جادوی بی اثر
آدمها تو زندگی همیشه به فکر پرواز هستند ، دوست دارند از قالب جسم بیرون رفته و با روح خود تا بیکران عالم هستی پیش بروند و لذا به هرعامل خارجی و مادی دست میزنند ، بعضی ها به مواد مخدر و بعضی ها با شرابخوری میخواهند این تجربه را کسب بکنند ، اما در نهایت بجای فراز به فرود میرسند .
عرفا میگویند ما زمانی میتوانیم این پرواز روحانی را تجربه کنیم که خود را به عقاب عشق بیاویزیم و این استدلال را مرحوم فریدون مشیری به بهتربن شکل خود بیان کرده ، روحش شاد ، او در اندیشه یک انسان میان دو جام میگوید ؛
پرکن پیاله را ،
کاین آب آتشین ،
دیریست ره بحال خرابم نمی برد !
این جام ها - که در پی هم شوند تهی –
دریای آتش است که ریزم بکام خویش ،
گرداب می رباید و ، آبم نمی برد !
من ، با سمند سرکش و جادویی شراب ،
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا ،
تا شهر یادها . . .
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد !
هان ای عقاب عشق !
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد . . . !
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد !
در راه زندگی ،
با اینهمه تلاش و تمنا و تشنگی ،
با اینکه ناله می کشم از دل که ؛ آب . . . آب . . . !
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد !
پر کن پیاله را . . .