متن بهترین ترانه های فرهاد
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم
فرهاد
گنجشگک اشی مشی
گنجشگک اشی مشی, لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی, برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی, گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
گنجشگک اشی مشی, لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی, برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی, گوله میشین
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپزباشی
کی میخوره حاکم باشی
فرهاد
کوچهها باریک ان
کوچهها باریک ان، دکونا بستهس
خونهها تاریک ان، طاقا شکستهس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه؛
نگا کن مردهها به مرده نمیرن،
حتی به شمع جونسپرده نمیرن،
شکل فانوسی ان، که اگه خاموش ئه،
واسه نف نیس، هنو یه عالم نف توش ئه؛
جماعت من دیگه حوصله ندارم،
به خوب امید و از بد گله ندارم،
گر چه از دیگرون فاصله ندارم،
کاری با کار این قافله ندارم.
کوچهها باریک ان، دکونا بسته س،
خونهها تاریک ان، طاقا شکسته س...
جمعه ها خون جای بارون میچکه
توی قاب خیس این پنجرهها
عکسی از جمعهی غمگین میبینم،
چه سیاه ئه به تناش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیا خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
نفسام در نمیآد، جمعهها سر نمیآد
کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیآد
داره از ابر سیا خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه
جمعهها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه
با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیا خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتن ئه, موسم دلکندن ئه
خنجر از پشت میزنه, اون که همراه من ئه
داره از ابر سیا خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
فرهاد
یک شب مهتاب
یه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اون جا که شبا
پشت بیشهها
یه پری میآد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونهمیکنه
موی پریشون
یه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب
منو میبره
ته اون دره
اونجا که شبا
یکه و تنها
تک درخت بید
شاد و پرامید
میکنه به ناز
دسشو دراز
که یه ستاره
بچکه مث
یه چیکه بارون
به جای میوهش
سر یه شاخهش
بشه آویزون…
یه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب
منو میبره
از توی زندون
مث شبپره
با خودش بیرون،
میبره اونجا
که شب سیا
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار میکشن
تو خیابونا
سر میدونا:
عمو یادگار!
مرد کینهدار!
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار؟
مست ایم و هشیار،
شهیدای شهر!
خواب ایم و بیدار،
شهیدای شهر!
آخرش یه شب
ماه میآد بیرون،
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون…
یه شب ماه میآد
یه شب ماه میآد