تا بود زلف تو اسباب پريشانی ما
شعر انتخابی امروز از ، صغیر اصفهانی
تا بود زلف تو اسباب پريشانی ما
رو به سامان ننهد بی سر و سامانی ما
نه تو رحم آوری و نی اجل آيد ما را
از دل سخت تو فرياد و گران جانی ما
ديد هر كس رخ تو واله و حيران تو شد
نه همين حسن تو شد باعث حيرانی ما
ز آستين اشك بيفزود و ز دامان بگذشت
آه از اين سيل كه دارد سر و یرانی ما
همچو خورشيد عيان است كه در ملك جهان
مهوشی نيست چو دلدار صفاهانی ما
كافری سخت شد از سستی ما در ره دين
سبب رونق كفر است مسلمانی ما
روز محشر چو سر از خاك لحد برداريم
نام نيكوی تو نقش است به پيشانی ما
نبرد صرفه يقين روز جزا ای زاهد
زهد فاش تو ز می خوردن پنهانی ما
+ نوشته شده در شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ ساعت 20:42 توسط شب زده
|