas1
بدیهیست این سوال شخصی است ،و همینطور اولین سوال برای ترازنامه گرفتن از رنجش ها می باشد، لذا ابتدا کاری که باید انجام دهیم این است که یک دفتر برای خود جهت گرفتن تراز نامه از رنجشهایمان تهیه میکنیم که فقط در دسترس خودمان باشد  ، و در این رابطه سعی میکنیم که در موقع نگارش اسامی را بطور رمزی که خودمان متوجه باشیم بنویسیم ، همینطور برای نگارش میتوانیم از ابداعات خود بهره بجویم ، مثلاً از چپ به راست بنویسیم و یا اینکه از بالا به پایین بنویسیم ، همه این محافظه کاریها  بخاطر این است که خیالمان راحت باشد که کسی از نوشته های ما سردر نمی آورد ،تا مبادا بخاطر ترس ازاینکه کسی از نوشته های ما سر در بیاورد چیزی را نانوشته بگذاریم . ممکن است ما فکر کنیم برای نوشتن باید قواعد دستور زبانی خاصی را رعایت کنیم و متن یا جملاتی را که میخواهیم بنویسیم دارای بافت ادبی باشد ولذا به علت عدم توانایی در نگارش گرفتار تعلل شویم ، بنابراین ، لازم است بدانیم که ما در موقع نوشتن همانگونه که فکر میکنیم ، همانگونه که حرف میزنیم مینویسیم ، سعی میکنیم خیلی ساده و بدون تکلف از احساستمان بنویسیم . گاهی ممکن است فکر کنیم که اینگونه رنجش ها را باید کوتاه بنویسیم و لذا بااین اندیشه شروع به کوتاه نویسی کنیم ، اما همینطورکه میدانیم ما استاد خود فریبی هستیم و ممکن است با این شیوه ، یعنی کوتاه نویسی بر اساس ضمیر ناخوداگاه بخش های از اتفاقات و یا شرایطی که باعث رنجش شده اند را سانسور کنیم ، ما عمیقاً معتقدیم اگر ، به یک رنجش خود بطور دقیق و عمیق بپردازیم ، تا بدینوسیله  به مکاشفاتی دست یابیم، بهتر است تا هزاران رنجش خود راسَرسَری و یا نیمه و نصفه نگارش کنیم . در هر صورت در این رهگذر، ما باید بقدری کاغذ سیاه کنیم تا در نهایت بتوانیم که دل سفید کنیم .https://telegram.me/nafasbenafas1
 نکته ای که در ترازنامه نوشتن باید به آن توجه کنیم این است که ، توضیحات ما باید به گونه ایی باشد که دو فاکتور اساسی در آن رعایت شود ، یعنی ، ابتدا شرایط  و نقش خودمان را شرح دهیم ، و سپس اتفاق راذکر کنیم .
                                                         در حاشیه 1

https://telegram.me/nafasbenafas1
       ابتدا وقتی ما با این سوال مواجه شدیم ،پیش خود اینگونه فکر کردیم ، ما که ازکسی رنجشی نداریم ، حتی مطرح شدن این سوال برای بعضی از ما خنده دار بنظر رسید ، ونگهی چنانچه، از کسانی هم رنجش داریم  ،تعداد این افراد به انگشتان یکدست هم نمیرسد ، اما وقتیبیشتر تمرکز کردیم ، متوجه شدیم حجابی مانع میشود تا ما رنجش های خود را ببنیم ، رفته رفته همراه با شهامت و توام با باریک بینی متوجه سهم بزرگی از انکار در مخفی نگهداشتن رنجش هایمان شدیم  ، و لذا در ابتدا سعی کردیم تا موفق شویم پرده های نامریی انکارمان را کنار بزنیم ، برهمین اساس ما کوشیدیم تا با یک نگاه جستجوگرانه و بیباکانه ،زندگی گذشته خود را مورد بازبینی قرار بدهیم ، در این هنگام بود که متوجه ردِپای رنجش هایمان در بسیاری از رخدادهای زندگی شدیم ، و لذا در این نقطه بود که پی بردیمبرعکسِ برداشت اولیه که فکر میکردیم از کسی رنجشی نداریم اتفاقاً انباشته از رنجشها  گوناگون هستیم ، و این رنجشها چناندر نهادِ ما ، و با زندگی ما ،عجین شده اند که حتی حمل آنها دیگر برای ما طبیعی بنظر میرسد ، در واقع حال ما مانند کسی میماند که از ابتدای کودکی چشمش ضعیف بوده و خودش هم نمیدانسته وهمیشه جلوه ها و مناظر زندگی را تیره و تار می دیده و فکر میکرده زندگی همینطور است  و لذا  وقتی تصادفاً چشم پزشکی به او عینک میدهد ، تازه متوجه میشود که زندگی و جلوه های آن چقدر زیبا و شفاف می باشد . و بقول آنکه گفت ؛
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زآن جهت عالم کبودت می نمود
بنابراین ، احوال ما هم در زندگی همیشه به همین گونه است ، اینکه زندگی ما بی روح و نشاط است ، اینکه زندگی ما دائماً توام با بغض و افسردگی است ، بخش قابل ملاحظه ای از آن تحت تاثیر و حمل کردن همین رنجش هاست ، و لذا با شناسایی و برطرف کردن رنجش های که در خود مدفون کرده ایم ، میخواهیم آن چیزها و یا احساساتی که باعث میشوند تاماهمیشه دنیا را کبود ، و تیره وتار ببینیم را کنار بزنیم .
در قسمت دوم سوال بطور قطع اتفاقات و شرایط هر کدام از ما در رابطه با رنجش هایمان میتواند متفاوت باشد ، اما در عوامل بنیادی که سرچشمه بوجود آمدن اینگونه رنجش ها است   نقاط تاثیر گذار ومشترکی داریم  . ما بیشتر از کسانی رنجش پیدا میکنیم که نسبت به آنها حساسیت های خاصی داریم ، این حساسیتها میتوانند شکل های مختلفی داشته باشند ، بطور مثال ؛ از کسانیکه خیلی دوستشان داریم و یا برعکس از کسانی که از آنها خیلی بدمان می آید ، یا ازکسانی که در گذشته برای آنها کاری انجام داده ایم و یا ازکسانی که به گونه ایی با آنها روابط عاطفی داریم ، علاوه بر اینها نقاط مشترک ما برای بوجود آمدن رنجش ها میتواند فاکتورهای از قبیل ، غرور ، حرص و آز ، خودخواهی و خودمحوری و خشم، حسادت، غبطه، شهوت، طمع ، برتری طلبی ، توقع  و و . . . https://telegram.me/nafasbenafas1
در رابطه با رهایی از رنجشها ، نکته طلایی ای که توصیه میشود و بنظر میرسد که بسیار مهم است ، فهم این مسئله است ، که ما ، وقتی از کسی و یا کسانی رنجش داریم ، سعی میکنیم ، از ارتباط با آنها مطلقاً اجتناب کنیم ، و اگر هم اجتناب نکنیم در نهایت با اکراه با آنها رابطه میگذاریم ، و حقیقتاٌ اینگونه عکس العمل ها یک رفتار طبیعی می باشد ،  بر همین اساس یکی از دلایلی که ما ناخوداگاه میکوشیم تا از رابطه گذشتن با خودمان دوری کنیم ، قطعاً به علت رنجش هایست که در بخش های مختلفی از وجودمان ، از خود داریم ، در واقع رنجش از خودمان باعث میشود تا بخودمان نزدیک نشویم  ،و یا اگر هم میخواهیم به خودمان نزدیک شویم با اکراه نزدیک شویم  . علت رنجشهای که ما از خودمان داریم ممکن است در هر کدام از ما متفاوت باشد ، اما در یک نکته با هم مشترک هستیم و آن اینست که به هر حال از خودمان رنجش داریم ، منبع رنجش های ما هر چند از نظر شاخصه ها ممکن است با هم متفاوت باشد اما در ر کن ها اصلی با هم مشترکند ، بطور مثال ؛
جسمی ؛
از نظر جسمی ممکن است ما دارای نواقصی باشیم ، یا اینکه بخاطر حساسیت هائی که ترواش یک ذهن بیمار است ، نسبت به اندامهای ظاهری جسم خود رنجش داشته باشیم ، بطور مثال ؛
چر قیافه ای من اینطوریه  - چرا چشم های من اِنقدر ریزه   -  چرا ریش های من اینجوریه  -  چرا قد من کوتاه   - چرا من زشتم   -  چرا من جذاب نیستم  -  چرا تُنِ صدای من بَده -   چرا من بیش از اندازه لاغرم  -  چرا من بیش اندازه چاقم  - چرا من زورم کمه ، چرا وچرا و هزاران چرای دیگر
روانی ؛
                                                     همینطور ما دربخشهای که به روان ما مربوط می باشد ، بطور قطع دارای نواقصی هستیم و به همین سبب از خودمان رنجش داریم  ، بطور مثال ؛
چرا من مثل دیگران اعتماد بنفس ندارم  -  چرا من عزت بنفس ندارم  - چرا من ثبات ندارم  -  چرا من خجالتی هستم  -  چرا من دائماً به دیگران سوءظن دارم – چرا من در لذت کردن  افراطی هستم  - چرا من خودآزارم  -  چرا من دیگرآزارم –چرا همیشه با ماسک زندگی میکنم  - چرا به گونه ایی رفتار میکنم تا دیگران مرا مضحکه خود کنند – چرا من از حقوق خودم دفاع نمیکنم -  و و . . . .
احساسی ؛
ممکن است ما از احساسات خود رنجش داشته باشیم ، بطورمثال ؛
چرا من اِنقدر احساساتی هستم – چرا زود رنجم – چرا خیلی خشمگین هستم  - چرا وابستگی های عاطفی من افراطی است – چرا احساسم همیشه بر عقلم غلبه میکند  - چرا زود عاشق میشم  - چرا زود وابسته میشم  - چرا زود دلزده میشوم و و . . . .

روحانی
  ممکن است ما بخاطر خلاء های روحانی ای که داریم از خود رنجش داشته باشیم ، بطور مثال ؛
چرا من ایمان ندارم و یا اگر دارم چرا سست است   - چرا من ناامیدم - چرا من اخلاقی نیستم  -  چرا من معنوی نیستم  - چرا من بخدا اعتماد ندارم  - چرا من به خدا اطمینان نمی کنم  - چرا در سپردن ثابت قدم نیستم – چرا در زندگی گذشته خداگریز بودم  - چرا نمیتوانم به خدا ایمان بیاورم و و . . . .
                                                                   و لذا ، این " چراها " هرکدام میتوانند برای ما منبع دستاویزی باشند برای رنجش از خودمان ، بنابراین ،  میطلبد قبل ازهرچیز ، ما ابتدا تراز رنجش های که از خودمان داریم را برطرف کنیم ، درهر صورت لُب مطلب این است که ما تا رنجش های خودمان را تراز نکنیم  ، و سپس خودمان را نبخشیم ، به علت بغض ها وسرخوردگیها و رنجش های درونی ائی که از خود داریم ، هرگز قادر نخواهیم بود دیگران را ببخشیم . چگونه میتوانیم از دیگران رنجش نداشته باشیم در حالی که خودمان لبالب و انباشته از رنجش نسبت بخودمان هستیم ، چگونه دیگران را ببخشیم در حالیکه هنوز خود را نبخشیده ایم ، چگونه میتوانیم با دیگران مهربان باشیم در حالیکه با خودمان نامهربان هستیم .اصولاً یکی از ظرافت ها و رموز کارکرد قدم ها در این پیام نهفته است ، که میخواهد نهایتاًما در فرایند  بهبودی ، بتوانیم  سه رابطه را با هم مَچ کنیم  ، یعنی ( خود – دیگران  - خداوند ، یعنی رابطه ما با خودمان و رابطه ما با دیگران و رابطه ما با خداوند ) تا از این طریق بتوانیم به بیداری روحانی برسیم . بنابراین ، منظور این است که بیایم ابتدا از خودمان شروع کنیم . یعنی اینکه اول  ببینیم از خودمان چه رنجش های داریم تا ازطریق نقد وبررسی به وسیله ترازنامه آنها را برطرف کنیم ، پس از این مرحله میتوانیم بعنوان شروع ، اول از نزدیکترین کسانمان یعنی افراد خانواده بطور مثال ، پدر ، مادر ، خواهر و شوهر خواهر وخواهرزادها ،برادر و زن برادر و برادرزادها ، همسر خودمان و افراد خانواده اش ، فرزندان خودمان ، عمو ، عمه ، خاله و فامیل ،دوستان و همسایه ها و بچه محله و کاسب های محله و همکارها و و و  همینطور به ترتیب شروع به نوشتن میکنیم اگر ما بتوانیم لیست خود را طبقه بندی کنیم بهتر و راحتر و دقیق تر میتوانیم ترازنامه خودمان رابنویسیم ،بنا براین ، اگرابتدا لیست خود را فهرست بندی کنیم همین مسئله باعث میشود که از بسیاری سردرگمی ها رها شویم . اما اگر احساس میکنیم که همین الان رنجشی مرا آزار میدهد در درجه اول آنرا مینویسیم .
ممکن است در موقع نوشتن وقتی به کسی فکرمیکنیم احساس کنیم رنجشی که قبلاً از او داشتیم را در اثر گذشت زمان بخشیده ایم ، اما لازم است چیزی که یادمان می آید حتی اگر احساس میکنیم آنرا ببخشیده ایم را بنویسیم .
حال برای نمونه و آشنا شدن به شیوه ترازنامه گرفتن ، در رابطه با این سوال یکی از  رنجش های خود را مینویسیم بعنوان نمونه ؛https://telegram.me/nafasbenafas1
مپرسد ، از چه کسانی رنجش دارید ؟ بطور مثال ، از برادرم

مپرسد ، توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد ؟ . .  جواب ؛ من در زمان اعتیاد فعالم روزی به منزل بردارم در شهرستان رفتم ، اون روزها من حال و احوال خوبی نداشتم ، اعتیادم چنان مرا مچاله کرده بود که بطور کلی مدیریت و اختیار زندگیمو از دست داده بودم و در یک برشکستگی کامل بسر میبردم در شهری که زندگی میکردم دیگر کسی از من حمایت نمیکرد حتی به اندازه یک هزار تومانی هم پیش کسی اعتبار نداشتم ، دائماً در خماری و تنگدستی بسر میبردم ، در چنین احوالی تصمیم گرفتم که به شهرستان بروم بلکه کمکی از برادرم بگیرم ، {( تا اینجا شرایط را توضیح داده ایم ، بعد از اینکه شرایط توضیح داده شد ، شروع به نوشتن اتفاقی که افتاده میکنم )} وقتی در زدم و زن داداشم در را بازکرد چنان باسردی از من استقبال کرد که یک لحظه میخواستم از همان دم در برگردم  ولی چون جایی نداشتم به ناچار به منزلشان رفتم و پیش خودم گفتم انشاء الله برادرم وقتی به منزلشان بیاید با من بهتر برخورد خواهد کرد ، بخصوص که من در گذشته ،  که کبکم خروس میخواند در حق برادرم لطف های زیادی کرده بودم ، اما وقتی برادرم به منزل آمد و مرا دید چنان با من برخورد سردی کرد ، که برخورد زن داداشم یادم رفت ، در نگاه های برادرم نفرت را به وضوح میدیم و همینطور با رفتارهایی که میکرد با زبان بی زبانی به من میگفت ؛ پاشو به زن به چاک ، در هر صورت فردای آنروز  بردارم تنها لطفی که در حق من کرد اینبود  که یک بلیط اتوبوس گرفت  و دو هزارتومان پول تو جیبم گذشت و گفت به سلامت و لذا من بخاطر این اتفاقی که افتاد از برادر و زن داداشم رنجش شدیدی بدل گرفتم 

حال درسوال 14میپرسد ؛ انگیزه ها واعتقاداتی که باعث شد تا من در آن شرایط به این شکل عمل کنم چه بودند ؟
عکس العمل من سکوت بود ، و این واکنش بخاطرغروری بی معنا بود که باعث میشد تا خشم خود را پنهان کنم و لذا حاصل این واکنش ، نهایتاً احساس رنجش عمیقی بود که در من شکل گرفت ، اما انگیزه من از سکوت ، از ترس و طمع من سرچشمه میگرفت که شاید اگر به نوع برخورد آنها اعتراضی نکنم ، و شرایط را قهرآمیز نکنم ، ممکن است در نهایت به خواسته خودم برسم و آنها مقداری پول به من بدهند ، اعتقادم اینبود که من درگذشته برای برادرم به هر حال قدمهایی را برداشته ام و لذا ، توقع دارم او هم برای من کاری بکند . از طرفی اعتقادم اینبود و فکرمیکردم او برادر من است و وظیفه دارد تا به من کمک کند  
در سوال 15 میپرسد ؛ ناصادقی من چگونه به شدت این رنجش ها افزوده است ؟
ناصادقی من به این شکل است که احساس میکنم در این جریان مظلوم واقع شده ام ، احساس میکنم برادرم ، عاطفه برادریش را زیرپا گذشته است و مرا که برادرش هستم قربانی پول و مال دنیا کرده است . فکر میکنم اگر من جای او بودم هرگز نمیگذاشتم بردارم در چنین شرایطی بسر ببرد ، در واقع اینگونه افکار باعث میشوند تا من مرتب به رنجش خودم در این رابطه بیافزایم . از طرفی ناصادقی من از کینه وخشم و خودخواهی و همچنین یکطرفه به قاضی رفتن من سرچشمه میگیرد ، در واقع ناصادقی من ریشه در قضاوتهای معتاد گونه من دارد ولذا بدیهیست که ناصادقی من باعث افزایش این رنجش شده است .  
در سوال 16 میپرسد ؛ چگونه عدم توانایی یا عدم تمایل من برای تجربه کردن بعضی از احساس ها باعث به وجود آمدن رنجش شد ؟
در اتفاقی که ذکر شد ، من در آن زمان خودم را حق بجانب و معصوم میدانستم ، و همینطور احساس میکردم که قربانی یک اتفاق عاطفی شده ام ، احساس میکردم برادرم موظف است تا بمن کمک کند  و لذاهمین سوء برداشتها باعث میشد تا من در عدم توانایی برای درک متقابل از احساس برادرم قرار بگیرم ،در واقع درک نکردن احساس آنها باعث شد که رنجش من از آنها پر رنگتر شود ،  علاوه براین چیزی در اعماق وجودم که شاید همان وجدان باشد بمن میگفت ؛ آنها مقصر نیستند،  اما من برای فرار از اینگونه پیامهای درونی ، و همینطور به علت عدم شهامت ، برای رو در رو شدن با واقعیت ها جهت کسبِ تجربه از احساس های جدید و منطقی ، سریع آنها را در خود سرکوب میکردم و لذا بدینوسیله به علت عدم تمایل ، برای درک از یک احساس واقعی ، رو به یک احساس غیر واقعی یعنی احساس رنجش میبردم .
در سوال 17 میپرسد ؛ رفتارهای من چگونه به افزایش رنجش هایم کمک کرد ؟
رفتارهای من همیشه بازتاب افکار من است ، بنابراین ، من دردنیای افکار خودم بطور کاملاً یکطرفه ، اتفاق فوق را مورد بررسی قرار میدادم ، یعنی من بیشتر به روی اتفاق تمرکز دارم و هیچگونه اهمیتی به شرایط منجر به اتفاق نمیدادم و لذا در اینگونه افکار حکم محکومیت طرف مقابل رابا اشد مجازات همیشه صادر میکنم و نتیجتاً رفتارهایم حالتی هجومی و جنگی بخود میگرد و نهایتاً اینگونه رفتارها منجر به یک حالت قهرآمیز در من میشود ، بطور مثال ؛  قطع رابطه کردن ، و اگر مجبور به رابطه باشم  یک رابطه ریاکارانه دارم ، یعنی ظاهراً با طرف مورد بحث صمیمی برخورد میکنم امادر نهان، دلم پُر از کینه ولبالب از رنجش است ، همینطور با غیبت کردن ، پشت سرِ طرفِ مقابل برایش حرف در آوردن ، بُهتان زدن ، و و . . . سعی کرده ام تا با اینگونه رفتارها رنجش خودم را افزایش دهم .  در واقع ناصداقتی و عدم شهامت و همینطور خود خواهی، وتوقعات  باعث میشود تا اینگونه رفتارها به رنجشم بیافزاید . متاسفانه من استاد کِش دادن در رنجش ها هستم ، و لذا فکر میکنم تداوم این رنجش ها به علت فاکتور خودآزاری در من بصورت ناخوداگاه فعال می باشد .
در سوال 18 میپرسد ؛ آیا از نگاه به نقش خود در شرایطی که باعث بوجود آمدن رنجش شده میترسم ؟ چرا ؟
بله من همیشه از نقش خودم که مسبب بوجود آوردن شرایطی بود ، که منجر به رخداد یک اتفاق میشد و در نهایت به رنجش ختم میشد ، در زندگی گریزانم ،در واقع من در طول مدتی که رنجش داشتم همیشه فکر میکردم که حق با من است ، یعنی حق باید بامن باشد زیرا من مظلوم واقع شده ام من قربانی یک بی وفایی و خیانت شده ام ، از طرفی در حق توقعات منطقی من جفا شده است ، در واقع برای رخداد اتفاقی که منجر به رنجش در من شد فقط تمرکزم  به روی اتفاق است و همیشه شرایط را فاکتور میگیرم و لذا تمام توجه من به روی نقش طرف مقابل است .  اینکه بهنقش خودم اصلاً توجه ای نمیکنم به این علت است که میترسم با حقایق روبرو شوم ، میترسم خود را  ، وهمینطورنقش خود را ، مورد بررسی قرار بدهم ، زیرا در نقد و بررسی نقش خودم میترسم که مبادا مقصر اصلی خودم باشم ، اما یکی دیگر از دلایلی که میترسم به نقش خودم نگاه کنم ، و از حقایق میترسم ریشه در مسائل روانی من دارد ، اصولاً رنجش باعث آزار روحی و روانی من میشود و من نمیدانم چرا دوست دارم که رنج ببرم،به عبارت دیگر من از رنجش های خودم یک حَظِ  دردآلود روانی میبرم و لذا میترسم اگر به نقش خود نگاه کنم در جایگاهی قرار بگیرم که باید از لذت های رنج آور روانی خود بگذرم .
در سوال 19میپرسد ؛ رنجش های من چگونه بر روی روابطم با خود ، دیگران و نیروی برتر تاثیرمیگذارد ؟
( این سوال در سه بخش مطرح شده است و لذا میطلبد در دفتر ترازنامه خودمان هرکدام از اینها را بر اساس بخش مورد نظر جواب دهیم )
                                                                                          رنجش های من همیشه بستری مناسب بوده است برای فرار از خودم و دیگران و همینطور دوری کردن از نیروی برتر ، در حقیقت رنجش هایم در نهایت همیشه برایم تنهایی و انزوا به بار میاورد ، بنابراین ، رنجش هایم به علت تخم  کینه وتنفری که در وجودم میکارم ، به روی ارتباطام تاثیرات منفی و مستقیم میگذارد ، در واقع منش وشخصیتم قهرآمیز و توام با سوءظن و لذا انباشته از قضاوت های بدبینانه میشود ، به عبارتی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا بعنوان یک انسان ، حُسن خلقم مُبدلِ به کج خلقی شود و لذا در غایت رفتارهایم خشمگینانه شود . از طرفی دیگر ، رنجش هایم به روی دیگر احساساتم تاثیرات منفی میگذارد و لذا احساسات دیگرم تحت تاثیر رنجش هایم ، شفافیت و ظرافت های خود را از دست میدهند و لذا ظلال احساساتم کدر وتار میشود ،به زبانی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا احساسات دیگرم نیز بیمار شوند ،  بنابراین ، در این فرایند با خودم قهر میکنم و لذا ارتباطم با خودم قطع میشود .
                                                                                       وقتی انباشته از رنجش ها هستم نگاهم نسبت به دیگران بدبینانه و منفی میشود ، وهمین مسئله به روی مهربانی و صمیمیتم با دیگران تاثیر میگذارد و همینطور از ارتباط با دیگران فرار میکنم ، ناخودآگاه فکر میکنم دیگران برای رنجاندن من آفریده شده اند ، اگر هم ارتباطی با دیگران داشته باشم بر اساس نیازهای از قبیل کار ویا منافع مالی رخ میدهد ، در هر صورت اگر هم روابطی وجود دارد پایه های آن بر اساس ناصداقتی و ریاکارانه پی ریزی شده است ، وقتی مملواز رنجش هستم ، تمام سعی و کوششم این است که منهم دیگران را برنجانم ، با رفتارهای مانند ؛ تمسخر کردن – سرزنش کردن – توهین کردن – غیبت کردن – افترا و بُهتان زدن – مَتَلک گفتن – حسادت کردن – احساس بی مسئولیتی نسبت به دیگران و و ... در واقع اینگونه رفتارهایم که حاصل از رنجش های درونی ام است ، عاقبت مرا به سوی تنهایی و انزوا سوق میدهد و لذا در نهایت عوارض اینگونه رنجش ها باعث میشود که قطع رابطه با دیگران کنم .https://telegram.me/nafasbenafas1
                                                         بطورقطع یکی از عوامل جدی که در زندگی مانع رابطه من با نیروی برترم بود حفظ ونگهداری کردن از رنجشهایم بود ، در واقع رنجشهایم به روی خلوص و روحانیتم تاثیرات منفی گسترده ای میگذارد . رنجش های که آنها را حفظ میکنم و با جان و دل از آنها نگهداری میکنم درمن باعث ظهور عوارضی از قبیل ؛ کینه – نفرت – حسادت – بدگویی – پوچ گرایی – بی بندو باری – بی اخلاقی  - گناه – شرم – خجالت و و  . . . میشود ولذا همین مسائل باعث میشود تا بستر روحانیت من مغشوش و ناخالص شود ، بنابراین ، رنجش هایم باعث میشود تا فضای دل وقلبم پُر از گرد وغبار که همراه با بغض و نفرت و احساس گناه و شرم وخجالت است باشد و لذا همین شرایط باعث میشود رابطه ام با نیروی برتر قطع و یا مختل شود .
در سوال20 میپرسد ؛ در رنجش هایم چه طرح زمینه یا ریشه ای میبینم  که بارها تکرار شده است ؟
در رنجشهایم اصولاً سه طرح و یا زمینه کلی همیشه وجود دارد ،
اول اینکه ؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من به هیچ وجه مقصر نیستم ، مثلاً اعتیاد پدرم ، یا من در پیاده رو بودم و یک موتور سوار دراثر سرعت زیاد از خیابان منحرف شده و با من تصادف کرده و به من صدمه زده و لذا من از او رنجش بدل گرفته ام .
دوم اینکه؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من کاملاً مقصر نیستم ، یعنی تا حدودی من مقصرم ،  بطور مثال ؛ در هنگام رانندگی اشتباهی کردم و راننده مقابل عصبی شده و آمده تا میخوردم منو کُتک زده و من رنجش بدل گرفتم ، و
سوم اینکه ؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من کاملاً مقصرم .
چهارم ؛ انتقام گیری ،
بنابراین در طرح و زمینه های رنجش های من یکی از چهار طرح کلی که در فوق ذکر شد ، همیشه وجود دارد .علاوه بر چهار طرح کلی که در فوق ذکر گردید ، اما در رابطه با ریشه های رنجش هایم قطعاً شاخصه های  متفاوت و متعددی بر اساس نوع شرایط و نوع اتفاق ، نقش دارند ، بطور مثال ؛
توقع ، غرور ، حرص وآز و طمع ، خودخواهی ، خشم ، ترس ، حسادت ، شهوت ، خودخوری ، کوته نظری ، تنگ چشمی ، لاقیدی وبی بندوباری ، وسواس ، دخالت کردن ، برتری طلبی ( جنسی ، مالی ،معنوی ) ، بلند پروازی ، مظلوم نمایی ، حق بجانبی ، قربانی شدن ، سوءظن ، قهرآمیزی ، کینه ، نفرت ، قضاوت ، سرزنش ، انکار ، مقایسه ، ناصداقتی ، تکبر ، عدم شهامت ، عدم تعهد ، نامهربانی ، خساست ، عدم قدرت بخشنده گی ، احساس متفاوت بودن ، خودفریبی کردن ، دورغگوی ،  دشمن نگری ، شوخی های بیجا ، اصرار ، احساس عدم امنیت ، زیاده خواهی ، خودآزاری ، دیگرآزاری ، غیبت کردن ، افترا زدن ، ریاکردن ، سوءاستفاده ،  تمسخر کردن ، توهین کردن ، بی عدالتی ، عدم پذیرش درانتقاد ،حسرت ،حقیقت ، وابستگی های عاطفی ، وابستگی به انواع مواد مخدر ، وابستگی به نواقص های اخلاقی و و . . .   .
  توجه ؛ کلاس قدم ما براساس نیاز برای نتیجه بهتر گرفتن از ترازنامه رنجش ها ، سه سوال به این مجموعه سوالها اضافه کرده است .
سوال  ؛ اگر رنجش هایم را نبخشم زندگیم چگونه خواهد گذشت ؟
اگر رنجشهایم را که چه به حقو چه به ناحق باشند نبخشم زندگیم ، مثل گذشته خواهد گذشت ، یعنی پُر از مرارات و توام با بغض و افسردگی و دلتنگی ، گاهی مانند دیوانه ها شروع به نقشه کشی برای انتقام گرفتن میکنم ، وقتی در تصورات خودم شروع به نقشه کشی برای گرفتن انتقام میکنم در درونم غوغایی بپا میشود ،احساساتم دچار نوسانات منفی و مخرب میشود و طپش قلب پیدا میکنم و احساس میکنم فشار خونم بالا میرود و در چنین شرایطی گرفتار بغض ونفرت میشوم ،ولذا همین مسئله سبب میشود تا حالم خراب شود ، گاهی تا سرحد نهایت بد طینت و بدخواه و پست میشوم و آرزوی بدنامی و بدترین ها را برای کسی که از او رنجش دارم میکنم   و لذا همین مسائل باعث میشود که لحظات زندگیم همیشه توام با خشم و کینه توزی و نفرت سپری شود و در نتیجه گرفتار بدخُلقی میشوم  ، بنابراین ، زندگیم از چرخه طبیعی خارج میشود و در نهایت گرفتار عدم تعادل می شوم ، در چنین شرایطی بدیهیست نمی توانم از زندگی و مواهب آن لذت ببرم ، در حالیکه رنجش هایم که در درون خود مخفی کرده ام زندگی مرا جهنمی کرده ، در عوض شخص مورد نظر به راحتی دارد زندگیش را میکند ، در واقع رنجشهایم سکان زندگی مرا بدست میگرد ، و مرا در ایستگاه های بیهوده گی و سرگشتگی ، و در یک بیابان بی آب و علف ، همراه با سراب های خیالی و تصورات باطل و همچنین یک توهم نفرت انگیز رها میسازد .https://telegram.me/nafasbenafas1
سوال ؛ اگر رنجش هایم را ببخشم ، در زندگیم چه تغییراتی بوجود خواهد آمد ؟
                                                        اگر من بتوانم و همینطور قادر باشم رنجشهایم را که چه به حق و چه به ناحق باشند را ببخشم ، بطور حتم شاهد رخداد نوینی در زندگی خود خواهم شد ، در گذشته همیشه زندگی ام به علتداشتن بیماری اعتیاد تیره و تار بوده است ، همینطور رنجش هایم همیشه بستر مناسبی برای کشت و فعال شدن بیماریم را فراهم میکرد ، در واقع رنجش هایم ، نقاط عطفی بودند برای اینکه اسیر و بنده بیماری اعتیادم شوم ، به عبارتی دیگر همیشه رنجش هایم باعث میشد تا بسیاری از شاخصه های بیماریم شارژ و همینطور فعال باشند ، فاکتورهای از قبیل حسادت ، توقع ، غرور ، تکبر ، خودآزاری ، حرص و آز و طمع ، شهوات ، خودخواهی و و . . . .
حقیقتاً اگر من موفق شوم و قادر باشم که رنجش هایم را ببخشم بطور قطع تغییرات بنیادینی در زندگی ام اتفاق خواهد افتاد ، بطورمثال ، بدخُلقی هایم تبدیل به حُسن خلق میگردند ، همینطور زندگیم که مملو از افسردگی وپژمرده گیهاست ، پُر از نشاط و آرامش میشود ، علاوه بر اینها اگر قادر باشم رنجش هایم را ببخشم برای من  بطور حتم منافع و مزایای بیشمار دیگری نیز به همراه خواهد آورد ، بطور مثال ؛
بخشش در درجه اول سبب میشود که بسیاری از شاخصه های بیماری من غیر فعال شوند و لذا بستر بهبودی من بهتر فراهم شود . این دستاورد بزرگی میتواند برای من باشد .
بخشش باعث میشود تا من به بلوغ معنوی برسم و تکبر پوشالی خود را بِشِکنم ، تا از این طریق بزرگ و فروتن بشوم .
بخشش باعث میشود تا من از بسیاری از بیمارهای جسمی مانند ، سردردهای عصبی ، فشار خون ، و نامنظم بودن ضربان قلب و بیماریهای قلبی و همچنین دردهای عصبی وترش زیاد اسید معده ، و همینطور از بسیاری ازاسپاسم های گوارشی و عظلانی ، رهایی یابم ، و یا حداقل از شددت آنها بکاهم .
بخشش باعث میشود که من از بسیاری از بیماریهای روانی رها شوم ، بطورمثال ؛ ( عدم تعادل روانی – استرس و اضطراب – دلشوره –خشم –ریا – کم بینی – تکبر – خودآزاری – دگرآزاری – مظلوم نمایی – بدطینتی – و و . . . ) .
بخشش سبب میشود که از بسیاری از بیمارهای روحی رها شوم بطور مثال ؛ (  ناامیدی  –       بی ایمانی – پوچ گرایی – ترس – و . . ) .
سوال ؛ آیا مایل هستم رنجش هایم راببخشم ؟ چرا ؟
بله با توجه به مضرات رنجش ، و مزایای بخشش ، واقعاً مایل هستم تا رنجش هایم را ببخشم ، اما گاهی احساس میکنم علیرغم اینکه خواهانم تا رنجش های خود را ببخشم ولی قادر به این کار نیستم ، احساس میکنم مشکلی وجود دارد و لذا اگر بفهمم که چه مشکلاتی وجود دارند بطور جدی میکوشم تا آنها را برطرف کنم
                                                         در حاشیه 2
لازم است قبل از اینکه ترازنامه رنجش های خود را بنویسیم اطلاعاتی هر چند اجمالی از این بخش داشته باشیم ، اصولاً دو محور اصلی در این بخش وجود دارد ،
اول ؛
 رنجش چیست ؟
رنجش یک عکس العمل احساسی درونی می باشد ، که خشم را برمی انگیزد و آنرا در خود بایگانی مینماید، و لذا یک واکنش درونی است که همراه باهیجان توام با آزار است ، و زمانی این احساس برانگیخته میشود که یک عامل بیرونی یا درونی بخواهد منافع و یا امنیت های زندگی ما رادر گستره های مختلف مورد تهدید یا اهانت قرار بدهد . همینطور احساس رنجش این ظرفیت را دارد که به روی اخلاق مداری ما در زمینه های مختلف تاثیرات فوق العاده قوی ومنفی بگذارد .
در رابطه با رنجش هایمان همیشه سه گروه نقش دارند .
اول ؛ کسانی که از ما انتقاد میکنند و یا حقیقتی را در باره ما میگویند ، هرچند ممکن است رفتار و نحوه بیانشان غلط باشد اما نیت شان اصلاح ما می باشد .
دوم ؛ کسانی که از یک بیماری روانی رنج میبرند و برای ارضاء روان بیمارخود اقدام به دگرآزاری میکنند و لذا عامداً چیزی را میگویند و یا رفتاری را انجام میدهند تا باعث رنجش ما شود .
سوم ؛ کسانی که بدون منظور و یا از روی نادانی و یا سهواً چیزی میگویند و یا رفتاری میکنند که باعث رنجش در ما میشود .
   گاهی ممکن است تعریف رنجش را به این صورت بیان کنیم که ؛ رنجش یک احساس منفی و مخرب است ، البته این تعریف زمانی صحیح است که ما رنجش های خود را سرکوب کنیم و آنها در خود مدفون کنیم و نحوه برخورد ما با آن بر اساس بیماری و غیر اصولی صورت بگیرد . بنابراین ، وقتی از دریچه اعتیادمان با رنجش هایمان مواجه میشویم حقیقتاً حاصلی جز ویرانی و تخریب ندارد و لذا رنجشهای ما چنانچه مخفی بمانند و یا  در بوته نقد و بررسی قرار نگیرند و همینطورمورد بخشایش قرار نگیرند ، تبدیل به کینه و نفرت میشوند و بطور حتم این پتانسیل و این قابلیت را دارا می باشند که حتی مقدمات مصرف و یا لغزش ما را فراهم سازد .
هدف ما از بهبودی صلح و آرامش است  و لذا ما باید بپذیریم که رنجش فقط یک احساس است و باید بکوشیم تا با این احساس به صلح و آشتی برسیم و همینطور سعی  کنیم تامهارت های لازم را برای مواجه شدن با رنجش هایمان را فرابگیریم ، بنا براین ، وقتی ما از زاویه بهبودی به رنجش هایمان مینگریم متوجه میشویم که نه تنها رنجش یک احساس منفی و مخرب نیست بلکه یک احساس سازنده و تعالی بخش است ، زیرا ما را وا میدارد تا نقاط ضعف خود را شناسایی کنیم ،بنابراین ، اساساً هدف ما از ترازنامه گرفتن از رنجش هایمان، برهمین اساس استواراست که میخواهیم مهارت های لازم را در این امور در یابیم تا بدینوسیله به نقاط ضعف خود پی ببریم .
هیمنطور که میدانیم احساسات و غرایز و همه ی اعضا و جوارح ، و بطور کلی اورگانیسم ما ، بر اساس لازمه های مورد نیاز ، برای ادامه دادن به زندگی ، در جهت ارتقاء و حرکت بسوی کمال در ما نهادینه شده اند . یعنی منظور این است که ، هر چیزی ، از نواقص گرفته ، تا فضایل ، قطعاً برای زندگی ما لازم بوده است که به ما عطا شده است ، بر همین اساس گویا شعورهستی و  یا نیروی برتر برای معنا بخشیدن به زندگی ، اینها را در وجود ما نهادینه کرده است و لذا در چنین میدانی ،آنچه که مهم است نقشی است که ما در این صحنه ایفا میکنیم  . بیایم کمی فکر کنیم ، اگر همین احساس رنجش در انسانها وجود نداشت چقدر زندگی هایمان بیروح و یکنواخت میشد ، اگر این احساس در انسانها وجود نداشت چقدر زندگی ما آدمها پوچ و بی معنی میشد ، بطور مثال ؛ بسیاری از شاهکارهای ادبی برا ساس رنجش های یک نویسنده شکل گرفته اند ، و یا بسیاری از اشعار و یا قطعات موسیقی و نقاشی ها به سبب رنجش های خالقین این آثار سروده و یا خلق شده اند و یا اینکه اگر به ادیان آسمانی نگاه کنیم میبینم که اصولاً اولین فاکتور تاثیرگذار در داستان آفرینش از یک رنجش شروع میشود ، ( وقتیکه خداوند به شیطان میگوید که در مقابل انسان سجده کن ، شیطان بر اساس مقایسه و تکبر و غروری که دارد ، از خداوند رنجش به دل میگیرد ) ، بنابراین ، متوجه شدیم که رنجش فقط یک عکس العمل احساسی درونی می باشد ، و لذا اگر بخواهیم بگویم رنجش مطلقاً یک احساس مخرب است ، بنابراین داریم بی انصافی میکنیم ، باید بدانیم که رنجش هم ، مانند خیلی از احساس ها فقط یک عکس العمل است هرچند ما را میآزارد ، اما اگر ما مهارت های لازم و نحوهبرخورد با رنجش هایمان را بدانیم ، آنگاه خواهیم دید که رنجش ها نه تنها یک احساس مخرب و بازدارنده نیستند ، بلکه قوای هستند که باعث میشوند تا ما نقاط ضعف خود را با تراز گرفتن شناسایی و برطرف کنیم ، تا از این طریق به آزادی روحانی و تعالی برسیم . بنابراین ، ترازنامه گرفتن از رنجش ها این ظرفیت را دارد که سدها و موانعی که در مسیر بهبودی ، برای ما وجود دارند را برطرف سازد  .
 رنجش یک احساس کاملاً طبیعی است و برای ما لازم است ،  و لذا اگر ما انسانی باشیم که از هیچ چیز رنجش به دل نگریم ، بنابراین ، غیر طبیعی هستم ،  و لذا بدیهست به نقاط ضعف خود هم هرگز پی نخواهیم برد .  مسلماً برای رنجش زدایی ما باید مفاهیمی را درک کنیم ، تا بدینوسیله طریق و نحوه درستی را، برای برطرف کردن رنجش هایمان  در پیش بگریم ، شاید این مثال به فهم ما در این مورد کمک کند ؛ بطورمثال  ؛ ادرار کردن یک نیاز حیاتی و بیولوژیکی می باشد که توسط این عمل سموم بدن از طریق کلیه ها و مجری ادرار باید دفع شود ، اما طبیعیست اگر هر جا که ادرار داشته باشیم اقدام به تخلیه بکنیم عملیست زننده و زشت و لذا مهارت دفع کردن ادرار ایناست که برای تخلیه خود به سرویس دستشویی برویم ، در واقع احساس رنجش هم به همین صورت است ما باید روش تخلیه و مهارت های لازم را برای بر طرف کردن رنجش های خود را بیاموزیم ، یکی از مهارتهای لازم در رابطه با برطرف کردن رنجش ها این است که آنها را در خودمان بایگانی نکنیم و لذا بکوشیم تا در همان روز با نقد و برسی و تراز آنها را به بیرون از خودمان هدایت کنیم ، در واقع رنجشهای ما ، مانند بعضی از خوراکیها میمانند که باید در همان روز مصرف شوند و اگر بخواهیم آنها را نگهداریم و بعداً مصرف کنیم نه تنها به ما استفاده ای نمیرسانند بلکه بعلت فاسد شدن باعث بیماری ما میشوند .
همینطور که ذکر شد ما برای برطرف کردن رنجش هایمان باید بیشتر متمرکز نقش خودمان باشیم ، اما اگر از کسی و یا کسانی رنجش داریم که فکر میکنیم شخص مورد نظر این جنبه و ظرفیت و بزرگواری را دارد که ما بخواهیم رنجشی را که از آنها به دل گرفتیم را با آنها در میان بگذاریم و بیان کنیم ،پس این کار را انجام میدهیم ، در غیر اینصورت اگر احساس میکنیم که طرف مقابل بقول معرف تو باغ نیست و یا جنبه ندارد ، رنجشی که از ایشان داریم را به آنها نمیگویم ، ولذا در عوض میکوشیم تا اینگونه رنجش ها را به راهنما یا به یک دوست صمیمی بگویم https://telegram.me/nafasbenafas1.
بخش دوم ؛
بخشش چیست ؟
وقتی به این نتیجه میرسیم که بهترین روش برای مواجه شدن با رنجش هایمان ترازگرفتن از آنهاست ، بنابراین، در این فرایند سرانجام به نقطه پایانی میرسیم ،یعنی بخشیدن ، اما گاهی فکر میکنیم علیرغم اینکه واقعاً خواهانیم ، از کسانی که رنجش داریم آنها را ببخشیم ، گویا توانایی این امر را نداریم .بنا براین ، فکر میکنیم که هر چقدر رنجش گرفتن آسان است ، اما متاسفانه  بخشیدن وبخشش برای ما سخت است .هرچند میدانیم بخشیدن نقطه رهایی ما از رنجش هاست  ، اما گاهی علیرغم اینکه می بخشیم اما رها نمیشویم و لذا همین مسئله باعث سردرگمی در ما میشود . عدم توانایی ما در بخشش بطور قطع ریشه در عواملی دارد که ما میکوشیم تا این عوامل را شناسایی کنیم .
اگر بخاطر داشته باشیم قبلاً گفتیم که یکی از ارکان بیماری ما ذهنی است ، بنابراین ، خاطرات منفی گذشته  در ذهن ما حَک شده است و لذا ما گاهی رنجش های خود را هر چند قلباً میبخشم اما از نظر ذهنی قادر نیستیم که آنها را فراموش کنیم . اما وقتی رنجش خود را عمیقاً و قلباً میبخشیم ، خراش حَک شده در ذهن ما تا حدود قابل ملاحظه اییکمرنگ میشود ، ما در این بخش ، یعنی ذهنمان ، سعی میکنیم بصورت تکراری و روزانه  پیام های بهبودی مبنی بر مزایا و منافعی که درعفو و بخشش است را ارسال کنیم .گاهی فکر میکنیم رها شدن از رنجش ، یعنی فراموش کردن ،ما باید بخاطر داشته باشیم معنای بخشیدن فراموش کردن نیست ، بدیهیست ما هرگز نمیتوانیم خاطرات تلخ و یا شیرین گذشته و یا همینطور رنجش های خود را فراموش کنیم ، اما اگر شرایطی را برای خود فراهم کنیم که بتوانیم رنجش های خود را عمیقاً ببخشیم ،آنگاه نحوه دید و یا نگرش ذهنی ما نسبت به رنجشهایمان نگاهی آزار دهنده نخواهد بود .
گاهی ما به این علت نمیتوانیم رنجشی را ببخشیم که فکر میکنیم در مقام برتری قرار داریم و لذا این ما هستیم که میخواهیم با بخشش کردن دَهش کنیم و بر دیگران رحمت کنیم و لذا ناخوداگاه به علت عدم سخاوت و فروتنی و همینطور به علت داشتن نقص خساست و منفعت طلبی بیمارگونه از این امر سر باز میزنیم ، در صورتیکه اتفاقاً این جریان برعکس است ، در واقع بازتاب بخشش همیشه برای ما در درجه اول منافع و مزایای بیشماری به همراه میاورد وبقول ضرب المثل  معروف عرب که میگوید : ( ببخش و منت مگذار زیرا نفع آن بتو باز میگردد ) .https://telegram.me/nafasbenafas1
گاهی فکر میکنیم به این علت نمیتوانیم کسی را ببخشیم زیرا رنجشی را که ما از او به دل داریم بقدری بزرگ هست که قابل بخشش نیست و لذا قادر به بخشیدن نیستیم ، وقتی ما نمیتوانیم کسی راببخشیم این عدم بخشش بعلت بزرگ بودن رنجش ما نیست ، بلکه این امر نشان دهنده این است که میزان رشد اصول بهبودی در ما کم است .
بخشنده گی ، یکی از سه رکن اصلی نیروی برتر ما است و لذا هدف ما از بهبودی این است تا نهایت کوشش خود را بکار گیریم تا در جهت ارکان و شاخصه های نیروی برتر خود حرکت کنیم تا از این طریق خود را به نیروی برتر نزدیک کنیم . بنابراین ، برای اینکه بتوانیم بخشنده بشویم در درجه اول باید مهربان شویم ، در واقع نقطه مقابل رنجش ، کلمه " مهرش " است ، و لذا زمانی که هنوز به مهربانی نرسیده ایم یا این شاخصه در ما به میزان کمی باشد نمیتوانیم بخشنده باشیم و یا اگر هم بخشنده باشیم میزان آن در ما کم می باشد ، به عبارت دیگر برای اینکه بتوانیم بخشاینده باشیم و در مقام بخشش قرار بگیریم  ، ابتدا مستلزم این است که مهربان باشیم . مهربانی یعنی مثل خورشید باشیم و برایمان پستی و بلندی فرقی نکند و لذا انوار تابش بخشش خود را بی منت بر همه بتابانیم ، مهربانی یعنی اینکه محبت خود را همراه با صلح و آرامش به دیگران نثار کنیم ، مهربانی یعنی بدون چشمداشت به دیگران در نهایت گمنامی خدمت کنیم ، مهربانی یعنی ، درارتباط با گفتار و رفتار دیگران زاویه دیدمان بر اساس خوشبینی پی ریزی شده باشد ، و لذا ، بی شک برای رسیدن به چنین جایگاهی باید مراتبی را طی کنیم تا بتوانیم و همینطور قادر باشیم که ، خود و دیگران و خداوند را ببخشیم و همینطور یادمان باشد اینک ،در این قدم ،ما در مقام ، اغماض و کَرَم و بخشنده گی قرار گرفته ایم در حالیکه در قدم هشتم و نُهم این ما هستیم که باید مورد عفو و گذشت و بخشش ، قرار بگیریم ، بنابراین ، اگر ببخشیم ، قطعاً بخشیده خواهیم شد . اما همینطور که ذکر شد ما برای اینکه بتوانیم مهربان باشیم و قدرت و توان بخشنده گی خود را ارتقاء دهیم نیاز به تقویت مولفه های تاثیر گذار در این راستا را داریم و بطور حتم اصول روحانی این پتانسیل را دارد که در این جهت ما یاری کند ، بنابراین ، اگر بتوانیم شعله  ویا میزان اصول روحانی را بطور روزانه در خود افزایش دهیم بطور حتم زمینه مساعدی برای مهربانی و بخشش در خود مهیا میکنیم .
نکته ؛
ما برای اینکه روحییه بخشش را در خودمان افزایش دهیم و شَهد و لذت بخشش را بچشیم ، در ابتدا شروع به بخشیدن رنجش های کوچک خود میکنیم و در این اعثنی ، دعا و مراقبه میکنیم و از خداوند میخواهیم که در مسیر بهبودی به ما مرتبه ایی از مهربانی و کَرم و همچنین سخاوتی عطا کند ، تا رنجش های بزرگ خود را براساس پذیرش و بزرگواری خود کوچک ببنیم .
                          * بخشش شفا بخش است ، بیاید مهربان شویم تا بخشنده شویم *
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهان دشمنی بر کن که رنج بیشمار آر

https://telegram.me/nafasbenafas1